دستور رفتن، فرمان حرکت، حکم عزیمت، فرمان حرکت برای جنگ
marching orders
دستور رفتن، فرمان حرکت، حکم عزیمت، فرمان حرکت برای جنگ
انگلیسی به فارسی
دستور رفتن، فرمان حرکت، حکم عزیمت
انگلیسی به انگلیسی
اسم جمع ( plural noun )
• : تعریف: orders to leave or move on.
مترادف و متضاد
request to leave
Synonyms: boot, bounce, chuck, drumming out, elbow, gate, heave-ho, orders to move on, pink slip, sack, walking papers
جملات نمونه
1. Three players got their marching orders last week.
[ترجمه ترگمان] هفته پیش سه تا بازیکن حمله رو گرفتن
[ترجمه گوگل]هفته گذشته بازیکنان راهپیمایی خود را سه نفر در اختیار داشتند
[ترجمه گوگل]هفته گذشته بازیکنان راهپیمایی خود را سه نفر در اختیار داشتند
2. The incoming government should give them their marching orders.
[ترجمه ترگمان]دولت ورودی باید به آن ها دستور پیشروی دهد
[ترجمه گوگل]حکومت جدید باید دستورات راهپیمایی خود را به آنها بدهد
[ترجمه گوگل]حکومت جدید باید دستورات راهپیمایی خود را به آنها بدهد
3. Walsh received his marching orders 75 seconds into the second half after aiming a kick at Lucchese's Roberto Marta.
[ترجمه ترگمان]والش پس از اینکه در نیمه دوم بعد از این که a را به سمت روبرتو مارتا پرتاب کرد، ۷۵ ثانیه به قسمت دوم رسید
[ترجمه گوگل]والش دستورات راهپیمایی خود را 75 ثانیه به نیمه دوم رساند و سپس با ضربه زدن به روبرتو مارتا Lucchese دریافت کرد
[ترجمه گوگل]والش دستورات راهپیمایی خود را 75 ثانیه به نیمه دوم رساند و سپس با ضربه زدن به روبرتو مارتا Lucchese دریافت کرد
4. We learn to take our marching orders from God's revealed truth as recorded in the scriptures.
[ترجمه ترگمان]ما یاد می گیریم که دستورها marching را از حقیقت برملا کنیم و آنچه را که در کتاب مقدس ثبت کرده بود، اجرا کنیم
[ترجمه گوگل]ما یاد می گیریم که دستورات راهپیمایی ما را از حقیقت آشکار خداوند در نوشته های مقدس ثبت کنیم
[ترجمه گوگل]ما یاد می گیریم که دستورات راهپیمایی ما را از حقیقت آشکار خداوند در نوشته های مقدس ثبت کنیم
5. Most communists in India take their marching orders from China.
[ترجمه ترگمان]بیشتر کمونیست ها در هند دستورها راهپیمایی خود را از چین می گیرند
[ترجمه گوگل]اکثر کمونیست ها در هند سفارشات راهپیمایی خود را از چین می گیرند
[ترجمه گوگل]اکثر کمونیست ها در هند سفارشات راهپیمایی خود را از چین می گیرند
6. Clearly, with this marching orders member are expected to maintain the highest level of ethical conduct.
[ترجمه ترگمان]واضح است که با این دستور پیشروی انتظار می رود که بالاترین سطح رفتار اخلاقی را حفظ کند
[ترجمه گوگل]واضح است که با اعطای این دستورالعمل ها، انتظار می رود که اعضای بالاترین سطح رفتار اخلاقی را حفظ کنند
[ترجمه گوگل]واضح است که با اعطای این دستورالعمل ها، انتظار می رود که اعضای بالاترین سطح رفتار اخلاقی را حفظ کنند
7. Mason reluctantly passes on his marching orders to Nina.
[ترجمه ترگمان]می سون با بی میلی به دستور حرکت او به نی نا ادامه داد
[ترجمه گوگل]میسون با اکراه به دستورات راهپیمایی خود به نینا می رود
[ترجمه گوگل]میسون با اکراه به دستورات راهپیمایی خود به نینا می رود
8. She was given her marching orders.
[ترجمه ترگمان]او دستور حرکت داده بود
[ترجمه گوگل]او دستورات راهپیمایی خود را داده بود
[ترجمه گوگل]او دستورات راهپیمایی خود را داده بود
9. Marching orders are confused.
[ترجمه ترگمان] Marching \"قاطی شدن\"
[ترجمه گوگل]سفارشات رانندگی اشتباه گرفته می شود
[ترجمه گوگل]سفارشات رانندگی اشتباه گرفته می شود
10. They've had their marching orders.
[ترجمه ترگمان]آن ها دستور پیشروی خود را داده اند
[ترجمه گوگل]آنها سفارشات راهپیمایی خود را داشتند
[ترجمه گوگل]آنها سفارشات راهپیمایی خود را داشتند
11. She was totally unreliable, so she got / was given her marching orders.
[ترجمه ترگمان]او کاملا غیرقابل اعتمادی بود، به همین خاطر او دستورها را صادر کرد
[ترجمه گوگل]او کاملا غیرقابل اعتماد بود، بنابراین او دستورات راهپیمایی خود را دریافت کرد
[ترجمه گوگل]او کاملا غیرقابل اعتماد بود، بنابراین او دستورات راهپیمایی خود را دریافت کرد
12. What does it take for a woman to say 'that's enough' and give her man his marching orders?
[ترجمه ترگمان]چه چیزی لازم دارد که یک زن بگوید که کافی است و به او دستور حرکت می دهد؟
[ترجمه گوگل]برای اینکه یک زن برای گفتن 'به اندازه کافی' چه کار می کند و مرد را به دستورات راهپیمایی اش می دهد؟
[ترجمه گوگل]برای اینکه یک زن برای گفتن 'به اندازه کافی' چه کار می کند و مرد را به دستورات راهپیمایی اش می دهد؟
13. The captain knew that if his team lost another match he would get his marching orders.
[ترجمه ترگمان]ناخدا می دانست که اگر تیمش یک مسابقه دیگر را از دست بدهند، دستور حرکت او را صادر خواهد کرد
[ترجمه گوگل]کاپیتان می دانست که اگر تیمش یک بازی دیگر را از دست بدهد، دستورات راهپیمایی اش را می گیرد
[ترجمه گوگل]کاپیتان می دانست که اگر تیمش یک بازی دیگر را از دست بدهد، دستورات راهپیمایی اش را می گیرد
14. My daughter's boyfriend started to be a nuisance so I gave him his marching orders.
[ترجمه ترگمان]دوست پسر من شروع به آزار دادن کرد، بنابراین دستور marching را به او دادم
[ترجمه گوگل]دوست پسر دختر من شروع به ناراحتی کرد، بنابراین من دستورات راهپیمایی به او دادم
[ترجمه گوگل]دوست پسر دختر من شروع به ناراحتی کرد، بنابراین من دستورات راهپیمایی به او دادم
پیشنهاد کاربران
فرمان حرکت
ukaseفرمان امپراتور که قوت قانونی داشته
اصطلاح جانم باشو بتاخت tantivy
ukaseفرمان امپراتور که قوت قانونی داشته
اصطلاح جانم باشو بتاخت tantivy
اخراج از شغل، ورقه ی اخراج، حکم اخراج،
دستورالعمل برای پیشبرد یک کار
دستورالعمل برای پیشبرد یک کار
کلمات دیگر: