کلمه جو
صفحه اصلی

buxom


معنی : سرزنده، خوش، قوی، تندرست، چاق و چله
معانی دیگر : (مهجور) مطیع، فرمانبردار، حرف شنو، نرم، (قدیمی) سالم، شاداب، چاق و تپل، تپل مپل، خوش هیکل، خوشدل

انگلیسی به فارسی

خوش‌هیکل، چاق‌وچله، خوش، خوش‌دل


خم شدن، چاق و چله، خوش، سرزنده، قوی، تندرست


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: buxomly (adj.), buxomness (n.)
(1) تعریف: of a woman, having a large bosom.
مترادف: bosomy, chesty
مشابه: ample, robust, top-heavy

(2) تعریف: of a woman, having a full figure and healthy appearance.
مترادف: hearty, robust, strong, vigorous
مشابه: durable, hardy, sturdy

- She'd been buxom as a teenager, but dieting and drug use had made her figure thin and boyish.
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک نوجوان شجاع بود، اما در رژیم و مواد مخدر او را لاغر و پسرانه کرده بود
[ترجمه گوگل] او مانند یک نوجوان بود، اما رژیم غذایی و استفاده از مواد مخدر او را نازک و پسرانه ساخته بود

• healthy, plump, cheerful (of a woman); having a large bosom (of a woman)
a buxom woman looks attractive and has big breasts; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

سرزنده (صفت)
alive, fast, animate, live, quick, brisk, brave, bold, snappy, vivid, lively, spirited, animated, vivacious, daring, heartsome, sprightly, buxom, canty, sprightful

خوش (صفت)
good, pleasant, well, happy, pleasing, sweet, merry, delighted, cheerful, blissful, blithe, buxom, festal, jocund

قوی (صفت)
mighty, hard, solid, valid, drastic, keen, strong, fierce, heavy, formidable, stark, bouncing, brawny, stalwart, boisterous, forcible, powerful, potent, intense, violent, buxom, vigorous, hefty, stocky, forceful, lusty, high-powered, high-pressure, irresistible, stoutish, towering, two-handed, walloping

تندرست (صفت)
fit, well, bouncing, healthy, buxom, healthful, lusty

چاق و چله (صفت)
thick, stout, chuffy, plump, lob, squab, buxom, fubsy, portly, roly-poly

bosomy


Synonyms: ample, built, busty, chubby, comely, curvaceous, curvy, full-bosomed, full-figured, healthy, hearty, lusty, plump, robust, shapely, stacked, voluptuous, well-made, well-proportioned, well-rounded, zaftig


Antonyms: flat, petite, small


جملات نمونه

1. A buxom widow must be either married, buried or shut up in a convent.
[ترجمه ترگمان]یک بیوه زن خوش هیکل هم باید زن و شوهر باشد، یا در دیر یا در یک صومعه زندانی شود
[ترجمه گوگل]یک زن بیوه باید ازدواج کند، در یک کلیسا دفن یا بستری شود

2. Melissa was a tall, buxom blonde.
[ترجمه ترگمان]ملیسا یه بلوند بلند قد و قد بلند بود
[ترجمه گوگل]ملیسا یک پیراهن بلند و بلند بود

3. Jane is a buxom blond.
[ترجمه ترگمان]جین زن buxom است
[ترجمه گوگل]جین یک بیسکوئیت است

4. Two competing ideal female body types developed: the buxom blonde and the elegant brunette.
[ترجمه ترگمان]دو نوع بدن ایده آل برای زن وجود داشت: زن مو بور و مو مشکی زیبا
[ترجمه گوگل]دو نوع زننده ایده آل زننده رقابتی، ورزش بیضه و سبزه ظریف را توسعه دادند

5. From the time of Barbie on, both the buxom Playboy types and the brunette model types got thinner and thinner.
[ترجمه ترگمان]از زمان باربی (Barbie)، هم the و هم انواع مدل مو قرمز لاغر و نازک تر شدند
[ترجمه گوگل]از زمان باربی بر روی، هر دو نوع Playboy خمیده و انواع مدل سبزه نازک تر و نازک تر می شوند

6. By the gate the Patriarch's buxom companion was still at work, weeding a not particularly fertile-looking patch of edging.
[ترجمه ترگمان]در کنار دروازه، مصاحب خوش هیکل شیخ هنوز مشغول کار بود، وجین می کرد و از هم جدا می شد
[ترجمه گوگل]همراه با دروازه، همسایگی پاتریارخ هنوز در محل کار بود، وجوه پاره ای از لبه هایی که به خصوص بارور نبوده است

7. A buxom woman wears a tall hat.
[ترجمه ترگمان]یه زن خوش هیکل یه کلاه بلند داره
[ترجمه گوگل]یک خانم شلوغ کلاه بلند دارد

8. Or they air-brushed a buxom, scantily clad medieval woman standing in front of a wall of flames.
[ترجمه ترگمان]یا هوای خوش، با لباس زیر پوش قرون وسطی که جلوی دیواری از شعله های آتش ایستاده بود
[ترجمه گوگل]یا آنها یک هواپیما را با هوا پر می کنند، زنانه قرون وسطایی که به طور گسترده ای پوشانده شده در مقابل یک دیوار از شعله های آتش است

9. Rhoda was forty-eight, blonde, buxom and so cheerful Ken said she ought to be a barmaid.
[ترجمه ترگمان]Rhoda چهل و هشت سال داشت، بلوند و بشاش و بشاش بود
[ترجمه گوگل]رودا چهل و هشت ساله بود، بلوند، بیسکوئل و خیلی شاد، کن گفت که او باید به عنوان یک متخصص تغذیه باشد

10. She was buxom, and the rust-red pullover she wore was not designed to minimize the fact.
[ترجمه ترگمان]او فربه بود و زنگ rust قرمز رنگ که به تن داشت برای به حداقل رساندن این واقعیت طراحی نشده بود
[ترجمه گوگل]او خفه شد، و گردنبند زنگ زده قرمز او پوشیده شده بود طراحی شده برای به حداقل رساندن این واقعیت است

11. Toby was persuading a buxom young waitress to bring him a bottle of champagne from the supper room.
[ترجمه ترگمان]تو بی آن زن جوان خوش هیکل را متقاعد می کرد که یک بطری شامپاین از اتاق شام برایش بیاورد
[ترجمه گوگل]توبی یک پیشخدمت جوان جوان را متقاعد کرد تا یک بطری شامپاین را از اتاق شام بیاورد

12. Catherine Zeta Jones is the token buxom wench, pregnant by our Chris.
[ترجمه ترگمان]، \"کاترین زتا جونز\" بهترین دختر buxom که \"کریس\" ما رو حامله - ه
[ترجمه گوگل]کاترین زتا جونز، جادوگر نامنظم است که توسط کریس ما باردار شده است

13. When we call a girl buxom we mean that she is fat.
[ترجمه ترگمان]وقتی که ما به یه دختر خوش هیکل فکر می کنیم که اون چاقه
[ترجمه گوگل]هنگامی که ما یک دختر را صدا می زنیم، به این معنی است که او چربی دارد

پیشنهاد کاربران

خوش هیکل

خوش هیکل ، ا ستیل جذاب
myselt will attracte be buxom you
خودم جذابیت هیکل شمارا خواهم دید
I hug myself in your bosom
خودم را درآغوشت تنت جامیدهم



کلمات دیگر: