مربوط بودن به، وابسته بودن به
have to do with
مربوط بودن به، وابسته بودن به
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• : تعریف: to be about or be connected with something.
- I read an interesting article that had to do with the changing nature of politics.
[ترجمه ترگمان] یک مقاله جالب را خواندم که مربوط به تغییر ماهیت سیاسی بود
[ترجمه گوگل] من یک مقاله جالب را خواندم که با ماهیت در حال تغییر سیاست مرتبط بود
[ترجمه گوگل] من یک مقاله جالب را خواندم که با ماهیت در حال تغییر سیاست مرتبط بود
- I don't know what her job is exactly, but it has to do with software design.
[ترجمه ترگمان] من نمی دانم شغل او دقیقا چیست، اما ربطی به طراحی نرم افزار ندارد
[ترجمه گوگل] من نمی دانم کار او دقیقا چیست، اما با طراحی نرم افزار ارتباط دارد
[ترجمه گوگل] من نمی دانم کار او دقیقا چیست، اما با طراحی نرم افزار ارتباط دارد
• be about (as in: "this lesson has to do with the history of our people during world war ii")
جملات نمونه
1. If we can't afford beef, we have to do with pork.
[ترجمه ژیان] اگر توان مالی پرداختش را نداریم بایستی با چیزی که داریم بسوزیم و بشازیم.
[ترجمه ترگمان]اگه نتونیم گوشت گاو بخریم، باید با گوشت خوک کار کنیم[ترجمه گوگل]اگر ما نمیتوانیم گوشت گاو را خرج کنیم، باید با گوشت خوک کار کنیم
2. He'll have to do with what he has got; there is no more.
[ترجمه ترگمان]او باید با کاری که دارد بکند؛ دیگر وجود ندارد
[ترجمه گوگل]او باید با آنچه که دارد، انجام دهد بیشتر وجود ندارد
[ترجمه گوگل]او باید با آنچه که دارد، انجام دهد بیشتر وجود ندارد
3. These factors, interestingly, all have to do with the quality of the work environment.
[ترجمه ترگمان]این فاکتورها به طور جالب همگی باید با کیفیت محیط کار ارتباط داشته باشند
[ترجمه گوگل]این عوامل، جالب توجه است، همه با کیفیت محیط کار مرتبط هستند
[ترجمه گوگل]این عوامل، جالب توجه است، همه با کیفیت محیط کار مرتبط هستند
4. They have to do with overlapping, but not necessarily co-extensive aspirations for specialist teams.
[ترجمه ترگمان]آن ها باید با هم تداخل داشته باشند، اما ضرورتا آرمان های مشترک برای تیم های متخصص نیستند
[ترجمه گوگل]آنها با همپوشانی، اما نه الزاما همپوشانی گسترده برای تیم های متخصص
[ترجمه گوگل]آنها با همپوشانی، اما نه الزاما همپوشانی گسترده برای تیم های متخصص
5. The reasons for this are various, but mostly have to do with interleague play and unbalanced schedules.
[ترجمه ترگمان]دلایل این کار متفاوت هستند، اما اغلب باید با بازی interleague و برنامه های نامتعادل ارتباط داشته باشند
[ترجمه گوگل]دلایل این امر متفاوت هستند، اما اغلب با بازی های اینترلایگو و برنامه های نامتعادل ارتباط دارند
[ترجمه گوگل]دلایل این امر متفاوت هستند، اما اغلب با بازی های اینترلایگو و برنامه های نامتعادل ارتباط دارند
6. Some of these testimonies have to do with stressors that employers are inflicting on people.
[ترجمه ترگمان]برخی از این testimonies باید با عوامل استرس زا که کارفرمایان به مردم تحمیل می کنند انجام دهند
[ترجمه گوگل]بعضی از این شهادت ها مربوط به عوامل استرسزا است که کارفرمایان در معرض افراد قرار می دهند
[ترجمه گوگل]بعضی از این شهادت ها مربوط به عوامل استرسزا است که کارفرمایان در معرض افراد قرار می دهند
7. But it may also have to do with the so-called sports that were on display.
[ترجمه ترگمان]اما ممکن است این کار با اصطلاح ورزشی که در معرض نمایش هستند نیز انجام شود
[ترجمه گوگل]اما ممکن است با ورزش های به اصطلاح که در حال نمایش بودند نیز باشد
[ترجمه گوگل]اما ممکن است با ورزش های به اصطلاح که در حال نمایش بودند نیز باشد
8. Most of them have to do with pattern recognition.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها باید با تشخیص الگو عمل کنند
[ترجمه گوگل]اکثر آنها با تشخیص الگو روبرو هستند
[ترجمه گوگل]اکثر آنها با تشخیص الگو روبرو هستند
9. I thought it might have to do with the distraction of his continuing domestic situation.
[ترجمه ترگمان]فکر کردم شاید این کار با حواس پرتی او به وضعیت خانوادگی ادامه داشته باشد
[ترجمه گوگل]من فکر کردم ممکن است این کار را با حواس پرتی از وضعیت داخلی خود ادامه دهد
[ترجمه گوگل]من فکر کردم ممکن است این کار را با حواس پرتی از وضعیت داخلی خود ادامه دهد
10. The fears always have to do with undermining male solidarity and dominance.
[ترجمه ترگمان]ترس همیشه باید با تضعیف همبستگی و تسلط مردان انجام شود
[ترجمه گوگل]ترس ها همیشه با تضعیف همبستگی و سلطه مردانه همراه است
[ترجمه گوگل]ترس ها همیشه با تضعیف همبستگی و سلطه مردانه همراه است
11. What did finesse have to do with that wild upsurge of feeling which had almost overwhelmed her?
[ترجمه ترگمان]چه نیازی به این احساس وحشی ناگهانی نسبت به آن احساس داشت که تقریبا او را تحت تاثیر قرار داده بود؟
[ترجمه گوگل]با این احساس وحشی وحشی که تقریبا او را غرق کرده بود، چه فایده ای داشت؟
[ترجمه گوگل]با این احساس وحشی وحشی که تقریبا او را غرق کرده بود، چه فایده ای داشت؟
12. Did it have to do with space and time?
[ترجمه ترگمان]به فضا و فضا احتیاج داشت؟
[ترجمه گوگل]آیا باید با فضا و زمان انجام شود؟
[ترجمه گوگل]آیا باید با فضا و زمان انجام شود؟
13. So what does that have to do with being stuck in career negativity?
[ترجمه ترگمان]پس این چه ربطی به درگیر شدن در افکار منفی شغلی دارد؟
[ترجمه گوگل]پس چه چیزی در مورد منفی بودن شغلی چیه؟
[ترجمه گوگل]پس چه چیزی در مورد منفی بودن شغلی چیه؟
14. More disturbing questions have to do with those who serve on juries.
[ترجمه ترگمان]سوالات نگران کننده بیشتری باید با کسانی که به هیات منصفه خدمت می کنند، انجام شود
[ترجمه گوگل]سوالات مزاحم بیشتر با کسانی که در هیئت منصفه مشغول به کار هستند
[ترجمه گوگل]سوالات مزاحم بیشتر با کسانی که در هیئت منصفه مشغول به کار هستند
15. But some of these projects clearly also have to do with the problem of conserving the built heritage.
[ترجمه ترگمان]اما برخی از این پروژه ها به وضوح باید با مشکل حفظ میراث ساخته شده انجام شوند
[ترجمه گوگل]اما برخی از این پروژه ها به وضوح نیز با مشکل حفاظت از میراث ساخته شده است
[ترجمه گوگل]اما برخی از این پروژه ها به وضوح نیز با مشکل حفاظت از میراث ساخته شده است
پیشنهاد کاربران
در ارتباط بودن با
متصل بودن با
Have a connection with
to be related to
be connected or concerned with sb/sth
to be concerned or associated with
be connected or concerned with sb/sth
to be concerned or associated with
ربطی داشتن به . . .
His job has to do with telephone.
شغلش به تلفن مربوط است.
شغلش به تلفن مربوط است.
مربوط بودن
ارتباط داشتن با
وابسته بودن
ارتباط داشتن با
وابسته بودن
مربوط بودن به . . .
وابسته بودن به . . .
Have a connection with
وابسته بودن به . . .
Have a connection with
مربوط بودن
[نکته این که کلمه have با توجه به زمان جمله قبل صرف می شود و می توانند به صورت having , has , had و . . . باشد ]
[نکته این که کلمه have با توجه به زمان جمله قبل صرف می شود و می توانند به صورت having , has , had و . . . باشد ]
to be related to something
مربوط بودن به چیزی
? my question has to do with your new job
سوالم مربوط به شغل جدید شماست .
میتونید به کانال اینستاگرام من سربزنید ، لغات و اصطلاحات رو همراه با مثال یاد بگیرید . ممنونم
@لَنگویچ
مربوط بودن به چیزی
? my question has to do with your new job
سوالم مربوط به شغل جدید شماست .
میتونید به کانال اینستاگرام من سربزنید ، لغات و اصطلاحات رو همراه با مثال یاد بگیرید . ممنونم
@لَنگویچ
Have a connection with: Her job has to do with telephones.
ترجمه: شغل او مربوط به تلفن است.
معنی لغت: مربوط بودن به
ترجمه: شغل او مربوط به تلفن است.
معنی لغت: مربوط بودن به
مربوط بودن به
کلمات دیگر: