کلمه جو
صفحه اصلی

comfortable


معنی : راحت
معانی دیگر : آسوده، آرامبخش، مهنا، کافی، مکفی، رضایتبخش، آسودبخش، در راحتی، در آسایش، مرفه، راضی، بی دردسر

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: comfortably (adv.)
(1) تعریف: having a feeling of well-being or bodily ease.
مترادف: content, relaxed, untroubled
متضاد: embarrassed, ill at ease, uncomfortable, uneasy
مشابه: at ease, easy, in clover, peaceful, tranquil, well-off, well-to-do

- He is comfortable only with his friends.
[ترجمه parastoo] او فقط با دوستان خود راحت است
[ترجمه سولماز] او فقط با دوستان خودش راحت است
[ترجمه fateme.rh] او با دوستان راحت است
[ترجمه م.م.م] او راحت هست با دوستانش
[ترجمه ترگمان] فقط با دوستانش راحت است
[ترجمه گوگل] او فقط با دوستانش راحت است
- I'm more comfortable in the new bed.
[ترجمه parastoo] من در تخت جدیدم راحت تر هستم
[ترجمه DM] من در تختخواب جدید راحت ترم.
[ترجمه ترگمان] من در تخت جدید راحت تر هستم
[ترجمه گوگل] من در بستر جدید راحت تر هستم

(2) تعریف: quite sufficient to one's needs; somewhat more than adequate.
مترادف: adequate, ample, satisfactory, sufficient
متضاد: bare, spartan
مشابه: acceptable

- a comfortable home
[ترجمه ترگمان] خانه ای راحت و راحت
[ترجمه گوگل] یک خانه راحت
- a comfortable salary
[ترجمه ترگمان] حقوق راحتی داشته باشید
[ترجمه گوگل] دستمزد راحت

(3) تعریف: providing bodily ease.
مترادف: cozy, homey, livable, relaxing, snug
متضاد: hard, uncomfortable
مشابه: easy, habitable, pleasant, warm

- a comfortable sofa
[ترجمه ترگمان] یک مبل راحتی،
[ترجمه گوگل] یک مبل راحت
- comfortable shoes
[ترجمه ترگمان] کفش های راحتی
[ترجمه گوگل] کفش های راحت

• easy; relaxing; bringing comfort; financially well to do
something that is comfortable makes you feel physically relaxed.
if you are comfortable, you are physically relaxed and at ease, and not worried, afraid, or embarrassed.
when an ill or injured person is said to be comfortable, they are in a stable physical condition and are not getting worse.
a comfortable job or task is one which you can do without difficulty.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] لحاف - راحت

مترادف و متضاد

راحت (صفت)
straight, convenient, well, light-handed, beforehand, placid, comfortable, comfy, snug, cozy, cuddly, homelike

good feeling


Synonyms: adequate, agreeable, appropriate, at rest, cared for, cheerful, complacent, contented, convenient, cozy, delightful, easy, enjoyable, enjoying, gratified, hale, happy, healthy, hearty, loose, loose-fitting, made well, pleasant, pleased, protected, relaxed, relaxing, relieved, rested, restful, restored, satisfactory, satisfying, serene, sheltered, snug, snug as a bug in a rug, soft, soothed, strengthened, untroubled, useful, warm, well-off


Antonyms: discontented, hopeless, miserable, neglected, uncomfortable, unhappy, upset


affluent, wealthy


Synonyms: ample, easy, enough, prosperous, substantial, sufficient, suitable, well-heeled, well-off, well-to-do


Antonyms: destitute, hopeless, needy, pitiable, poor, uncomfortable, wretched


more than adequate


Synonyms: ample, commodious, cushy, luxurious, palatial, rich, roomy, spacious


جملات نمونه

1. a comfortable bed
بستر راحت

2. a comfortable salary
حقوق مکفی

3. a comfortable seat
یک صندلی راحت

4. in comfortable circumstances
در وضع مالی خوب،در رفاه مالی

5. i am comfortable yet lonely
من راحتم ولی احساس تنهایی می کنم.

6. i feel comfortable
احساس راحتی می کنم.

7. make oneself comfortable
راحت بودن و استراحت کردن،غنودن

8. he had a comfortable lead over his opponent
او خیلی از حریفش (در مسابقه یا انتخابات) جلو بود.

9. the room was comfortable but the food dissatisfied all of us
اتاق راحت بود ولی خوراک همه ی ما را ناراضی کرد.

10. nothing is spared to make you comfortable
برای راحتی شما از هیچ کاری فرو گذار نشده است.

11. It was so comfortable resting in his arms.
[ترجمه علی اکبر علیزاده] آسودن در آغوش او بسیار آرامش بخش بود.
[ترجمه دکتر حجت الاسلام والمسلمین مجتبی سادات لمه] راحت ترین استراحت من در آغوش او بود
[ترجمه ترگمان]خیلی راحت بود که در بازوهایش استراحت می کرد
[ترجمه گوگل]این راحت استراحت در آغوش او بود

12. The auditorium has comfortable seating and modern acoustics.
[ترجمه محمد] سالن اجتماعات نشیمنگاه نرم ونول و آکوستیک مدرن داره
[ترجمه ترگمان]این تالار دارای جایگاه مناسب و آکوستیک مدرن می باشد
[ترجمه گوگل]سالن اجتماعات دارای صندلی راحتی و آکوستیک مدرن است

13. These new shoes are not very comfortable.
[ترجمه محمد] این کفش های جدید زیاد راحت نیستند.
[ترجمه ترگمان]این کفش های جدید خیلی راحت نیستند
[ترجمه گوگل]این کفش های جدید بسیار راحت نیستند

14. Chairs should be visually attractive as well as comfortable.
[ترجمه علی اکبر علیزاده] صندلی باید علاوه بر راحتی، ظاهر جذابی هم داشته باشد.
[ترجمه محمد] صندلی بایستی همان قدر که ظاهر جذاب داره همان قدر هم راحت باشه.
[ترجمه ترگمان]صندلی ها باید به صورت بصری جذاب و همچنین راحت باشند
[ترجمه گوگل]صندلی باید بصری جذاب و راحت باشد

15. He settled into comfortable middle age.
[ترجمه ترگمان]او در این سن و سال راحت زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او به سن متوسط ​​آسایشگاه رسید

16. Italy had a comfortable three-goal lead over France by half-time.
[ترجمه محمد] ایتالیا تونیمه سه گل از فرانسه راحت جلو بود
[ترجمه 8] ایتالیا تونیمه ی اول سه گل بیشتر از فرانسه زده بود
[ترجمه ترگمان]ایتالیا تا به حال سه هدف راحت از سوی فرانسه داشت
[ترجمه گوگل]ایتالیا دارای نیمه وقت با سه گل بیشتر از فرانسه بود

17. I think you'll find these more comfortable than those.
[ترجمه محمد] من فکر می کنم شما اینو راحت تر از اونا پیدا می کنید
[ترجمه ترگمان]فکر کنم بهتر از اینا رو پیدا کنی
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شما این راحت تر از آن ها پیدا می کنید

18. A really good friend will make you feel comfortable being who you are.
[ترجمه Smart] یک دوست خوب، باعث میشود شما راحت باشید، و خودتان باشید.
[ترجمه ترگمان]دوستی واقعا خوب باعث می شود که شما احساس راحتی بکنید که چه کسی هستید
[ترجمه گوگل]یک دوست واقعا خوب شما را راحت خواهد ساخت که شما هستید

a comfortable bed

بستر راحت


please make yourself comfortable!

لطفاً راحت باشید!، منزل خودتان است!


a comfortable salary

حقوق مکفی


He had a comfortable lead over his opponent.

او خیلی از حریفش (در مسابقه یا انتخابات) جلو بود.


پیشنهاد کاربران

کنار آمدن

راحتی

having a feeling of well - being or bodily ease

Means not having or causing worry

لباس راحت

راحت بودن چیزی ( مثل صندلی یا مبل ) 🛋️💺

آسایش

راحت: things make you feel relaxed - - کانون زبان ایران . . . . ترم Reach3

جمله : All the sofas in our house are comfortable

راحت - آسوده
relaxing

لباس راحتی

1 ) . I have a comfortable bed for rest
2 ) I feel comfortable.
معنی جمله اول : من تخت خواب راحتی دارم.
معنی جمله دوم: من احساس راحتی میکنم.


لایک کنیییییید😊

راحت

ریلکس

در آزادی

راحت تر

راحت تر ، بهتر ، بهتر بودن

اسوده و راحت

راحت. ارامش بخش

Comfortable things make you feel relaxed.

آرامش بخشRelaxing
A relaxation that multiplies the pleasure of life with you
آرامش بخشی که در کنار تو لذت زندگی رو چندین برابر میکند

comfortable means not having or causing worry

راحت، آسوده

being comfortable and relax is not the only thing in life

لباس راحت , راحت, relaxing

لباس راحتی و غیر رسمی و. . . 👕👖

Comfortable means not having or causing worry


my bed in that hotel was very comfortable

Sit down and make yourself comfortable.

رآحــــت**

ملایم

آسوده خاطر

راحت طلب

راحت 🚳
This chair is the most comfortable chair in the whole house
این صندلی راحت ترین صندلی در کل خانه است


راحت/برای پوشیدن لباس/i am wear clothes comfortable/من لباس راحتی میپوشم

( Adj )
Not having or causing worry

This is a very comfortable bed 🤫

ease
راحت تر

Comfortable means not having or causing worry
کانون زبان ایران
ریچ 4
درس7

Comfortable sofa. مبل راحت

یعنی راحت مخالف uncomfortable

لباسی که وقتی کسی نیست تازه می شه پوشید. لباسی که در خلوت قابل پوشش باشه - - - - - - - - - - comfortable clothes

اسوده آرام بخش آرام راحت


بهتر بشه

comfortable things make you feel relaxed

به معنی راحتی . آسودگی

Some people are comfortable with their friends but I just want to be alone

راحت طلبی

راحت و اسان

comfortable means relax


کلمات دیگر: