کلمه جو
صفحه اصلی

tribal


معنی : ایلیاتی، قبیلهای، ایلی، طایفهای، تباری، سبطی
معانی دیگر : عشایری

انگلیسی به فارسی

قبیله ای، طایفه ای، سبطی، ایلی، ایلیاتی، تباری


قبیلهای، ایلی، طایفهای، ایلیاتی، تباری، سبطی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: tribally (adv.)
• : تعریف: of, concerning, or characteristic of a tribe or tribes.

- tribal rituals
[ترجمه ترگمان] رسوم قبیله ای
[ترجمه گوگل] آیین های قبیله ای

• relating to tribes, characteristic of a clan
tribal describes things relating or belonging to tribes.

مترادف و متضاد

ایلیاتی (صفت)
tribal

قبیله ای (صفت)
tribal

ایلی (صفت)
tribal

طایفه ای (صفت)
tribal

تباری (صفت)
tribal

سبطی (صفت)
tribal

جملات نمونه

1. a tribal chief
رئیس قبیله،سر قبیله

2. a tribal chief
رئیس قبیله

3. they want to preserve their tribal entity
آنان می خواهند موجودیت عشیره ای خود را حفظ کنند.

4. In the rural areas, family and tribal loyalties continue to be important.
[ترجمه ترگمان]در مناطق روستایی، خانواده و وفاداری قبیله ای همچنان مهم هستند
[ترجمه گوگل]در مناطق روستایی، وفاداری خانواده و قبیله همچنان مهم است

5. The worldwide picture for tribal people remains grim.
[ترجمه ترگمان]تصویر جهانی مردم قبیله ای همچنان ناخوشایند است
[ترجمه گوگل]تصویر جهانی برای مردم قبیله ای همچنان مضر است

6. African tribal societies were traditionally ruled by a council of elders.
[ترجمه ترگمان]جوامع قبیله ای آفریقایی به طور سنتی توسط شورای بزرگان اداره می شدند
[ترجمه گوگل]جوامع قبیله ای آفریقا به طور سنتی توسط شورای بزرگان اداره می شود

7. They would go back to their tribal lands.
[ترجمه ترگمان]آن ها به سرزمین های قبیله ای خود باز می گشتند
[ترجمه گوگل]آنها به سرزمین های قبیله ای برگشتند

8. Around the fire, tribal elders chanted incantations.
[ترجمه ترگمان]در اطراف آتش، ریش سفیدان قبایل آواز می خواندند
[ترجمه گوگل]در اطراف آتش، بزرگان قبیله ای، لعنت می خوانند

9. Vincent's father is a tribal chief.
[ترجمه ترگمان]پدر وینسنت یک رئیس قبیله است
[ترجمه گوگل]پدر وینسنت یک رئیس قبیله ای است

10. The styles change, from tribal rhythms and orchestral maneuvers to avant-garde rock fusion; but the impulse toward expression remains constant.
[ترجمه ترگمان]این سبک ها تغییر می کنند، از ریتم های قبیله ای و مانورها برای ترکیب راک آوانگارد؛ اما انگیزه ای که به سمت ابراز وجود دارد ثابت باقی می ماند
[ترجمه گوگل]سبک ها تغییر می کنند، از ریتم های قبیله ای و مانور های ارکستر تا ترکیب سنگ های آوانگارد؛ اما انگیزه برای بیان ثابت است

11. The tribal areas retain their status - which means that to this day there is no law and no democracy.
[ترجمه ترگمان]مناطق قبیله ای وضعیت خود را حفظ می کنند - که به این معنی است که تا امروز هیچ قانون و دموکراسی وجود ندارد
[ترجمه گوگل]مناطق قبیله ای وضعیت خود را حفظ می کنند - به این معنی که تا به امروز هیچ قانون و دموکراسی وجود ندارد

12. For years, tribal leaders suspected the funds were being mismanaged by Uncle Sam.
[ترجمه ترگمان]سال ها، رهبران قبایل مظنون بودند که این وجوه توسط عمو سام اداره می شوند
[ترجمه گوگل]سالهاست که رهبران قبیله ای مظنون بودند که این صندوق ها توسط عمو سام سوءاستفاده می شود

13. The first tribal art sale will be held in May.
[ترجمه ترگمان]اولین فروش هنری قبیله ای در ماه می برگزار خواهد شد
[ترجمه گوگل]اولین فروش هنر قبیله ای در ماه مه برگزار خواهد شد

14. Both were marauding, tribal war-leaders whose main aim was to bring military glory to themselves and their followers.
[ترجمه ترگمان]هر دوی آن ها غارت و چپاول شده بودند، رهبران جنگ قبیله ای که هدف اصلی آن ها آوردن افتخار نظامی به خود و پیروان آن ها بود
[ترجمه گوگل]هر دو جنگجو بودند، رهبران جنگ قبیله ای که هدف اصلی آنها جلب توجه نظامی به خود و پیروان آنها بود

a tribal chief

رئیس قبیله


پیشنهاد کاربران

عشایری
ایلیاتی
وابسته به اقوام کوچرو

قبیله ای , فوق العاده جذاب زیبا شاد و تحصیلات عالی و در نزد خداوند بسیار گرامی و دوست داشتنی
We will have an exciting and cool wedding celebration
I would be happy to be a happy clan bride tribal and fabric friend
جشن عروسی هیجان انگیز ، چشمگیر جذاب و باحالی خواهیم داشت
بیخودی نیست که عروس قبیله شاد و هم دوست فابریکی خواهم شد


کلمات دیگر: