کلمه جو
صفحه اصلی

shut off


معنی : بستن، مسدود کردن
معانی دیگر : 1- منزوی کردن، جدا کردن 2- (لوله یا شیر یا مجرا) مسدود کردن، (هر چیزی که جریان آب یا گاز یا برق و غیره را قطع کند) بندآور، سویچ، شیر، قطع کردن

انگلیسی به فارسی

مسدود کردن، قطع کردن، بستن


خاموش، مسدود کردن، بستن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to stop the flow of.
مترادف: cut, switch off
مشابه: kill, occlude, turn off

- Shut off the water.
[ترجمه شکیلا] آب راببند
[ترجمه ترگمان] آب رو خاموش کن
[ترجمه گوگل] آب را خاموش کن
- Shut off the power.
[ترجمه ترگمان] قدرتش رو قطع کن
[ترجمه گوگل] برق را خاموش کن
اسم ( noun )
(1) تعریف: a device, such as a valve, that shuts something off.

(2) تعریف: a stoppage, interruption, or cessation.

• end, disconnect, close
valve, device used to shut off something; cessation, stoppage

مترادف و متضاد

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

مسدود کردن (فعل)
close, bar, clog, choke, shut, block, barricade, shut off, caulk, blank out, jam, calk, stopper, foreclose, scotch, head back, mure, obstruct, obturate, occlude, oppilate, portcullis, stopple

exclude; screen


Synonyms: bar, beleaguer, blockade, block out, close, conceal, cover, debar, discontinue, evict, fence off, hide, keep out, lock out, mask, obstruct, ostracize, refuse, seclude, shroud, veil


Antonyms: include, welcome


جملات نمونه

1. Did you remember to shut off the water and gas before you left the house?
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه خونه رو ترک کنی یادت بود که آب و گاز رو خاموش کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا قبل از اینکه خانه را ترک کردید، به یاد داشته باشید آب و گاز را خاموش کنید؟

2. They pulled over and shut off the engine.
[ترجمه ترگمان]موتور را خاموش کردند و موتور را خاموش کردند
[ترجمه گوگل]آنها کشیده و موتور را خاموش می کنند

3. We shut off the motor before we left the workshop.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه کارگاه رو ترک کنیم موتور رو خاموش کردیم
[ترجمه گوگل]قبل از خروج از کارگاه، موتور را خاموش می کنیم

4. Shut off the water in the kitchen.
[ترجمه ترگمان] آب آشپزخونه رو خاموش کن
[ترجمه گوگل]آب را در آشپزخانه خاموش کنید

5. I can shut off all the power in the building at the flick of a switch .
[ترجمه ترگمان]میتونم همه قدرتش رو تو ساختمون خاموش کنم
[ترجمه گوگل]من می توانم تمام قدرت در ساختمان را با تکان سوئیچ خاموش کنم

6. The engines shut off automatically in an emergency.
[ترجمه ترگمان]موتورها به طور خودکار در مواقع اضطراری خاموش می شوند
[ترجمه گوگل]موتورها به طور خودکار در شرایط اضطراری خاموش می شوند

7. The current has been shut off.
[ترجمه ترگمان]جریان خاموش شده است
[ترجمه گوگل]فعلی خاموش شده است

8. The valley is completely shut off from the modern world.
[ترجمه ترگمان]این دره کاملا از دنیای مدرن قطع شده است
[ترجمه گوگل]دره کاملا از جهان مدرن خاموش است

9. The music room is shut off from the rest of the house by a soundproof partition.
[ترجمه ترگمان]اتاق موزیک از بقیه خونه با یه دیوار صوتی بسته میشه
[ترجمه گوگل]اتاق موسیقی با پارتیشن های ضد صدا از بقیه خانه خاموش می شود

10. The State Water Project has shut off all supplies to farmers.
[ترجمه ترگمان]پروژه آب دولتی همه تدارکات را به کشاورزان قطع کرده است
[ترجمه گوگل]پروژه آبهای دولتی تمام منابع را به کشاورزان خاتمه داده است

11. Oil supplies have been shut off.
[ترجمه ترگمان] تجهیزات نفت خاموش شدن
[ترجمه گوگل]منابع نفتی خاموش شده اند

12. We are really shut off here.
[ترجمه ترگمان] ما واقعا از اینجا دور شدیم
[ترجمه گوگل]ما واقعا اینجا خاموش هستیم

13. Stopping to rest, Pete shut off the flash.
[ترجمه ترگمان]نگه داشتن برای استراحت، \"پیت\" فلش رو خاموش کرد
[ترجمه گوگل]متوقف کردن استراحت، پیت فلاش را خاموش می کند

14. I wish someone would shut off that car alarm.
[ترجمه ترگمان] ای کاش یه نفر آژیر ماشین رو خاموش می کرد
[ترجمه گوگل]من آرزو می کنم کسی این زنگ ماشین را خاموش کند

15. The pilot shut off the motors and glided down to the landing field.
[ترجمه ترگمان]خلبان موتور را خاموش کرد و به سمت زمین فرود آمد
[ترجمه گوگل]خلبان موتورها را خاموش کرد و به زمین فرود آمد

پیشنهاد کاربران

مسدود کردن/شدن

خفه شو

خفه شدن

قطع کردن آب و برق و گاز
The water company shut off my water.


shut oneself off=to avoid seeing other people, usually because one is feeling depressed.

To shut off one's mouth

To speak without discretion; to speak too loudly or freely, especially about sensitive topics or information.
بلند بلند و گستاخانه حرف زدن. . .


To be annoyingly or overbearingly talkative, especially in a bragging or boastful manner
پرحرفی کردن
وراجی کردن
لاف زدن
با پرروی غلو و تکبر حرف زدن
غلو الکی کردن
رجز خواندن

( تهدید کردن و بلوف زدن و چاخان کردن )




متوقف کردن ( آزمایش مکانیکی )


کلمات دیگر: