کلمه جو
صفحه اصلی

ambition


معنی : جاه طلبی، بلند همتی، ارزو، جاه طلب بودن
معانی دیگر : فرازجویی، غیرت، بژهانی، غبطه، بلندپروازی

انگلیسی به فارسی

بلند‌همتی، جاه‌طلبی، آرزو، جاه‌طلب بودن


هدف - آرزو، جاه طلبی، بلند همتی، ارزو، جاه طلب بودن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: ambitionless (adj.)
(1) تعریف: a strong desire to reach a set goal or to be generally successful in life, esp. the desire to become famous, wealthy, or powerful.
مترادف: desire, drive, push, zeal
مشابه: appetite, aspiration, longing, striving, yearning

- She has an ambition to become a designer with her own line of clothing.
[ترجمه ترگمان] او آرزو دارد که طراح لباس خودش باشد
[ترجمه گوگل] او جاه طلبی دارد که با لباس شخصی خودش طراح شود
- Her father often criticized her husband for lacking ambition.
[ترجمه ترگمان] پدرش اغلب شوهرش را به خاطر نداشتن جاه طلبی مورد انتقاد قرار می داد
[ترجمه گوگل] پدر او اغلب شوهرش را به خاطر عدم وجود جاه طلبی مورد انتقاد قرار داد

(2) تعریف: the state or goal that is the object of such a desire.
مترادف: aim, aspiration, dream, goal, intent, intention, objective
مشابه: hope, longing, mark, plan, purpose, raison d'�tre, striving, yearning

- Winning first place was his ambition.
[ترجمه A.E] برنده شدن به عنوان نفر اول هدف او بود
[ترجمه ترگمان] اولین جا، جاه طلبی او بود
[ترجمه گوگل] جایزه اول جای جاه طلبی او بود

• aspiration, hope
if you have an ambition to achieve something, you want very much to achieve it.
if someone has ambition or ambitions, they want to be successful, rich, or powerful.

مترادف و متضاد

جاه طلبی (اسم)
ambition

بلند همتی (اسم)
ambition, magnanimity

ارزو (اسم)
wish, appetence, appetency, desire, will, aspiration, ambition, wishing, appetite, ideal

جاه طلب بودن (فعل)
ambition

strong desire for success


Synonyms: appetite, ardor, aspiration, avidity, craving, desire, drive, eagerness, earnestness, emulation, energy, enterprise, enthusiasm, fire in belly, get up and go, hankering, hope, hunger, initiative, itch, keenness, longing, love, lust, moxie, passion, pretension, push, right stuff, spirit, striving, thirst, vigor, yearning, zeal


Antonyms: apathy, contentment, diffidence, humility, indifference, laziness, satisfaction


something desired


Synonyms: aim, aspiration, desire, dream, end, enterprise, goal, hope, intent, mark, objective, purpose, target, wish


جملات نمونه

1. ambition made macbeth kill the king
جاه طلبی مکبث را وادار به کشتن شاه کرد.

2. her ambition was to become a physician
هدف عالی او این بود که پزشک بشود.

3. vaulting ambition
جاه طلبی زیاده از حد

4. to annihilate another's ambition
بلند پروازی کسی را خنثی کردن

5. to set bounds to ambition
برای جاه طلبی حدودی معلوم کردن

6. abbas was a man of ambition and energy
عباس مردی بلندهمت و پویا بود.

7. Ambition, in a private man a vice, is in a prince, a virtue.
[ترجمه ترگمان]جاه طلبی، در یک مرد خصوصی، یک گناه، در یک شاهزاده است
[ترجمه گوگل]تعجب، در یک مرد خصوصی یک معیار، در شاهزاده، فضیلت است

8. Until all is over one's ambition never dies.
[ترجمه ترگمان]تا وقتی که همه چیز تمام شود، جاه طلبی هیچ وقت نخواهد مرد
[ترجمه گوگل]تا زمانی که همه چیز بیش از جاه طلبی باشد، هرگز نمی میرد

9. Ambition never dies until there is no way out.
[ترجمه مهدی] آرزو نمی میرد تا راهی برای محقق شدن بیابد
[ترجمه ترگمان]جاه طلبی تا وقتی که راهی برای بیرون رفتن وجود نداره، هیچ وقت نمی dies
[ترجمه گوگل]آرزوی هرگز نمی میرد تا راه بیرون برود

10. His greatest ambition is to sail round the globe.
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین آرزویش این است که دور کره زمین حرکت کند
[ترجمه گوگل]بزرگترین جاه طلبی او این است که به دور دنیا سفر کند

11. Her prime motive was personal ambition.
[ترجمه ترگمان]انگیزه اصلی او جاه طلبی شخصی بود
[ترجمه گوگل]انگیزه اصلی او جاه طلبی شخصی بود

12. She's a woman of driving ambition.
[ترجمه ترگمان]او زن جاه طلبی است
[ترجمه گوگل]او یک زن جاه طلبی است

13. Reynolds has never concealed his ambition to be the top dog.
[ترجمه ترگمان]رنلدز هرگز جاه طلبی خود را برای این که مهم ترین سگ باشد پنهان نکرده است
[ترجمه گوگل]رینولدز هرگز جاه طلبی خود را به عنوان سگ برتر ندیده است

14. Her ambition and dogged determination ensured that she rose to the top of her profession.
[ترجمه ترگمان]جاه طلبی و عزم جزم او تضمین می کرد که او به بالاترین حد حرفه خود رسیده باشد
[ترجمه گوگل]جاه طلبی و رضایت زناشوئی او اطمینان داد که او به بالاترین مقام حرفه اش برسد

15. She fulfilled her ambition to become the first woman to run the 000 metres in under 30 minutes.
[ترجمه ترگمان]او آرزوی خود را برای تبدیل شدن به اولین زنی که در عرض ۳۰ دقیقه موفق به اجرای ۱،۰۰۰ متر شد، انجام داد
[ترجمه گوگل]او قصد خود را برای تبدیل شدن به اولین زن برای اجرای 000 متر در کمتر از 30 دقیقه انجام داد

16. She's got a lot of ambition.
[ترجمه ترگمان]اون خیلی جاه طلبی داره
[ترجمه گوگل]او جاهطلبانه است

17. He's always had a burning ambition to start his own business.
[ترجمه ترگمان]او همیشه برای شروع کار خودش یک آرزو سوزان داشته
[ترجمه گوگل]او همیشه جاهطلبانه برای شروع کسب و کار خود بود

Her ambition was to become a physician.

هدف عالی او این بود که پزشک بشود.


Abbas was a man of ambition and energy.

عباس مردی بلندهمت و پویا بود.


Ambition made Macbeth kill the king.

جاه‌طلبی مکبث را وادار به کشتن شاه کرد.


پیشنهاد کاربران

بلند پرواز

بلندپروازی

هدف، آرزو

انگیزه

همت ( برای انجام کار یا رسیدن به هدف )
A strong desire
Determination to be rich, successful or etc

بلند پروازی
look forward
بااشتیاق منتظر بودن ، مشتاق بودن
i'm really looking to meet you
من واقعأ میخواهم با شما ملاقات کنم

جاه طلبی ، بلند پروازی، هدف عالی،

اهداف

wish
ارزو، خواسته ای در رویا ها

پشتکار

something that you want to do or achieve very much

هدف، آرزو، خواسته. پشتکار، انگیزه، اراده.

جاه طلبی برای پیشرفت نه فرصت طلبی

معنی اش کمی دیریاب و بسته به متن است. شاید اینها به کار بیاید:
هدف، آرمان، خواست، خواسته، آرزو، تمایل/
عزم، شوق، انگیزه، میل، همت، اراده، جاه طلبی، بلند همتی

a strong desire to achieve something
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎

Something that you want to do or achieve


کلمات دیگر: