کلمه جو
صفحه اصلی

pilgrimage


معنی : سفر، زیارت، زیارت اعتاب مقدسه، زیارت رفتن
معانی دیگر : مسافرت به جای مقدس

انگلیسی به فارسی

زیارت، زیارت اعتاب مقدسه، سفر، زیارت رفتن


انگلیسی به انگلیسی

• journey made for a specific purpose, religious journey
a pilgrimage is a journey that someone makes to a holy place.

مترادف و متضاد

سفر (اسم)
expedition, progress, travel, volume, book, tour, trip, journey, voyage, campaign, junket, pilgrimage, traveling, trek

زیارت (اسم)
pilgrimage

زیارت اعتاب مقدسه (اسم)
pilgrimage

زیارت رفتن (فعل)
pilgrimage

long journey


Synonyms: crusade, excursion, expedition, mission, tour, travel, trip, wayfaring


Antonyms: jaunt


جملات نمونه

1. Most Muslims try to make a pilgrimage/go on a pilgrimage to Mecca at least once in their life.
[ترجمه ترگمان]اکثر مسلمانان تلاش می کنند تا حداقل یک بار در زندگی خود به زیارت مکه بروند
[ترجمه گوگل]اکثر مسلمانان سعی می کنند یک سفر زیارتی داشته باشند و حداقل یک بار در زندگی خود به مکه سفر کنند

2. He was on his annual pilgrimage to Mecca when he fell ill.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که بیمار شد او در زیارت حج به مکه بود
[ترجمه گوگل]او هنگام مسافرت سالیانه خود به مکه در بیمارستان بستری شد

3. The shrine was an object of pilgrimage.
[ترجمه پردیس] حرم یک مکان زیارتی است
[ترجمه ترگمان]این مقبره یک هدف زیارت بود
[ترجمه گوگل]حرم یک شیء زیارت بود

4. On his recovery he made a pilgrimage to the shrine of St John.
[ترجمه ترگمان]در بازگشت به زیارت آرامگاه سنت جان به زیارت رفت
[ترجمه گوگل]در بهبود او او را به زیارتگاه سنت جان

5. The novel " Pilgrimage to the West'shows plenty of imagination.
[ترجمه ترگمان]رمان \" زیارت به غرب خیلی از تخیلات را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]رمان 'زیارت به غرب' نشان می دهد که تخیل زیادی دارد

6. His parents made a pilgrimage to Lourdes.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش از Lourdes دیدن کردند
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش به لوردس سفر کردند

7. Presley's home has become a place of pilgrimage .
[ترجمه ترگمان]خانه پریسلی یک مکان زیارتی است
[ترجمه گوگل]خانه پریسلی تبدیل به یک مکان زیارت شده است

8. Santiago de Compostela was an important place of pilgrimage in the Middle Ages.
[ترجمه پردیس] سانتیاگو دو کمپوستلا در قرون وسطی محل مهمی برای زیارت بود.
[ترجمه ترگمان]سانتیاگو د Compostela مکان مهمی برای زیارت در قرون وسطی بود
[ترجمه گوگل]سانتیاگو دو کمپوستلا در قرون وسطی محل مهمی از زیارت بود

9. His grave has become a place of pilgrimage.
[ترجمه ترگمان]قبر او به یک مکان زیارتی تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]قبر او به محل زیارت تبدیل شده است

10. It is near where the pilgrimage route crosses the road to Quimper.
[ترجمه ترگمان]نزدیک جایی است که مسیر زیارتی از جاده منتهی به Quimper عبور می کند
[ترجمه گوگل]نزدیک جایی که مسیر زیارت عبور از جاده به Quimper است

11. I have made places of pilgrimage. and cared for their pilgrims.
[ترجمه ترگمان]من به زیارت می روم و مراقب pilgrims بودند
[ترجمه گوگل]من مکان های زیارت را ساخته ام و برای زائران خود مراقبت می کنند

12. He also found time to make the pilgrimage to Compostela.
[ترجمه ترگمان]او همچنین فرصتی برای زیارت به Compostela پیدا کرد
[ترجمه گوگل]او نیز زمان را برای رسیدن به زیارت کمپوستلا پیدا کرد

13. He then made the pilgrimage to Paris in 1836/ having renounced medicine as a career.
[ترجمه ترگمان]وی سپس در سال ۱۸۳۶ به پاریس سفر کرد، و پس از آن که پزشکی را به عنوان شغل محکوم کرد
[ترجمه گوگل]او سپس در سال 1836 به زیارت پاریس رفت و پزشکی را به عنوان حرفه ای رد کرد

14. A pilgrimage to Grantchester proved a literary disappointment.
[ترجمه ترگمان]زیارت to یک نومیدی ادبی را ثابت کرد
[ترجمه گوگل]زیارت گرانتچستر یک ناامیدی ادبی را ثابت کرد

پیشنهاد کاربران

مقبولیت ، قبول
Your pilgrimage acceptable is right
زیارت شما مقبول باشه

سفر زیارتی

زیارت

. E. g
go on/​be on a pilgrimage

سفر زیارتی _ زیارت _رفتن به زیارت

سفرزیارتی _زیارت _رفت به سفر زیارتی _رفتن به زیارت
رفتن به مکان زیارتی

رفتن به مکان مقدس، قبله آمال

pilgrimage ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: سفر زیارتی
تعریف: سفر به اماکن متبرکه به منظور انجام اعمال مذهبی


کلمات دیگر: