(عامیانه)، دوچرخه ی موتوری، موتورگازی
motorbike
(عامیانه)، دوچرخه ی موتوری، موتورگازی
انگلیسی به فارسی
(عامیانه) دوچرخهی موتوری
(عامیانه) موتور سیکلت سبک، موتورگازی
موتور
انگلیسی به انگلیسی
• two-wheeled vehicle powered by a motor, motorcycle
a motorbike is a two wheeled vehicle with an engine.
a motorbike is a two wheeled vehicle with an engine.
جملات نمونه
1. his wife likes to ride with him on a motorbike
زنش دوست دارد با او سوار موتورسیکلت بشود.
2. She sat proudly astride her new motorbike.
[ترجمه ترگمان]او با غرور روی موتور سیکلت جدیدش نشسته بود
[ترجمه گوگل]او با افتخار زد و خورد موتور جدید خود را
[ترجمه گوگل]او با افتخار زد و خورد موتور جدید خود را
3. Richardson severed his right foot in a motorbike accident.
[ترجمه ترگمان]ریچاردسون پای راستش را در یک تصادف موتورسیکلت قطع کرد
[ترجمه گوگل]ریچاردسون پای راست خود را در حادثه موتورسیکلت قطع کرد
[ترجمه گوگل]ریچاردسون پای راست خود را در حادثه موتورسیکلت قطع کرد
4. His car was in collision with a motorbike.
[ترجمه ترگمان]اتومبیلش با یک موتور سیکلت برخورد کرد
[ترجمه گوگل]ماشین او در برخورد با یک موتورسیکلت بود
[ترجمه گوگل]ماشین او در برخورد با یک موتورسیکلت بود
5. He drove his motorbike, with me riding pillion.
[ترجمه ترگمان]او موتورش را با من حرکت داد و با من به ترک زین برگشت
[ترجمه گوگل]او موتور خود را به رانندگی برد، و من با راننده پریسون بودم
[ترجمه گوگل]او موتور خود را به رانندگی برد، و من با راننده پریسون بودم
6. He pulled on his helmet and straddled the motorbike.
[ترجمه ترگمان]او کلاه ایمنی خود را پوشید و سپس بر روی موتورش سوار بر موتورسیکلت شد
[ترجمه گوگل]او بر کلاه خود کشیده شد و موتورسیکلت را تحویل گرفت
[ترجمه گوگل]او بر کلاه خود کشیده شد و موتورسیکلت را تحویل گرفت
7. I don't ride my motorbike much anymore.
[ترجمه ترگمان]من دیگه با موتور خودم رانندگی نمی کنم
[ترجمه گوگل]من خیلی بیشتر از موتورسیکلتم سوار نمیشوم
[ترجمه گوگل]من خیلی بیشتر از موتورسیکلتم سوار نمیشوم
8. He suffered severe brain damage after a motorbike accident.
[ترجمه ترگمان]او پس از تصادف یک موتور سیکلت متحمل خسارات شدید مغزی شد
[ترجمه گوگل]او پس از یک حادثه موتورسیما آسیب شدید مغزی را تجربه کرد
[ترجمه گوگل]او پس از یک حادثه موتورسیما آسیب شدید مغزی را تجربه کرد
9. I took my motorbike in for an overhaul.
[ترجمه ترگمان]من موتور سیکلت خود را برای بازرسی به آنجا بردم
[ترجمه گوگل]من موتورسیکلت خود را برای انجام تعمیرات اساسی بردم
[ترجمه گوگل]من موتورسیکلت خود را برای انجام تعمیرات اساسی بردم
10. A motorbike appeared from nowhere and I had to jam on the brakes.
[ترجمه ترگمان]یک موتور سیکلت از ناکجا ظاهر شد و من مجبور شدم روی ترمزها تمرکز کنم
[ترجمه گوگل]یک موتورسیکلت از هیچ کجا ظاهر نشد و من مجبور شدم بر روی ترمز خیس شوم
[ترجمه گوگل]یک موتورسیکلت از هیچ کجا ظاهر نشد و من مجبور شدم بر روی ترمز خیس شوم
11. I'll take a motorbike.
[ترجمه ترگمان]یه موتور سیکلت می گیرم
[ترجمه گوگل]من یک موتورسیکلت می گیرم
[ترجمه گوگل]من یک موتورسیکلت می گیرم
12. She climbed onto the back of my motorbike.
[ترجمه ترگمان]از موتورسیکلت من بالا رفت
[ترجمه گوگل]او بر روی پشت موتورسواری من صعود کرد
[ترجمه گوگل]او بر روی پشت موتورسواری من صعود کرد
13. One motorbike peeled away from the formation and circled round behind the rest.
[ترجمه ترگمان]یک موتورسیکلت از ساختمان کنده شد و دور بقیه دور زد
[ترجمه گوگل]یکی از موتورسیکلتهایی که از این سازه جدا شده بودند و در پشت بقیه دور میزدند
[ترجمه گوگل]یکی از موتورسیکلتهایی که از این سازه جدا شده بودند و در پشت بقیه دور میزدند
14. He whizzed down the road on his motorbike.
[ترجمه ترگمان]با موتورش از جاده پایین رفت
[ترجمه گوگل]او در جاده های موتورسیکلت خود را عصبانی کرد
[ترجمه گوگل]او در جاده های موتورسیکلت خود را عصبانی کرد
15. He broke his back in a motorbike accident.
[ترجمه ترگمان]او پشتش را به یک تصادف موتورسیکلت تغییر داد
[ترجمه گوگل]او پشت خود را در حادثه موتورسیکلت شکست
[ترجمه گوگل]او پشت خود را در حادثه موتورسیکلت شکست
پیشنهاد کاربران
a small usually lightweight motorcycle
a less formal name for motorcycle
a less formal name for motorcycle
Noun - countable :
موتور سیکلت
موتور سیکلت
موتور گازی
دوچرخه موتوری، موتور سیکلت
کلمات دیگر: