خوشبختانه، ازحسن اتفاق
fortunately
خوشبختانه، ازحسن اتفاق
انگلیسی به انگلیسی
قید ( adverb )
• : تعریف: by fortunate chance; luckily; fortuitously.
• مترادف: fortuitously, happily, luckily
• مشابه: blessedly, providentially
• مترادف: fortuitously, happily, luckily
• مشابه: blessedly, providentially
- There was a car accident, but fortunately no one was injured.
[ترجمه علی محمودی] یک تصادف ماشین بود ، اما خوشبختانه کسی مجروح نشد
[ترجمه ترگمان] یک تصادف رانندگی بود، اما خوشبختانه هیچ کس مجروح نشد[ترجمه گوگل] یک تصادف ماشین وجود داشت، اما خوشبختانه هیچکس مجروح نشد
• luckily; in a successful manner
مترادف و متضاد
luckily
Synonyms: auspiciously, by good luck, by happy chance, favorably, happily, in good time, in the nick of time, opportunely, prosperously, providentially, satisfyingly, seasonably, successfully, swimmingly, well
Antonyms: sadly, unfortunately, unhappily, unluckily
جملات نمونه
1. Fortunately the train was on time.
[ترجمه tina] خوشبختانه قطار به موقع بود
[ترجمه پارمیس رشیدی] خوشبختانه قطار به موقع و سر وقت رسید
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه قطار به موقع رسید[ترجمه گوگل]خوشبختانه قطار در زمان بود
2. Fortunately, the stormy waves caused trifling damage to the boat.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، امواج طوفانی به قایق صدمه زده بودند
[ترجمه گوگل]خوشبختانه امواج طوفان ناشی از خسارت ناشی از قایق بوده است
[ترجمه گوگل]خوشبختانه امواج طوفان ناشی از خسارت ناشی از قایق بوده است
3. Fortunately the train was late so we did not miss it.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه قطار دیر کرده بود و ما آن را از دست ندادیم
[ترجمه گوگل]خوشبختانه قطار دیر شده بود، ما آن را از دست ندیدیم
[ترجمه گوگل]خوشبختانه قطار دیر شده بود، ما آن را از دست ندیدیم
4. Fortunately the house was empty when the bomb exploded .
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه خانه وقتی منفجر شد که بمب منفجر شد
[ترجمه گوگل]خوشبختانه وقتی که بمبی منفجر شد، خانه خالی بود
[ترجمه گوگل]خوشبختانه وقتی که بمبی منفجر شد، خانه خالی بود
5. The rest of the apartment had fortunately remained unaltered since that time.
[ترجمه ترگمان]بقیه آپارتمان از آن زمان تا به حال باقی مانده بودند
[ترجمه گوگل]بقیه آپارتمان خوشبختانه از آن زمان باقی مانده باقی مانده است
[ترجمه گوگل]بقیه آپارتمان خوشبختانه از آن زمان باقی مانده باقی مانده است
6. Violent crimes against the elderly are fortunately very uncommon.
[ترجمه ترگمان]جرائم خشونت باری که در مقابل افراد مسن هستند خوشبختانه غیر معمول است
[ترجمه گوگل]جنایت خشن علیه سالمندان خوشبختانه بسیار غیر معمول است
[ترجمه گوگل]جنایت خشن علیه سالمندان خوشبختانه بسیار غیر معمول است
7. Fortunately we were blessed with fine weather.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه هوا خوب بود
[ترجمه گوگل]خوشبختانه ما با آب و هوای خوب فداکاری کردیم
[ترجمه گوگل]خوشبختانه ما با آب و هوای خوب فداکاری کردیم
8. Fortunately my suspicions proved groundless .
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه سو ظن من بی اساس بود
[ترجمه گوگل]خوشبختانه سوء ظن هایم بی اساس است
[ترجمه گوگل]خوشبختانه سوء ظن هایم بی اساس است
9. Fortunately, militarism failed to take root in Europe as a whole.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، نظامی گری در اروپا به عنوان یک کل شکست خورد
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، نظامی گرایی در اروپا به طور کلی ریشه نداشت
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، نظامی گرایی در اروپا به طور کلی ریشه نداشت
10. Fortunately, Julie saw the funny side when I spilled coffee on her.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه جولی وقتی قهوه را روی او ریختم آن طرف خنده دار را دید
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، جولی وقتی که قهوه را بر روی او ریخت، جادویی را دیدم
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، جولی وقتی که قهوه را بر روی او ریخت، جادویی را دیدم
11. The thick clouds passed overhead, but fortunately the rain kept off the whole day.
[ترجمه ترگمان]ابره ای کلفت از بالای سرشان گذشتند، اما خوشبختانه باران تمام روز را ادامه داد
[ترجمه گوگل]ابرهای ضخیم به سر می برد، اما خوشبختانه باران تمام روز را سپری کرد
[ترجمه گوگل]ابرهای ضخیم به سر می برد، اما خوشبختانه باران تمام روز را سپری کرد
12. Fortunately I'll be dead and gone long before the money runs out.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه من مرده و قبل از اینکه پولم تموم شه میرم
[ترجمه گوگل]خوشبختانه من مرده ام و خیلی طول کشیدم تا پول خراب شود
[ترجمه گوگل]خوشبختانه من مرده ام و خیلی طول کشیدم تا پول خراب شود
13. Fortunately it won't make an awful lot of difference if I don't pass the test.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، اگر از امتحان رد نشم، خیلی فرق نمی کنه
[ترجمه گوگل]خوشبختانه اگر آزمایش تست را انجام ندهم تفاوت بسیار زیادی را ایجاد نخواهم کرد
[ترجمه گوگل]خوشبختانه اگر آزمایش تست را انجام ندهم تفاوت بسیار زیادی را ایجاد نخواهم کرد
14. Fortunately the trail was still warm .
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه رد پاها هنوز گرم بود
[ترجمه گوگل]خوشبختانه مسیر هنوز گرم بود
[ترجمه گوگل]خوشبختانه مسیر هنوز گرم بود
Fortunately the train was on time.
خوشبختانه قطار به موقع رسید.
Fortunately Mark quickly found another job.
خوشبختانه مارک سریعا شغل دیگری پیدا کرد.
پیشنهاد کاربران
Hopefully
خوشبختانه
Who puts that tongue out
Fortunately for you, you are a big dick
I'm wrong, don't say it when I hear you're even bigger
Thank God
کیه که حالا زبان درازی کنه
حالا ازخوب بختی من تو کله گنده شدی
غلط میکنم حرفشم نزن از وقتی شنیدم گنده تر هم شدی
از خداتم باشه
Who puts that tongue out
Fortunately for you, you are a big dick
I'm wrong, don't say it when I hear you're even bigger
Thank God
کیه که حالا زبان درازی کنه
حالا ازخوب بختی من تو کله گنده شدی
غلط میکنم حرفشم نزن از وقتی شنیدم گنده تر هم شدی
از خداتم باشه
Is synonym for luckily
خوشبختانه
synonym for luckily
از بختِ خوب، از شانسش، شانس آورد که
مخالف:sadly, un fortunalety
Luckily
کلمات دیگر: