کلمه جو
صفحه اصلی

talk into


(با حرف) کسی را به کاری گماشتن، واداشتن، راضی کردن، قانع کردن

انگلیسی به فارسی

قانع کردن


صحبت کن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to convince someone to do something.

- I needed to study, but Bill talked me into going to a movie.
[ترجمه مینا] نیاز به مطالعه داشتم اما بیل منو قانع کرد بریم یه فیلم ببینیم
[ترجمه ترگمان] باید درس میخوندم، اما بیل بهم گفت برم فیلم ببینم
[ترجمه گوگل] من نیاز به مطالعه داشتم، اما بیل من را به رفتن به یک فیلم صحبت کرد

مترادف و متضاد

Convince (someone) by talking and suggesting


جملات نمونه

1. Baldwin, the poor schlemiel, is talked into committing a murder, which he botches badly.
[ترجمه ترگمان]بالدوین، schlemiel بیچاره در حال ارتکاب یک قتل است که او بد خلق کرده است
[ترجمه گوگل]بالدوین، شاگرد فقیر، به ارتکاب قتل، که او بلافاصله بلافاصله صحبت می کند، صحبت می شود

2. At his most impressionable, Nicholas allowed himself to be talked into publicity stunts that horribly backfired.
[ترجمه ترگمان]نیکلای در نهایت تاثر به خود اجازه داد که در نمایش های تبلیغاتی که به طور وحشتناکی سرکوب شده بود سخن بگوید
[ترجمه گوگل]نیکلاس توانست بیشترین توانایی خود را در تظاهرات تبلیغاتی که به طرز وحشیانه ای به عقب رانده شده بود، اجازه داده شود

3. The user makes a local call to dial into the Internet, then talks into a microphone.
[ترجمه ترگمان]کاربر یک تماس محلی را برای شماره گیری اینترنت برقرار می کند و سپس با میکروفن صحبت می کند
[ترجمه گوگل]کاربر یک تماس محلی را برای برقراری تماس در اینترنت برقرار می کند و سپس به یک میکروفون صحبت می کند

4. Omar and her mother sat at the kitchen table talking through the afternoon, talking into the night, talking and talking.
[ترجمه ترگمان]عمر و مادرش پشت میز آشپزخانه نشسته بودند و از بعد از ظهر با هم صحبت می کردند و با هم صحبت می کردند و حرف می زدند
[ترجمه گوگل]عمر و مادرش در میز آشپزخانه شنیدند که بعد از ظهر صحبت می کنند، به شب صحبت می کنند، صحبت می کنند و صحبت می کنند

5. But he was apparently talked into selling it by a mystery man for just one pound.
[ترجمه ترگمان]اما ظاهرا با فروش آن توسط یک مرد مرموز برای یک پوند حرف زده بود
[ترجمه گوگل]اما او ظاهرا به فروش آن توسط یک مرد رمز و راز فقط یک پوند صحبت کرد

6. He seemed to be reciting, talking into a Dictaphone.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که دارد می خواند، با صدای ضبط شده حرف می زند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که می خواند، به یک دیکته تلفن صحبت می کند

7. We talked into the night.
[ترجمه ترگمان] شب با هم حرف زدیم
[ترجمه گوگل]ما به شب گفتیم

8. When you talk into a mobile telephone.
[ترجمه ترگمان]زمانی که با تلفن همراه صحبت می کنید
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما به یک تلفن همراه صحبت می کنید

9. Some voters are skeptical about the DPJ's ability to turn such talk into action.
[ترجمه ترگمان]برخی از رای دهندگان نسبت به توانایی DPJ در تغییر این بحث تردید دارند
[ترجمه گوگل]برخی از رای دهندگان در مورد توانایی DPJ برای تبدیل چنین گفتاری به عمل شک و تردید دارند

10. More than two hundred students were in the classroom, the professor had to talk into microphone.
[ترجمه ترگمان]بیش از دویست دانش آموز در کلاس بودند، پروفسور مجبور بود در میکروفن صحبت کند
[ترجمه گوگل]بیش از دو صد دانش آموز در کلاس بودند، استاد باید به میکروفون صحبت کند

11. What you do is you press this button, Daddy, and then you talk into it.
[ترجمه ترگمان]کاری که می کنی این است که این دکمه را فشار بدهی، بابا، و بعد با آن حرف می زنی
[ترجمه گوگل]شما این کار را انجام می دهید، این دکمه را، بابا، و سپس به آن صحبت می کنید

پیشنهاد کاربران

متقاعد کردن
synonym of persuade or convince

مجبور کردن. کسی را به کاری وادار کردن

تشویق کردن به انجام کاری، متقاعد کردن به انجام کاری، قبولاندن به انجام کاری
how could you talk yourself into cheating on the exam?
چطور به خودت قبولاندی که در امتحان تقلب کنی؟ ( یا چطور خودت را راضی کردی که در امتحان تقلب کنی؟ )
I managed to talk my family into moving to another country from IRAN
من موفق شدم خانواده ام را راضی کنم که از ایران به کشور دیگر مهاجرت کنیم.


to persuade someone to do something


کلمات دیگر: