کلمه جو
صفحه اصلی

inertia


معنی : جبر، سکون، قوه جبری، ناکاری
معانی دیگر : (فیزیک: تمایل ماده به حفظ وضع حرکتی خود یعنی ماده ی ساکن می خواهد ساکن بماند و ماده ی در حرکت می خواهد در همان جهت قبلی حرکت کند مگر آنکه تحت تاءثیر نیروی دیگری قرار گیرد) ماند، ماندگری، لختی، اینرسی، بی حالی، رخوت، سستی، لشی، کندکاری، ناجنبی، بی کنشی، دیر جنبی، فیزیک جبر

انگلیسی به فارسی

(فیزیک) جبر، قوه جبری، ناکاری، سکون


اینرسی، سکون، جبر، قوه جبری، ناکاری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: inertial (adj.)
(1) تعریف: the condition of being inert; motionlessness; inactivity.
مترادف: immobility, inaction, motionlessness
متضاد: energy
مشابه: idleness, lethargy, stillness, torpor

(2) تعریف: in physics, the tendency of a motionless body to remain still or of a body in motion to continue at a constant velocity along a straight line unless subjected to some external force.

• inertness, inactivity, immobility; tendency of matter to remain at rest or continue at a constant velocity unless acted upon by an outside force (physics)
if you have a feeling of inertia, you feel very lazy and unwilling to do anything.
you can also use inertia to refer to a government's or an organization's lack of energy or initiative in dealing with a problem.
inertia is also the tendency of a physical object to remain still, or to continue moving if it is already moving, unless a force is applied to it; a technical use in physics.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] ( تمایل ماده به حفظ وضع حرکتی خود یعنی ماده ى ساکن می خواهد ساکن بماند و ماده ى در حرکت می خواهد در همان جهت قبلی حرکت کند مگر آنکه تحت تاiثیر نیروى دیگرى قرار گیرد ) ماند، ماندگرى، لختی، اینرسی
[عمران و معماری] اینرسی - ماند - لختی
[برق و الکترونیک] لختی
[زمین شناسی] اینرسی، لختی، جسمی که ساکن است تمایل به ادامه سکون دارد و جسمی که در حرکت است متحرک باقی می ماند مگر اینکه نیرویی از خارج بر آن وارد شود.
[ریاضیات] اینرسی (جبر)
[پلیمر] ماند
[آب و خاک] اینرسی

مترادف و متضاد

جبر (اسم)
force, violence, algebra, inertia

سکون (اسم)
calm, quiet, inertia, slack, quiescence, repose, lull, quietness, inactivity, quiescency, immovability, quietude

قوه جبری (اسم)
inertia

ناکاری (اسم)
inertia

disinclination to move; lifelessness


Synonyms: apathy, deadness, drowsiness, dullness, idleness, immobility, immobilization, inactivity, indolence, languor, lassitude, laziness, lethargy, listlessness, oscitancy, paralysis, passivity, sloth, sluggishness, stillness, stupor, torpidity, torpor, unresponsiveness


Antonyms: activity, animation, life, liveliness, moving


جملات نمونه

social inertia

بی‌تحرکی اجتماعی


the conservatism and inertia of the peasants

محافظه‌کاری و بی‌کنشی برزگران


1. inertia carried the train to the station
اینرسی (ماند) ترن را تا ایستگاه برد.

2. electromagnetic inertia
اینرسی الکترومغناطیسی

3. social inertia
بی تحرکی اجتماعی

4. the inertia of government organizations
کندکاری سازمان های دولتی

5. the conservatism and inertia of the peasants
محافظه کاری و بی کنشی برزگران

6. descartes was the first person to enunciate the principle of inertia
دکارت اولین کسی بود که اصل ماند (اینرسی) را بیان کرد.

7. I'm unable to throw off this feeling of inertia.
[ترجمه ترگمان]نمی توانم این احساس of را از دست بدهم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم این احساس اینرسی را پرتاب کنم

8. We had a feeling of inertia in the afternoon.
[ترجمه ترگمان]بعد از ظهر احساس رخوت و رخوت می کردیم
[ترجمه گوگل]بعد از ظهر احساس ناشیگی داشتیم

9. Inertia carried the plane onto the ground.
[ترجمه ترگمان]سکون هواپیما، هواپیما را به زمین انداخت
[ترجمه گوگل]Inertia هواپیما را بر روی زمین حمل می کند

10. Because of the sheer inertia of the system many badly needed reforms were never introduced.
[ترجمه ترگمان]به دلیل اینرسی محض سیستم، بسیاری از اصلاحات مورد نیاز هرگز معرفی نشد
[ترجمه گوگل]به دلیل ورودی مطلق سیستم، بسیاری از اصلاحات مورد نیاز شدیدا مورد استفاده قرار نگرفتند

11. In a small enterprise or department, management by inertia is a deadly disease.
[ترجمه ترگمان]در یک موسسه یا دپارتمان کوچک، مدیریت به وسیله جبر یک بیماری کشنده است
[ترجمه گوگل]در یک شرکت کوچک یا اداری، مدیریت با استفاده از اینرسی یک بیماری مرگبار است

12. This feature can be used to provide simulated inertia and momentum.
[ترجمه ترگمان]این ویژگی می تواند برای فراهم کردن اینرسی و تکانه شبیه سازی شده مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه گوگل]این ویژگی می تواند برای ارائه حرکت و حرکت شبیه سازی شده استفاده شود

13. Verily, the Academy is a raging inferno of inertia and glazed expressions.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، فرهنگستان به صورت جهنمی از رخوت و حالت های استثنایی برخوردار است
[ترجمه گوگل]بطور واضح، آکادمی یک دغدغه مشتعل از ناهنجاری و عبارات لعابدار است

14. Mitchell made excuses, but she ignored his inertia, made him get on his feet, walk, hold her.
[ترجمه ترگمان]میچل بهانه آورد، اما او inertia را نادیده گرفت، مجبورش کرد روی پاهایش بایستد و راه برود، او را نگه دارد
[ترجمه گوگل]میچل عذر می خواند، اما او آن را نادیده گرفت، او را در آغوش گرفت، پیاده می شد، او را نگه می داشت

15. In addition to overcoming its own inertia, Nintendo also may face a problem because its new system uses game cartridges.
[ترجمه ترگمان]نینتندو علاوه بر غلبه بر اینرسی خود، نیز ممکن است با مشکلی مواجه شود؛ چرا که سیستم جدید آن از cartridges بازی استفاده می کند
[ترجمه گوگل]نینتندو علاوه بر غلبه بر نفوذ خود، ممکن است با یک مشکل مواجه شود؛ زیرا سیستم جدیدش از کارتریجهای بازی استفاده می کند

16. They have inertia, mass and momentum and obey centrifugal force.
[ترجمه ترگمان]آن ها اینرسی، جرم و تکانه دارند و از نیروی گریز از مرکز پیروی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها دارای inertia، توده و حرکت هستند و از نیروی گریز از مرکز اطاعت می کنند

inertial force

نیروی لختی


inertial mass

جرم لختی


Inertia carried the train to the station.

اینرسی (ماند) ترن را تا ایستگاه برد.


electromagnetic inertia

اینرسی الکترومغناطیسی


the inertia of government organizations

کندکاری سازمان‌های دولتی


پیشنهاد کاربران

اجباری

inertia selling فروش اجباری

لختی ، اینرسی ( در فیزیک )

سکون
Political inertia
سکون سیاسی

ارتجاعی

ماندگی ، بَرجایی


کلمات دیگر: