بطور غریب
oddly
بطور غریب
انگلیسی به فارسی
بطور غریب
انگلیسی به انگلیسی
• strangely, queerly; in an odd manner
if you say that something is oddly true, you mean that it is true but that it is not what you expected.
you use oddly enough to emphasize that what you are saying is surprising.
if you say that something is oddly true, you mean that it is true but that it is not what you expected.
you use oddly enough to emphasize that what you are saying is surprising.
جملات نمونه
1. oddly enough
عجیب است که،جالب اینکه،از عجایب است که
2. She's been behaving very oddly lately.
[ترجمه ترگمان]این اواخر رفتارش عجیب و غریب شده
[ترجمه گوگل]او اخیرا رفتار بسیار عجیب داشته است
[ترجمه گوگل]او اخیرا رفتار بسیار عجیب داشته است
3. His voice sounded oddly resonant in the empty room.
[ترجمه ترگمان]صدایش به طرز عجیبی در اتاق خالی طنین انداخت
[ترجمه گوگل]صدای او به طرز شگفت انگیزی در اتاق خالی صدا زد
[ترجمه گوگل]صدای او به طرز شگفت انگیزی در اتاق خالی صدا زد
4. He said no and seemed oddly reluctant to talk about it.
[ترجمه ترگمان]او گفت نه و به نظر عجیب نمی آید که در این مورد حرف بزنیم
[ترجمه گوگل]او گفت: نه و به نظر می رسد عجیب و غریب مایل به صحبت در مورد آن
[ترجمه گوگل]او گفت: نه و به نظر می رسد عجیب و غریب مایل به صحبت در مورد آن
5. The strong dark eyebrows give his face an oddly menacing look.
[ترجمه ترگمان]ابروهای پرپشت تیره چهره اش حالتی تهدیدآمیز به خود گرفت
[ترجمه گوگل]ابروهای تاریک قوی چهره خود را به صورت عجیب وحشتناک نگاه می کنند
[ترجمه گوگل]ابروهای تاریک قوی چهره خود را به صورت عجیب وحشتناک نگاه می کنند
6. Her short hair was oddly ruffled and then flattened around her head.
[ترجمه ترگمان]موهای کوتاهش به طرز عجیبی آشفته بود و بعد سرش را صاف کرد
[ترجمه گوگل]موهای کوتاه او به طرز شگفت انگیزی فرو رفته بود و سپس در اطراف سرش تقسیم شده بود
[ترجمه گوگل]موهای کوتاه او به طرز شگفت انگیزی فرو رفته بود و سپس در اطراف سرش تقسیم شده بود
7. Viewed from high up, their bodies were oddly foreshortened.
[ترجمه ترگمان]Viewed از بالا، بدن آن ها به طرز عجیبی foreshortened شده بود
[ترجمه گوگل]از بالا به بالا، بدن آنها عجیب و غریب بود
[ترجمه گوگل]از بالا به بالا، بدن آنها عجیب و غریب بود
8. Oddly enough, I, too, met him yesterday.
[ترجمه ترگمان]عجیب است که من هم دیروز او را دیدم
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی عجیب و غریب، من نیز دیروز او را دیدم
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی عجیب و غریب، من نیز دیروز او را دیدم
9. Didn't you think she was behaving rather oddly at the party yesterday?
[ترجمه ترگمان]شما فکر نمی کردید که دیروز در مهمانی به طرز عجیبی با او رفتار کرده بود؟
[ترجمه گوگل]آیا شما فکر نکردید که او دیروز عاشقانه در حزب رفتار می کرد؟
[ترجمه گوگل]آیا شما فکر نکردید که او دیروز عاشقانه در حزب رفتار می کرد؟
10. Oddly, Emma says she never considered her face was attractive.
[ترجمه ترگمان]عجیبه، اما می گه صورتش جذاب نیست
[ترجمه گوگل]عجیب و غریب، اما می گوید که او هرگز در نظر گرفته چهره اش جذاب بود
[ترجمه گوگل]عجیب و غریب، اما می گوید که او هرگز در نظر گرفته چهره اش جذاب بود
11. I felt oddly disturbed by the incident.
[ترجمه ترگمان]به طرز عجیبی از این حادثه ناراحت شدم
[ترجمه گوگل]من احساس عجیب و غریب ناشی از حادثه را احساس کردم
[ترجمه گوگل]من احساس عجیب و غریب ناشی از حادثه را احساس کردم
12. Her manner was oddly defensive, as he hadn't intended any criticism at all.
[ترجمه ترگمان]رفتارش به طرز عجیبی تدافعی بود، چون اصلا قصد انتقاد نداشت
[ترجمه گوگل]شیوه او به طرز عجیبی دفاعی بود؛ چرا که هیچ انتقادی در نظر نگرفت
[ترجمه گوگل]شیوه او به طرز عجیبی دفاعی بود؛ چرا که هیچ انتقادی در نظر نگرفت
13. The novel itself remains oddly inert.
[ترجمه ترگمان]خود رمان به طرز عجیبی بی اثر مانده است
[ترجمه گوگل]رمان خود را به طرز عجیبی بی اثر می کند
[ترجمه گوگل]رمان خود را به طرز عجیبی بی اثر می کند
14. He smiled, making her suddenly feel oddly vulnerable.
[ترجمه ترگمان]او لبخند زد، و ناگهان او را به طرز عجیبی آسیب پذیر کرد
[ترجمه گوگل]او لبخند زد، ناگهان احساس ناراحتی و آسیب پذیری می کند
[ترجمه گوگل]او لبخند زد، ناگهان احساس ناراحتی و آسیب پذیری می کند
پیشنهاد کاربران
جالب اینجاست که. . . عجیب این که. . .
به طرز عجیب . . . به طرز غیر عادی
کلمات دیگر: