کلمه جو
صفحه اصلی

have fun


خوش بودن، خوش گذراندن، کیف کردن

انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to enjoy oneself, usually while doing something purely for pleasure or entertainment rather than while doing something that requires effort.

- The children really had fun at the amusement park.
[ترجمه بهاره] بچه ها واقعا در پارک شاد بودند
[ترجمه نوید جباری] به بچه ها در پارک خیلی خوش گذشت.
[ترجمه Nobody] به بچه ها در شهر بازی واقعا خوش گذشت .
[ترجمه ترگمان] بچه ها در پارک تفریحی تفریح می کردند
[ترجمه گوگل] بچه ها واقعا در پارک تفریحی سرگرم کننده بودند
- I had a lot of fun bowling the other night.
[ترجمه ترگمان] اون شب خیلی بهم خوش گذشت
[ترجمه گوگل] شب دیگر خیلی سرگرم کننده بود
- While you were out having fun, I was taking care of two sick kids.
[ترجمه ترگمان] وقتی داشتی تفریح می کردی من از دوتا بچه مریض مراقبت می کردم
[ترجمه گوگل] در حالی که شما سرگرم کننده بودید، من از دو کودک بیمار مراقبت می کردم

• have a good time, be entertained
have a good time!

پیشنهاد کاربران

خوش گذراندن

خوش بگذره
have goodtime

خوش باش ، لذت ببر
Have fun learning از یادگیری لذت ببر . .

خوشت باشه

شاد باش

تعریف have fun در کتاب کانکت 3 have a good time

خوش بگذره

خوش بگذره
خوش باشی

کیف کردن

خوش بگذرون
Have fun, fall in love
Regrat nothing
خوش بگذرون ، عاشق شو ❤️
حسرت هیچی رو نخور

خوش باش . . . خوش باشی . . .

خوش بگذران

خوش باشی

خوش گزراندن زمان

معنی:خوش بگذره
هم معنی:have a good time

تفریح داشتن / خوش گذشتن

خوش باش . . . . .
خوش باش . .

Have fun : خوش بگذره
We're having so much fun with kyler right now : الان داریم با کایلر کلی خوش میگذرونیم


کلمات دیگر: