meticulous

معنی : کمرو، ترسو، باریک بین، خیلی دقیق، وسواسی

معانی دیگر : موشکاف، دقیق و پایبند جزئیات، پر وسواس

انگلیسی به فارسی

باریک بین، خیلی دقیق، وسواسی، ترسو، کمرو

انگلیسی به انگلیسی

• pedantic, cautious concerning minute details; scrupulous
a meticulous person does things very carefully and with great attention to detail.

مترادف و متضاد

کمرو (صفت)

sham, weak, shy, chicken-hearted, bashful, shamefaced, timid, coy, cagey, meticulous, sheepish, blate, cagy, chary, chicken-livered, unassertive

ترسو (صفت)

captive, shy, yellow, chicken-hearted, bashful, shamefaced, timid, meticulous, sheepish, timorous, skittish, pusillanimous, chicken-livered, lily-livered, gun-shy, poor-spirited, pigeon-hearted, weak-hearted

باریک بین (صفت)

fastidious, meticulous

خیلی دقیق (صفت)

thorough, precise, meticulous, rigorous

وسواسی (صفت)

morose, valetudinarian, whimsical, meticulous, queasy, scrupulous, pernickety, persnickety, overcautious, valetudinary

detailed, perfectionist

Synonyms: accurate, cautious, conscientious, conscionable, crossing the t’s, dotting the i’s, exact, fastidious, fussy, heedful, microscopic, nitpicking, painstaking, particular, persnickety, picky, precise, punctilious, punctual, scrupulous, stickling, strict, thorough

Antonyms: careless, messy, sloppy, undetailed

جملات نمونه

1. a meticulous researcher

پژوهشگر موشکاف

2. her meticulous presentation of details impressed everyone

ارائه موشکافانه ی جزئیات توسط او همه را تحت تاثیر قرار داد.

3. He's always meticulous in keeping the records up to date.

[ترجمه ترگمان]اون همیشه با دقت تمام اسناد رو برای تاریخ نگه می داره
[ترجمه گوگل]او همیشه در نگه داشتن سوابق تا به امروز دقیق است

4. Their room had been prepared with meticulous care.

[ترجمه ترگمان]اتاق آن ها را با دقت بسیار آماده کرده بودند
[ترجمه گوگل]اتاق آنها با مراقبت دقیق آماده شده بود

5. Many hours of meticulous preparation have gone into writing the book.

[ترجمه ترگمان]ساعات زیادی برای تهیه دقیق کتاب صرف نوشتن کتاب شده است
[ترجمه گوگل]بسیاری از ساعتهای آماده سازی دقیق به نوشتن این کتاب رسیده اند

6. He was so meticulous about everything.

[ترجمه ترگمان]اون در مورد همه چی خیلی وسواس داشت
[ترجمه گوگل]او در مورد همه چیز بسیار دقیق بود

7. He has been a meticulous manager, a manager par excellence.

[ترجمه ترگمان]او یک مدیر دقیق، یک مدیر عالی بوده است
[ترجمه گوگل]او یک مدیر دقیق بوده است، مدیر برتر

8. He kept meticulous accounts.

[ترجمه ترگمان]اون خیلی دقیق حساب می کرد
[ترجمه گوگل]او حساب های دقیق را نگه داشت

9. He is meticulous in his choice of words and turns of phrase.

[ترجمه ترگمان]او در انتخاب کلمات دقیق و دقیق است
[ترجمه گوگل]او در انتخاب کلمات و اصطلاحاتش دقیق است

10. He is a designer known for his meticulous attention to detail.

[ترجمه ترگمان]او طراح مورد توجه دقیق او به جزئیات است
[ترجمه گوگل]او طراح است که توجه دقیقی به جزئیات دارد

11. Some persons objected that announcers'articulation was too meticulous to be natural.

[ترجمه ترگمان]برخی از افراد اعتراض کردند که بیان مجریان بسیار دقیق است
[ترجمه گوگل]بعضی از افراد اعتراض کردند که تلفظ آگهی دهنده بسیار دشوار بود که طبیعی باشد

12. Their planning and preparation were meticulous.

[ترجمه ترگمان]برنامه ریزی و تدارک آن ها بسیار دقیق بود
[ترجمه گوگل]برنامه ریزی و آماده سازی آنها دشوار بود

13. She is meticulous in her presentation of facts.

[ترجمه ترگمان]او در ارائه حقایق بسیار دقیق و دقیق است
[ترجمه گوگل]او در ارائه واقعیت ها دقیق است

14. Years of doing meticulous research had made her very precise in her working methods.

[ترجمه ترگمان]سال ها انجام تحقیقات دقیق، او را در روش کار خود بسیار دقیق ساخته بود
[ترجمه گوگل]سالها تحقیق دقیق او را در روشهای کاری او بسیار دقیق ساخته بود

15. The painting had been executed with meticulous attention to detail.

[ترجمه ترگمان]نقاشی با توجه دقیق به جزئیات اجرا شده بود
[ترجمه گوگل]نقاشی با جزئیات دقیق به اعدام محکوم شده است

a meticulous researcher

پژوهشگر موشکاف

Her meticulous presentation of details impressed everyone.

ارائه‌ی موشکافانه‌ی جزئیات توسط او همه را تحت‌تأثیر قرار داد.

پیشنهاد کاربران

با attention ریزنگری، ریزبینی

وظیفه شناس

صفت:
showing great attention to detail; very careful and precise. نشان دادن توجه زیادی به جزئیات؛ بسیار دقیق و دقیق.
"the designs are hand - glazed with meticulous care"

synonyms: careful, conscientious, diligent, ultra - careful, scrupulous, punctilious, painstaking, demanding, exacting, accurate, correct; thorough, studious, rigorous, detailed, perfectionist, fastidious, methodical, particular, strict; pedantic, fussy; white - glove; archaicnice, laborious
"meticulous attention to detail"
antonyms: careless, sloppy, slapdash

صریح
Tell me what to say
More clear and precise than this
نظرمو بگم تصمیم رو بگم
از این شفاف تر و دقیق تر

مراقبت دائم

قابل توجه /
بسیار دقیق/
با دقت

exact
scrutiny
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
جناب سعدی بزرگوار

خیلی دقیق very careful

meticulous detail
جزئیات دقیق و موشکافانه

دقیق و ریزبین ✅

meticulous ( adj ) = conscientious ( adj )
به معناهای : دقیق، موشکافانه، وظیفه شناس

کلمات دیگر: