کلمه جو
صفحه اصلی

tourist


معنی : سیاح، جهانگرد، توریست، گشت گر
معانی دیگر : رهگیر، گردشگر، وابسته به جهان گردی یا گشتگری، درجه دو، جهانگردی کردن

انگلیسی به فارسی

گشتگر، جهانگرد، سیاح، جهانگردی کردن


توریستی، توریست، جهانگرد، سیاح، گشت گر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who travels for pleasure or recreation.
مترادف: sightseer
مشابه: globetrotter, out-of-towner, rubberneck, traveler, visitor

• one traveling for recreation
intended for sightseers; of or pertaining to sightseers; of or pertaining to tourism
a tourist is a person who is visiting a place for pleasure and interest.
tourist means relating to or connected with tourism.

مترادف و متضاد

سیاح (اسم)
traveler, explorer, tourist, globe trotter, tripper, visitor

جهانگرد (اسم)
tourist, globe trotter, rubberneck

توریست (اسم)
tourist, visitor

گشت گر (اسم)
tourist, tripper, visitor

person who visits a place


Synonyms: day-tripper, excursionist, globetrotter, jet-setter, journeyer, rubberneck, sightseer, stranger, traveler, tripper, vacationist, visitor, voyager, wayfarer


Antonyms: inhabitant, local, native


جملات نمونه

1. tourist cabins along the ramsar road
آلانک های توریستی در کنار جاده ی رامسر

2. tourist attractions
جاذبه های توریستی،گیرایی های گردشگری

3. a tourist agency
آژانس جهانگردی (گشتگری)

4. a tourist camp
اردوگاه توریستی (سیاحان)

5. a tourist guide
راهنمای توریست ها

6. a tourist mecca
کعبه ی توریست ها

7. the tourist stood there gawking at the skyscrapers
توریست آنجا ایستاده بود و با دهان باز به آسمانخراش ها نگاه می کرد.

8. a german tourist
یک گشتگر آلمانی

9. The damage caused to the tourist industry is difficult to quantify.
[ترجمه ترگمان]تعیین کمیت آسیب های وارده به صنعت گردشگری دشوار است
[ترجمه گوگل]آسیب به صنعت گردشگری به اندازه کافی تعیین می شود

10. The area was a popular tourist haunt.
[ترجمه ترگمان]این منطقه یک پاتوق گردشگری محبوب بود
[ترجمه گوگل]این منطقه یک تفریح ​​گردشگری محبوب بود

11. August is the height of the tourist season.
[ترجمه ترگمان]اوت ارتفاع فصل گردشگری است
[ترجمه گوگل]اوت ارتفاع فصل توریستی است

12. As a tourist, you are importuned for money the moment you step outside your hotel.
[ترجمه ترگمان]شما به عنوان توریست در حال حاضر از هتل تان تقاضای پول می کنید
[ترجمه گوگل]به عنوان یک توریست، زمانی که در خارج از هتل گام می گذارید، برای پول مالیات می گیرید

13. The sheer weight of visitors is destroying this tourist attraction.
[ترجمه ترگمان]وزن زیاد بازدیدکنندگان این جاذبه توریستی را از بین می برد
[ترجمه گوگل]وزن مطلوب بازدیدکنندگان این جاذبه توریستی را از بین می برد

14. The touring car had decanted us at a tourist spot for touring.
[ترجمه ترگمان]این ماشین تور ما را در یک نقطه توریستی برای سفر decanted کرده بود
[ترجمه گوگل]ماشین تورینگ ما را در نقطهای توریستی برای تورهای گمنام گذاشت

15. The area is being promoted as a tourist destination.
[ترجمه ترگمان]این منطقه به عنوان یک مقصد توریستی ارتقا داده می شود
[ترجمه گوگل]این منطقه به عنوان مقصد توریستی ارتقا یافته است

16. Tourist trips of all kinds in Britain rose by 5% between 1977 and 198
[ترجمه ترگمان]سفره ای گردشگری همه انواع در بریتانیا بین سال های ۱۹۷۷ تا ۱۹۸ % افزایش یافت
[ترجمه گوگل]سفرهای توریستی مختلف در بریتانیا بین سالهای 1977 تا 1985 به میزان 5 درصد افزایش یافت

17. The tourist office operates a useful room-finding service.
[ترجمه ترگمان]دفتر گردشگری یک سرویس پیدا کردن اتاق مفید را اداره می کند
[ترجمه گوگل]دفتر توریستی خدمات مفید برای یافتن اتاق را عملی می کند

18. The city has unrealized tourist potential.
[ترجمه ترگمان]این شهر پتانسیل گردشگری را نیافته است
[ترجمه گوگل]این شهر پتانسیل توریستی غیرقابل تحملی دارد

a German tourist

یک گشتگر آلمانی


a tourist agency

آژانس جهان‌گردی (گردش‌گری)


پیشنهاد کاربران

n. one who travels for pleasure
adj. of or relating to tourist accommodation
adv. in tourist - class accommodations, or by tourist - class conveyance

گردشگر

جهانگرد
مثل کریستف کلمب

TOURIST : تو رِست یا * تُرِست* - تو ریست ( BR )
TERRORIST : تِرِ رِست

tourist ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: گردشگر 2
تعریف: شخصی که به طور موقت محل زندگی خود را به قصد سفر و بازدید از مکان های دیدنی ترک می‏کند|||متـ . جهانگرد|||* مصوب فرهنگستان اول


کلمات دیگر: