کلمه جو
صفحه اصلی

bump into


1- خوردن به، تصادم کردن با، 2- (اتفاقا به کسی) بر خوردن

انگلیسی به فارسی

برخوردکردن


اتفاقی برخورد کردن


تصادفی دیدن


بهم زدن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to meet by accident or chance.
مترادف: come across, encounter, happen upon, run across
مشابه: find, meet, stumble upon

- What a surprise to bump into you here!
[ترجمه مریم] چقدر جالبه که اینجا میبینم!
[ترجمه ترگمان] ! چه سورپرایزی که باعث شد بیای اینجا
[ترجمه گوگل] چه جای تعجب است که به شما حمله می کند!

• collide with, strike -, knock into -

مترادف و متضاد

happen upon


Synonyms: chance upon, come across, encounter, hit, light, light upon, luck, meet, meet up with, run across, run into, stumble, tumble


Cause (a thing) to collide with


Meet by chance


جملات نمونه

1. Wherever I go I always seem to bump into him.
[ترجمه مریم] انگار هر جا میروم میبینمش
[ترجمه ترگمان]هر جا که من برم همیشه به نظر میاد که به اون ضربه می زنم
[ترجمه گوگل]هر جا که میروم، همیشه به نظر میرسد که به او ضربه بزنم

2. I happened to bump into Mervyn Johns in the hallway.
[ترجمه مریم] اتفاقی مروین جونز رو تو راهرو دیدم.
[ترجمه ترگمان] اتفاقی که افتاد تو راهرو، یه ضربه به جون \"Mervyn\" زدم
[ترجمه گوگل]من اتفاق افتاده بود به مروین جانز در راهرو دست انداز

3. When ions floating in the water happen to bump into the hard surface of the crystal, they tend to stick.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که یون ها در آب شناور می شوند، به سطح سخت بلور برخورد می کنند، آن ها تمایل دارند که به آن بچسبند
[ترجمه گوگل]وقتی که یونهای شناور در آب اتفاق می افتد به سطح سختی کریستال برمیگردند، آنها تمایل دارند چوب بیاورند

4. You drop into his or her office, or bump into each other in the hall.
[ترجمه ترگمان]تو وارد دفترش یا دفترش شدی یا توی راهرو به هم ضربه می زنی
[ترجمه گوگل]شما به دفتر خود رها می شوید یا در سالن به همدیگر حمله می کنید

5. C., can you walk down the street and bump into a row of newspaper boxes half a block long?
[ترجمه ترگمان]C, می شه تو خیابون راه بری و چند تا جعبه پر از جعبه های روزنامه رو بزنی؟
[ترجمه گوگل]سی, آیا می توانید به خیابان بروی و به نصف یک بلوک به یک ردیف جعبه روزنامه برسید؟

6. As the molecules move and bump into adjacent molecules, they also move.
[ترجمه ترگمان]وقتی مولکول ها حرکت می کنند و به مولکول های مجاور برخورد می کنند، حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]همانطور که مولکول ها حرکت می کنند و به مولکول های مجاور حمله می کنند، آنها نیز حرکت می کنند

7. If he continues exploring, he may bump into something really nasty and die.
[ترجمه ترگمان]اگر به اکتشاف ادامه دهد، ممکن است به چیزی واقعا نفرت انگیز برخورد کند و بمیرد
[ترجمه گوگل]اگر او همچنان به کاوش ادامه دهد، ممکن است به چیزی واقعا تند و زننده ضربه بزند و بمیرد

8. They would bump into one another and laugh softly.
[ترجمه ترگمان]آن ها به یکدیگر نزدیک می شدند و آهسته می خندیدند
[ترجمه گوگل]آنها به یکدیگر می ریزند و آرام می خندند

9. I wander backstage after the set and bump into Clint.
[ترجمه ترگمان]من پشت صحنه بعد از حرکت و برآمدگی به سمت کلینت هستم
[ترجمه گوگل]من پشت سر گذاشتم پس از مجموعه و به کلینت حمله کردم

10. Plus you can bump into some of the nation's best writers in the refrigerated section of Wild Oats.
[ترجمه ترگمان]به علاوه شما می توانید به برخی از بهترین نویسندگان کشور در بخش منجمد of وحشی ضربه بزنید
[ترجمه گوگل]به علاوه شما می توانید به برخی از بهترین نویسندگان کشور در بخش یخچال از وحشی وحشی حمله کنید

11. He would bump into too many people who knew him.
[ترجمه ترگمان]او با کسانی برخورد می کرد که او را می شناختند
[ترجمه گوگل]او به بسیاری از افرادی که او را می شناختند حمله می کند

12. On the pavements, pedestrians bump into each other rather than step aside, and small offences turn quickly into shouting matches.
[ترجمه ترگمان]در پیاده روها، عابران به جای اینکه کنار بروند، به یکدیگر برخورد می کنند و جرائم کوچک به سرعت تبدیل به کبریت می شوند
[ترجمه گوگل]در پیاده روها، عابرین پیاده رو به سوی یکدیگر حرکت می کنند و به جایی نمی رسند و جرایم کوچک به سرعت به مسابقات فریاد می زنند

13. Our bodies and the world bump into one another and there is an exchange of energy between them.
[ترجمه ترگمان]بدن های ما و جهان به یکدیگر برخورد می کنند و تبادل انرژی بین آن ها وجود دارد
[ترجمه گوگل]بدن و جهان ما را به یکدیگر متلاشی می کنند و تبادل انرژی بین آنها وجود دارد

14. And who knows, but we might bump into each other . . . eh?
[ترجمه ترگمان]و کی میدونه، ولی ما ممکنه به همدیگه ضربه بزنیم، ها؟
[ترجمه گوگل]و چه کسی می داند، اما ما ممکن است به یکدیگر ضربه بزنیم ایا؟

15. She also finds time to bump into Khaleel, a man she met on the flight over.
[ترجمه ترگمان]او همچنین وقت پیدا می کند که به Khaleel برخورد کند، مردی که در پرواز با هواپیما ملاقات کرده بود
[ترجمه گوگل]او نیز زمان را برای دست کشیدن به Khaleel، یک مرد او در پرواز پرواز ملاقات کرد

پیشنهاد کاربران

تصادفی دیدن _برخورد کردن با
مثلا یه دفعه یه دوست قدیمی تو خیابان ویا مغازه و. . . ببینی

به طور تصادفی کسی را دیدن

برخورد کردن ( به چیزی )

برخورد کردن ( hit ) به چیزی یا کسی

اتفاقی به کسی برخوردن، تصافی کسی را دیدن

به صورت تصادفی کسی را دیدن.
= run into

برخورد کردن با


کلمات دیگر: