1. instability caused a massive flight of capital from the country
عدم ثبات باعث فرار سرمایه های هنگفتی از کشور گردید.
2. mental instability
تزلزل روانی
3. the instability of a chemical compound
بی ثباتی یک ترکیب شیمیایی
4. the instability of the bridge's pillars
سستی پایه های پل
5. the increasing instability of the government
تزلزل روزافزون دولت
6. Instability may arise at times of change.
[ترجمه ترگمان]بی ثباتی ممکن است در زمان تغییر بوجود آید
[ترجمه گوگل]ناپایداری ممکن است در زمان تغییر ایجاد شود
7. Much of the instability stems from the economic effects of the war.
[ترجمه ترگمان]بیشتر بی ثباتی ناشی از اثرات اقتصادی جنگ است
[ترجمه گوگل]بخش عمده بی ثباتی ناشی از تأثیرات اقتصادی جنگ است
8. The increased inflation will inject a degree of instability into the economy.
[ترجمه ترگمان]افزایش تورم، درجه ای از بی ثباتی را به اقتصاد تزریق می کند
[ترجمه گوگل]تورم افزایش می یابد که درجه ای از بی ثباتی را در اقتصاد ایجاد می کند
9. The instability of the euro continues.
[ترجمه ترگمان]بی ثباتی یورو همچنان ادامه دارد
[ترجمه گوگل]بی ثباتی یورو ادامه دارد
10. The riot is a symptom of political instability.
[ترجمه ترگمان]شورش نشانه ای از بی ثباتی سیاسی است
[ترجمه گوگل]شورش یک نشانه بی ثباتی سیاسی است
11. Racism causes political instability and violence.
[ترجمه ترگمان]نژادپرستی باعث بی ثباتی سیاسی و خشونت می شود
[ترجمه گوگل]نژاد پرستی باعث بی ثباتی سیاسی و خشونت می شود
12. The law was introduced to avoid instability during the transition.
[ترجمه ترگمان]این قانون برای اجتناب از بی ثباتی در طول دوران گذار معرفی شده است
[ترجمه گوگل]این قانون برای جلوگیری از بی ثباتی در طول انتقال معرفی شد
13. He was afflicted by the modern malaise of instability and a fear of life.
[ترجمه ترگمان]او تحت تاثیر ضعف مدرن بی ثباتی و ترس از زندگی قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]او از نگرانی مدرن بی ثباتی و ترس از زندگی مضطرب شد
14. Along with social and economic instability, they are among the main sources of crisis, loss of life and human misery.
[ترجمه ترگمان]آن ها همراه با بی ثباتی اجتماعی و اقتصادی از جمله منابع اصلی بحران، از دست دادن زندگی و بدبختی انسانی هستند
[ترجمه گوگل]در کنار بی ثباتی اجتماعی و اقتصادی، آنها یکی از منابع اصلی بحران، از دست دادن زندگی و بدبختی انسانها هستند
15. This creates political instability and chronic social unrest.
[ترجمه ترگمان]این باعث بی ثباتی سیاسی و ناآرامی اجتماعی مزمن می شود
[ترجمه گوگل]این باعث بی ثباتی سیاسی و ناآرامی های مزمن اجتماعی می شود
16. Mass movement of the population creates instability and demoralization, even for those not directly affected.
[ترجمه ترگمان]حرکت جمعی مردم باعث ایجاد بی ثباتی و تضعیف روحیه می شود، حتی برای کسانی که مستقیما تحت تاثیر قرار نمی گیرند
[ترجمه گوگل]جنبش توده مردم باعث ایجاد بی ثباتی و تضعیف روحیه می شود، حتی برای کسانی که به طور مستقیم تحت تاثیر قرار نمی گیرند
17. As the boats have got shorter the directional instability increased but our ability to correct it with tilt decreased.
[ترجمه ترگمان]همانگونه که قایق ها از بی ثباتی هدایتی کوتاه تر شده اند، اما توانایی ما برای اصلاح آن با شیب کاهش می یابد
[ترجمه گوگل]همانطور که قایق ها کوتاه تر شده اند، بی ثباتی جهتی افزایش یافته اما توانایی ما برای اصلاح آن با شیب کاهش می یابد