کلمه جو
صفحه اصلی

deep seated


عمیق، ریشه دار، عمقی، مستقر، دیرینه گود

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: firmly established; ingrained.
متضاد: skin-deep

- a deep-seated loyalty
[ترجمه شایان] یک وفاداری ریشه دار
[ترجمه ترگمان] یه وفاداری عمیق
[ترجمه گوگل] یک وفاداری عمیق
- a deep-seated need
[ترجمه ترگمان] یه نفر که یه نفر نشسته
[ترجمه گوگل] یک نیاز عمیق

• deeply rooted, deep rooted, firmly fixed (used particularly of ideas or principles)
something such as a feeling or a problem that is deep-seated is caused by an attitude, condition, or idea that is very strong and unchanging.

پیشنهاد کاربران

مزمن

ژرف
شدید :
میلی شدید deep seated wish



ریشه ای
اساسی
ضروری

ریشه ای
دیرینه
Deep seated problems مشکلات دیرینه

ریشه ای دیرینه

قلبی

نهادینه شده


کلمات دیگر: