کلمه جو
صفحه اصلی

anxious


معنی : بیم ناک، مشتاق، ارزومند، دلواپس، اندیشناک
معانی دیگر : نگران، تاسه، تلواس، مضطرب، مشوش، آسیمه، سرآسیمه، نگران کننده، دلواپس کننده، آسیمگر، تشویش انگیز، خواهان، مایل

انگلیسی به فارسی

دلواپس، اندیشناک، بیمناک


آرزومند، مشتاق


مشتاق، دلواپس، اندیشناک، بیم ناک، ارزومند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: anxiously (adv.), anxiousness (n.)
(1) تعریف: feeling uneasiness, worry, or dread.
مترادف: disquieted, distressed, troubled, uneasy, worried
متضاد: calm, insouciant, lighthearted, nonchalant
مشابه: apprehensive, disturbed, fearful, fretful, ill at ease, nervous, on edge, on tenterhooks, unquiet

- I'm always anxious before an interview.
[ترجمه بردیا] من همیشه قبل ازینکه مصاحبه شروع بشه اضطراب دارم
[ترجمه کاظم فرقانی] من همیشه پیش از مصاحبه دلواپس هستم.
[ترجمه Arefe] من همیشه قبل از مصاحبه اضطراب دارم.
[ترجمه صدرا] من همیشه قبل از مصاحبه استرسزیادی دارم
[ترجمه حمید] همیشه من قبل یک مصاحبه اضطراب پیدا می کنم
[ترجمه ...] من همیشه قبل از مصاحبه مضطرب هستم.
[ترجمه ترگمان] من همیشه نگران مصاحبه هستم
[ترجمه گوگل] من همیشه قبل از مصاحبه اضطراب می کشم

(2) تعریف: eager.
مترادف: eager
متضاد: loath
مشابه: avid, desirous, greedy, intent, itching, on edge

- She was anxious to succeed in the new job.
[ترجمه رحمت انگلیس] او برای موفقیت درکار جدیدش آرزومند بود
[ترجمه ترگمان] او مشتاق بود که در شغل جدید موفق شود
[ترجمه گوگل] او مشتاق موفقیت در شغل جدید بود
- He'd been away a long time and was now anxious to return home.
[ترجمه ترگمان] مدت زیادی بود که دور شده بود و حالا مشتاق بازگشت به خانه بود
[ترجمه گوگل] او مدت هاست دور بوده است و در حال حاضر مشتاق بازگشت به خانه است

(3) تعریف: very concerned.
مترادف: solicitous, worried
متضاد: carefree, unconcerned
مشابه: apprehensive, concerned, nervous, on edge

- Her parents were naturally anxious about her injury.
[ترجمه بردیا] طبیعتا پدر و مادرش نگران مصدومیت او بودند
[ترجمه فرشاد] طبیعتا پدر و مادر او درمورد صدمه دیدن او ( مونث ) نگران بودند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش طبیعتا نگران مجروح شدن او بودند
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش به طور طبیعی در مورد آسیب او مضطرب بودند

• fearful, worried; worrisome; craving, yearning; eager
if you are anxious, you are nervous or worried about something.
an anxious time or situation is one during which you feel nervous and worried.
if you are anxious to do something or anxious that something should happen, you very much want to do it or want it to happen.

مترادف و متضاد

worried, tense


بیمناک (صفت)
abhorrent, anxious, apprehensive, careful, fearful, tremulous, umbrageous

مشتاق (صفت)
anxious, impatient, willing, longing, strenuous, earnest, studious, keen, agog, solicitous, eager, enthusiastic, aspiring, avid, wistful, desirous, appetent, fond, thirsty, lickerish, athirst, hungry, breathless, fervid, full of desire, perfervid, raring, wishful

ارزومند (صفت)
anxious, solicitous, avid, wistful, ambitious, aspirant, desirous, appetent, wishful

دلواپس (صفت)
anxious, solicitous

اندیشناک (صفت)
anxious, mindful, worried, thoughtful, pensive, self-absorbed

Synonyms: afraid, aghast, antsy, apprehensive, basket case, bugged, butterflies, careful, choked, clutched, concerned, disquieted, distressed, disturbed, dreading, fearful, fidgety, fretful, hacked, hyper, in a state, in a tizzy, in suspense, jittery, jumpy, nervous, nervy, overwrought, restless, scared, shaking, shaky, shivery, shook up, shot to pieces, solicitous, spooked, strung out, sweating bullets, taut, troubled, uneasy, unglued, unquiet, uptight, watchful, wired, worried sick, wreck


Antonyms: assured, calm, content, cool, happy, indifferent, peaceful, tranqil, unconcerned, unworried


eager


Synonyms: agog, ardent, avid, breathless, desirous, enthusiastic, expectant, fervent, impatient, intent, itching, keen, thirsty, yearning, zealous


Antonyms: dreading, unwilling


جملات نمونه

1. the anxious woman gnawed at her underlip
زن دلواپس،لب زیرین خود را می جوید.

2. ali was anxious about the health of his son
علی نگران سلامتی پسرش بود.

3. he was anxious to dispatch the matter at hand and get on to other business
او بی تاب بود که مسئله موجود را خاتمه داده به کارهای دیگر بپردازد.

4. i was very anxious to see the beauty queen
بسیار مشتاق دیدار ملکه ی زیبایی بودم.

5. she spent an anxious night by the sick child
او شب پر اضطرابی را کنار کودک بیمار گذراند.

6. if you don't call your mother, she will become anxious
اگر به مادرت تلفن نکنی دلواپس خواهد شد.

7. The more you fight something, the more anxious you become ---the more you're involved in a bad pattern, the more difficult it is to escape.
[ترجمه ترگمان]هرچه بیشتر با چیزی مبارزه کنی، بیشتر دلواپس تو - - هر چه بیشتر درگیر طرح بدی هستی، دشوارتر از آن است که فرار کنی
[ترجمه گوگل]هرچه بیشتر با چیزی مبارزه می کنید، بیشتر به شما دلگرمی می کنید --- بیشتر در الگوی بدی قرار می گیرید، سخت تر از فرار است

8. We had a very anxious time until we knew that they were safe.
[ترجمه نگین] ما زمان نگران کننده ای داشتیم تا زمانی که فهمیدیم آنها در امنیت هستند.
[ترجمه ترگمان]ما خیلی نگران بودیم، تا وقتی که می دانستیم که آن ها در امان هستند
[ترجمه گوگل]ما زمانی بسیار مضطرب بودیم تا اینکه می دانستیم آنها امن هستند

9. He was anxious to preserve his reputation.
[ترجمه ترگمان]او مشتاق بود که شهرتش را حفظ کند
[ترجمه گوگل]او مشتاق حفظ شهرتش بود

10. He is anxious to finish the job.
[ترجمه ترگمان]اون مشتاقه که کارش رو تموم کنه
[ترجمه گوگل]او مشتاق است تا کار را تمام کند

11. Knots of anxious people stood waiting in the hall.
[ترجمه ترگمان]عده ای از افراد نگران در تالار منتظر ایستاده بودند
[ترجمه گوگل]گره های مضطرب در انتظار صدها نفر بودند

12. We are all anxious about his health.
[ترجمه ترگمان]همه ما نگران سلامتی او هستیم
[ترجمه گوگل]همه ما در مورد سلامت خود مضطرب هستیم

13. He seemed anxious about the meeting.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که نگران ملاقات است
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسد در مورد جلسه مشتاق است

14. There is no reason to be anxious about the result.
[ترجمه ترگمان]دلیلی برای نگرانی در مورد نتیجه وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ دلیلی برای تردید در مورد نتیجه وجود ندارد

15. He was a bit anxious about the safety of the machinery.
[ترجمه ترگمان]او کمی نگران امنیت دستگاه بود
[ترجمه گوگل]او کمی در مورد ایمنی ماشین آلات مضطرب شده بود

16. The police are anxious to hear from anyone who may know the whereabouts of the firearms.
[ترجمه ترگمان]پلیس مشتاق شنیدن خبری از کسی است که ممکن است از این سلاح گرم خبر داشته باشد
[ترجمه گوگل]پلیس مشتاق است که از هر کسی که ممکن است محل اسلحه را بشناسد بشنود

17. The hours wore on,the representatives became more anxious.
[ترجمه ترگمان]ساعت ها می گذشت، نمایندگان نگران می شدند
[ترجمه گوگل]ساعت ها برپا شد، نمایندگان بیشتر مضطرب شدند

18. He was anxious to the point of neurosis.
[ترجمه ترگمان]او نگران the اعصاب بود
[ترجمه گوگل]او به نقطه عطسه توجه داشت

19. We are anxious to maintain our close links with the police.
[ترجمه ترگمان]ما نگران حفظ ارتباط نزدیک خود با پلیس هستیم
[ترجمه گوگل]ما مشتاق هستیم ارتباطات نزدیک با پلیس را حفظ کنیم

Ali was anxious about the health of his son.

علی نگران سلامتی پسرش بود.


If you don't call your mother, she will become anxious.

اگر به مادرت تلفن نکنی دلواپس خواهد شد.


The symptoms of that ailment are irritation, anxiousness, and restlessness.

علائم آن بیماری زودرنجی، اضطراب و بی‌قراری است.


She spent an anxious night by the sick child.

او شب پر اضطرابی را کنار کودک بیمار گذراند.


I was very anxious to see the beauty queen.

بسیار مشتاق دیدار ملکه‌ی زیبایی بودم.


پیشنهاد کاربران

نگرانی

نگران

مضطرب ، نگران

دلواپس
مترادف worried

Worried & afraid

مایل بودن

anxious : be worried : )

ترسیده

Anxious=nervous

دلوآپـس، نگــرآنــ* - *

مشتاق
پر از اشتیاق
Eager
Avid

ناراحت، دلواپس
He was so anixous becise he lost his doughter

نگران ، دلواپس ، مشتاق ، آرزومند 🌝🌝
they are anxious about their son's health
آن ها نگران سلامتی پسرشان هستند
انسانی 95 ، هنر 94 ، زبان 94 و . . .

دلواپس مضطرب استرس داشتن

Afraid. . worried. .
بیمناک. دلواپس و . . .

دلواپس ، نگران ، گاهی اوقات مشتاق

Anxiety

اظطراب و نگرانی

anxious ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: اضطرابی
تعریف: مربوط به اضطراب


کلمات دیگر: