کلمه جو
صفحه اصلی

teenage


میان سن سیزده و نوزده، نوجوانی، وابسته به نوجوانی یا نوجوانان، teener نوجوان از ده تا 91 ساله

انگلیسی به فارسی

نوجوان


میان سن سیزده و نوزده، نوجوانی


وابسته به نوجوانی یا نوجوانان


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: teenaged (adj.)
• : تعریف: of, concerning, being, or characteristic of a person or people of ages thirteen through nineteen.

• between 13 and 19 years of age
teenage people are aged between thirteen and nineteen.
teenage fashions and activities are typical of young people aged between thirteen and nineteen, or are suitable for them.

جملات نمونه

teenage boys

پسران نوجوان


1. teenage boys
پسران نوجوان

2. teenage gangs are making some streets unsafe
نوجوانان عضو دستجات تبهکار امنیت برخی از خیابان ها را مختل کرده اند.

3. during mina's teenage years
در سال های نوجوانی مینا

4. friday nights, teenage drivers cruised the downtown
شب های جمعه رانندگان نوجوان در مرکز شهر پرسه می زدند.

5. A teenage boy had a miraculous escape from death last night when he fell into an ice cold-river.
[ترجمه ترگمان]یک پسر نوجوان به معجزه آسایی از مرگ فرار کرد، وقتی که به یک رودخانه سرد و سرد برخورد کرد
[ترجمه گوگل]یک پسر نوجوانی شب گذشته به هنگام فرار یخ، رودخانه یخ، فرار معجزه آسایی از مرگ داشت

6. He is too old now for teenage parties.
[ترجمه ترگمان]او اکنون برای گروه های نوجوانان بسیار پیر است
[ترجمه گوگل]او اکنون برای احزاب نوجوان بسیار قدیمی است

7. The programme is clearly geared to a teenage audience.
[ترجمه ترگمان]این برنامه به وضوح برای مخاطبان نوجوان طراحی شده است
[ترجمه گوگل]برنامه به طور واضح به یک مخاطب نوجوان متکی است

8. The country is in the grip of a teenage crime wave.
[ترجمه ترگمان]این کشور در چنگال موج جنایت نوجوانان قرار دارد
[ترجمه گوگل]کشور در دست گرفتن یک موج جرم نوجوان است

9. Her latest book is a humorous look at teenage life.
[ترجمه ترگمان]آخرین کتاب او، نگاه humorous به زندگی نوجوانان است
[ترجمه گوگل]آخرین کتاب او یک نگاه طنز آمیز به زندگی نوجوان است

10. A teenage mother was accused of smothering her 3-month-old daughter.
[ترجمه ترگمان]یک مادر نوجوان متهم به خفه کردن دختر ۳ ماهه وی شد
[ترجمه گوگل]یک مادر نوجوان متهم به خفه کردن دختر 3 ماهه شد

11. She has a teenage daughter from a previous marriage.
[ترجمه ترگمان]او یک دختر نوجوان از ازدواج قبلی دارد
[ترجمه گوگل]او یک دختر نوجوان از ازدواج قبلی دارد

12. Parker's column on teenage sexuality is right on.
[ترجمه ترگمان]ستون پارکر در رابطه جنسی نوجوانان درست است
[ترجمه گوگل]ستون پارکر در مورد جنسیت نوجوانان درست است

13. Teenage louts roam the streets at night.
[ترجمه ترگمان]louts جوان شب در خیابان ها پرسه می زنند
[ترجمه گوگل]لوتوس نوجوانان شبها در خیابان ها می آید

14. Teenage idols have a strong influence on our children.
[ترجمه ترگمان]idols نوجوان تاثیر زیادی بر روی کودکان ما دارند
[ترجمه گوگل]بت ها نوجوانان تأثیری قوی بر فرزندان ما دارند

15. So few teenage Britons stay on at school, compared with the rest of Europe.
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از بریتانیایی ها در مدرسه در مقایسه با بقیه اروپا در مدرسه می مانند
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از نوجوانان بریتانیایی در مدرسه در مقایسه با سایر نقاط اروپا باقی می مانند

16. He is worried that his teenage kids will fall foul of the law .
[ترجمه ترگمان]او نگران است که بچه های نوجوان او به این قانون دچار شوند
[ترجمه گوگل]او نگران است که کودکان نوجوانی او را از قانون سوء استفاده کنند

during Mina's teenage years

در سالهای نوجوانی مینا


پیشنهاد کاربران

نوجوانی. .

نــوجوآنــ
حدودا 13 تــآ 18 ســآل

i have two teenage children
من دو تا بچه ی نوجوان دارم .


کلمات دیگر: