کلمه جو
صفحه اصلی

burly


معنی : سفت، تنومند، کلفت، ستبر، زبر و خشن، گره دار
معانی دیگر : سترگ، بزرگ و سنگین، سنگین و عضلانی، زمخت و گردن کلفت، کلندر، زمخت و سرحال و خونگرم، برای پارچه ولباس زبر وخشن

انگلیسی به فارسی

تنومند، ستبر، کلفت، (برای پارچه و لباس) زبر و خشن، گره‌دار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: burlier, burliest
مشتقات: burliness (n.)
• : تعریف: having a large, husky body; brawny.
مترادف: beefy, brawny, hefty, husky, strapping
متضاد: lank, puny, slight
مشابه: bearish, big, bullish, heavyset, muscular, powerful, robust, rugged, strong, sturdy

- The burly bouncer was able to throw two grown men out of the club all by himself.
[ترجمه ترگمان] نگهبان تنومند توانسته بود دو نفر را از باشگاه بیرون بیندازد
[ترجمه گوگل] اوباما توانست دو مرد متولد شده را از هم جدا کند

• strong, muscular; sturdy
a burly man has a broad body and strong muscles.

مترادف و متضاد

سفت (صفت)
firm, able-bodied, stiff, horny, hard, rigid, fast, solid, dense, tough, tight, tenacious, thick, ironclad, stark, burly, brawny, beefy, chopping, tense, taut, wiry, hard-boiled, muscle-bound

تنومند (صفت)
sturdy, athletic, stout, robust, huge, rugged, burly, stalwart, corpulent, stockish, full-bodied

کلفت (صفت)
thick, burly, heavyset, stocky, squatty, thick-set

ستبر (صفت)
gross, sturdy, big, thick, stout, robust, burly, stalwart, elephantine, robustious

زبر و خشن (صفت)
burly

گره دار (صفت)
knotty, knotted, burly, nodular, nodose, reedy, nodous

husky


Synonyms: able-bodied, athletic, beefcake, beefy, big, brawny, bruising, bulky, gorillalike, hefty, hulking, hulky, hunk, muscular, portly, powerful, stocky, stout, strapping, strong, sturdy, thickset, well-built


Antonyms: light, slim, small, thin


جملات نمونه

1. henry the eight was a burly man
هانری هشتم مرد تنومندی بود.

2. He was a big, burly man.
[ترجمه ترگمان]مرد تنومند و تنومندی بود
[ترجمه گوگل]او یک مرد بزرگ و سرگردان بود

3. Three burly toughs elbowed their way to the front.
[ترجمه ترگمان]سه مرد تنومند با آرنج به جلو می رفتند
[ترجمه گوگل]سه جرعه جادویی راه خود را به جلو راه اندازی کردند

4. Still in his physical prime, Kim was a burly man with a rolling walk and heavy-rimmed glasses.
[ترجمه ترگمان]هنوز در اوج فیزیکی او، کیم مرد تنومند و تنومندی بود که با عینک دسته شاخی قدم می زد
[ترجمه گوگل]هنوز هم در نخستین فیزیکی اش، کیم یک مرد باهوش با پیاده روی نورد و عینک های سنگین بود

5. Three burly workmen duly arrived, complete with truck and mini-crane, to hoist the heavy bins into position.
[ترجمه ترگمان]سه کارگر تنومند وارد شدند، با کامیون و جرثقیل کامل شدند تا سطل سنگین را در جای خود قرار دهند
[ترجمه گوگل]کارگران سه گانه به طور کامل وارد کامیون و مینی جرثقیل شدند تا بطری های سنگین را به موقعیت خود برسانند

6. It was crewed by Larsen's ten burly mates.
[ترجمه ترگمان]ده رفیق تنومند و تنومند by بود
[ترجمه گوگل]این ده نفر از همسران لارسن به سرقت رفته بودند

7. Both were as burly as stevedores, which likely was their preferred profession.
[ترجمه ترگمان]هر دو به همان اندازه کارگران تنومند و تنومند بودند که به احتمال زیاد شغل آن ها را ترجیح می دادند
[ترجمه گوگل]هر دوی اینها به عنوان مامورهایی بودند که احتمالا حرفه ترجیحی آنها بود

8. He was joined immediately by a burly guy in a padded leather body warmer over a navy blue rugby shirt.
[ترجمه ترگمان]او بلافاصله توسط مرد تنومندی با یک تن چرمی که از پیراهن راگبی آبی پوشیده شده بود، به او ملحق شد
[ترجمه گوگل]او بلافاصله بوسیله یک مرد سرگردان در یک بدن گرم تر از چرم چیده شده بر روی یک پیراهن راگبی آبی آبی ملحق شد

9. A burly figure, tall and heavy, came towards him.
[ترجمه ترگمان]هیکل تنومند و تنومند، بلند و سنگین به سوی او آمد
[ترجمه گوگل]یک شکل جادویی، بلند و سنگین، به سوی او آمد

10. There were concerned looks from burly matrons, and longing admiration from boys.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که خانم ویزلی به او نگاه می کند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد از matronons سرسبز، و تحسین خواسته از پسران وجود دارد

11. Derek, a somewhat burly intense salesman in his early thirties, created a stir wherever he went.
[ترجمه ترگمان]درک، یک فروشنده نسبتا تنومند و تنومند در سنین سی سالگی، هر جا که می رفت، تکان می خورد
[ترجمه گوگل]درک، یک فروشنده بسیار شدید در اوایل دهه ی هفتاد، هر جا که رفت فرار کرد

12. The farmer was a big, burly man with a red face.
[ترجمه ترگمان]دهقان مردی تنومند و تنومند بود و صورت سرخ داشت
[ترجمه گوگل]کشاورز یک مرد بزرگ و کثیف با صورت قرمز بود

13. Floyd is a burly man with thick black hair and a strong determination.
[ترجمه ترگمان]فلوید مرد تنومندی با موهای ضخیم و عزم قوی است
[ترجمه گوگل]فلوید یک مرد باهوش با موهای ضخیم سیاه و قوت است

14. Two burly men were on the doorstep.
[ترجمه ترگمان]دو مرد تنومند در آستانه در بودند
[ترجمه گوگل]دو آدم ربایی در آستان بودند

15. As they watched, a burly man came out of the farm and crossed to one of the three barns.
[ترجمه ترگمان]همچنان که تماشا می کردند، مردی تنومند از مزرعه بیرون آمد و به طرف یکی از سه اصطبل رفت
[ترجمه گوگل]همانطور که آنها تماشا میکردند، یک مرد جادویی از مزرعه خارج شد و به یکی از سه انبار رفت

Henry the Eight was a burly man.

هانری هشتم مرد تنومندی بود.


The children loved Santa Claus' burliness.

بچه‌ها شیفته‌ی زمختی و خون‌گرمی بابانوئل شدند.


پیشنهاد کاربران

چغر و بد بدن ( :

گردن کلفت

هیکلی


کلمات دیگر: