کلمه جو
صفحه اصلی

naturalness


طبیعى بودن، حالت طبیعى ذاتى، سادگى

انگلیسی به فارسی

طبیعی بودن


انگلیسی به انگلیسی

• quality of being natural; state of accordant with nature

جملات نمونه

1. Some components of a thriving friendship are honesty, naturalness, thoughtfulness, some common interests.
[ترجمه ترگمان]برخی از اجزای یک دوستی پر رونق، صداقت، طبیعی بودن، تفکر و برخی منافع مشترک هستند
[ترجمه گوگل]برخی از اجزای دوستی پر رونق صداقت، طبیعی بودن، تفکر، برخی از منافع مشترک هستند

2. The translation sacrifices naturalness for the sake of accuracy.
[ترجمه ترگمان]ترجمه به طور طبیعی به خاطر دقت عمل می کند
[ترجمه گوگل]ترجمه به خاطر دقت، طبیعت را قربانی می کند

3. Her performance was noted for its naturalness.
[ترجمه ترگمان]عملکرد او به خاطر طبیعی بودن آن مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]عملکرد او برای طبیعی بودن آن مشخص شد

4. The naturalness of the dialogue made the book so true to life.
[ترجمه ترگمان]طبیعی بودن گفت و گو این کتاب را به همان اندازه به زندگی واقعی تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]طبیعی بودن گفت و گو باعث شده که این کتاب برای زندگی درست باشد

5. Teenagers lose their childhood simplicity and naturalness.
[ترجمه ترگمان]نوجوانان سادگی و طبیعی بودن دوران کودکی خود را از دست می دهند
[ترجمه گوگل]نوجوانان سادگی و طبیعی بودن دوران کودکی خود را از دست می دهند

6. Manufacturers now choose to emphasize the naturalness of the ingredients used in their products.
[ترجمه ترگمان]حالا تولید کنندگان باید بر طبیعی بودن مواد مورد استفاده در محصولات خود تاکید کنند
[ترجمه گوگل]تولیدکنندگان در حال حاضر تصمیم می گیرند که بر روی طبیعی بودن مواد مورد استفاده در محصولاتشان تأکید کنند

7. The naturalness and energy in Fields' performances made these films popular with both middle-class and working-class audiences.
[ترجمه ترگمان]طبیعی بودن و انرژی در نمایش ها باعث شد که این فیلم ها با مخاطبان طبقه متوسط و هم در طبقه متوسط محبوب شوند
[ترجمه گوگل]طبیعت و انرژی در اجرا Fields این فیلم ها را با مخاطبان طبقه متوسط ​​و طبقه کارگر محبوب کرد

8. It was part of the naturalness of his public persona.
[ترجمه ترگمان]این بخشی از طبیعی بودن شخصیت او بود
[ترجمه گوگل]این بخشی از طبیعت شخصیت عمومی اش بود

9. None recrudesce through visiting sufferer above one year. Naturalness orifice has no obturated in maxillary sinus.
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از این افراد در طول یک سال بیش از یک سال از بیمار دیدن نکرده اند orifice در سینوس آرواره بالا ندارد
[ترجمه گوگل]از طریق مراجعه به بیمارانی که بیش از یک سال نگذشته هیچ مشکلی نیست دیافراگم طبیعی در سینوس فک بالا وجود ندارد

10. Some components of a thriving friendship are honesty, naturalness, thoughtfulness, and some common interests.
[ترجمه ترگمان]برخی از اجزای یک دوستی پر رونق، صداقت، طبیعی بودن، تفکر و برخی منافع مشترک هستند
[ترجمه گوگل]برخی از اجزاء دوستی پرطراوت صداقت، طبیعی بودن، تفکر و برخی منافع مشترک هستند

11. Javert was evidently somewhat disconcerted by the perfect naturalness and tranquillity of M. Madeleine.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا ژاور تا حدی از این آرامش کامل و آرامش مسی و مادلن ناراحت بود مادلن
[ترجمه گوگل]جاوارت به وضوح تا حدودی با طبیعی بودن و آرامش M Madeleine مخالف بود

12. Those people prefer naturalness and easiness. They are rational but not pedantry, generous but not extravagant.
[ترجمه ترگمان]آن مردم طبیعی بودن و راحتی را ترجیح می دهند آن ها منطقی هستند، اما فضل فروشی نیستند، بزرگوارانه هستند، اما فوق العاده نیستند
[ترجمه گوگل]این افراد طبیعت و راحتی را ترجیح می دهند آنها منطقی هستند، اما نه جنون، سخاوتمندانه و نه عجیب و غریب

13. Plain and original condition and naturalness are its most major characteristics.
[ترجمه ترگمان]شرایط ساده و طبیعی و طبیعی بودن مهم ترین ویژگی های آن هستند
[ترجمه گوگل]اصلی ترین وظیفه اصلی و طبیعی بودن آن است

14. You can't get up that naturalness and artless rosy tint in after days.
[ترجمه ترگمان]تا چند روز دیگر نمی توانید از آن رنگ های طبیعی و ساده بلند شوید
[ترجمه گوگل]پس از گذشت چند روز، این طبیعی بودن و بی رنگ بودن رنگ سبز را نمیتوانید بالا ببرید

پیشنهاد کاربران

naturalness ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: طبیعی بودگی
تعریف: خصوصیتی زبانی ناظر بر قواعد و روابط و اصولی که تاحدی برحسب عوامل برون زبانی یا بیرون از حوزة یک نظام زبانی مشخص قابل تبیین باشد


کلمات دیگر: