کلمه جو
صفحه اصلی

devotion


معنی : هوا خواهی، پرستش، سرسپردگی، تخصیص، وقف، صمیمیت، جانسپار، از خود گذشتگی، دعا، مریدی
معانی دیگر : اختصاص، کنارگذاری، وقف سازی، فداکاری، پاکبازی، جانفشانی، جانسپاری، پارسایی، زهد، دلبستگی مذهبی، ایمان، نیایش، انجام مراسم مذهبی، نماز و دعا، (اغلب جمع) ادعیه، نیایش ها (به ویژه در خلوت)، وفا، وفاداری، مهرورزی، محبت، پیمانداری، طرفداری

انگلیسی به فارسی

وقف، تخصیص، صمیمیت، هواخواهی، طرفداری، دعا، پرستش، ازخودگذشتگی، جانسپار


تعلق خاطر، صمیمیت، از خود گذشتگی، وقف، سرسپردگی، پرستش، دعا، تخصیص، مریدی، جانسپار، هوا خواهی


انگلیسی به انگلیسی

• faithfulness, dedication
devotion is great love for a person or thing.
devotion is also strong religious feeling.
someone's devotions are the prayers that they say.

مترادف و متضاد

هواخواهی (اسم)
adherence, devotion, zealotry

پرستش (اسم)
praise, adoration, worship, devotion, adulation, idolization

سرسپردگی (اسم)
surrender, loyalty, allegiance, devotion, fidelity, commitment, faithfulness, troth, capitulation, committal

تخصیص (اسم)
dedication, allotment, devotion, appropriation, attribution, designation, consecration

وقف (اسم)
devotion, consecration, apanage, appanage

صمیمیت (اسم)
devotion, cordiality, confidence, sincerity, intimacy

جانسپار (اسم)
devotee, devotion

از خود گذشتگی (اسم)
self-devotion, self-sacrifice, devotion

دعا (اسم)
devotion, orison, vote, prayer

مریدی (اسم)
devotion, discipleship

commitment; loyalty


Synonyms: adherence, adoration, affection, allegiance, ardor, attachment, consecration, constancy, dedication, deference, devotedness, devotement, devoutness, earnestness, enthusiasm, faithfulness, fealty, fervor, fidelity, fondness, intensity, love, observance, passion, piety, reverence, sanctity, service, sincerity, spirituality, worship, zeal


Antonyms: apathy, carelessness, indifference, neglect, negligence


جملات نمونه

1. filial devotion
فداکاری نسبت به مادر یا پدر،وظیفه فرزندی

2. his devotion gives him a title to our gratitude
فداکاری او،وی را مستحق امتنان ما می کند.

3. his devotion to (the cause of) justice
عشق و علاقه او به عدالت

4. his devotion to his family
جانفشانی او برای خانواده اش

5. the devotion of such talents to. . .
اختصاص دادن چنین استعدادهایی به . . .

6. a man of religious devotion
مردی با ازخودگذشتگی مذهبی

7. the quantity of her devotion
میزان فداکاری او

8. he was requited for his devotion
به خاطر فداکاری به او پاداش دادند.

9. they complimented him for his devotion
فداکاری او را مورد ستایش قرار دادند.

10. he too was given recognition for his devotion
از او هم به خاطر فداکاریش قدردانی شد.

11. a few minutes will be set aside for individual devotion
چند دقیقه به نیایش فردی اختصاص داده خواهد شد.

12. She will be remembered for her selfless devotion to the cause of the poor.
[ترجمه حسین] او بیاد خواهد آمد برای فروتنی که در مقابل فقرا از خود نشان میداد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر her خود به خاطر فقرا به یاد خواهد افتاد
[ترجمه گوگل]او برای عزت نفس خود به علت فقرا به یاد میآید

13. His success showed his magnetism of courage and devotion.
[ترجمه ترگمان]موفقیت او جذبه شجاعت و فداکاری او را نشان داد
[ترجمه گوگل]موفقیت او نشان دهنده مغناطیس آن شجاعت و عزت نفس بود

14. I find his devotion to her rather touching.
[ترجمه ترگمان]صمیمیت او را نسبت به او حس می کنم
[ترجمه گوگل]من فریب خود را به او می رسانم

15. As devotion unites lovers, so perfidy estranges friends.
[ترجمه ترگمان]همان طور که اخلاص عاشقان را به هم پیوند می دهد، پس به خیانت دوستان خود خیانت می کند
[ترجمه گوگل]همانطور که مشتاق متحدین عاشقان است، بنابراین عفو ​​و بخشش دوستان

16. He cared for his mother with great devotion.
[ترجمه ترگمان]به مادرش علاقه زیادی داشت
[ترجمه گوگل]او برای مادرش با عزت عالی مراقبت می کرد

17. Their devotion to God is made manifest in ritual prayer.
[ترجمه ترگمان]فداکاری آن ها نسبت به خداوند در مراسم نماز مذهبی آشکار می شود
[ترجمه گوگل]تقدیر آنها به خدا در نماز آیینی ظاهر می شود

the devotion of such talents to...

اختصاص دادن چنین استعدادهایی به ...


his devotion to his family

جان‌فشانی او برای خانواده‌اش


a man of religious devotion

مردی با ازخودگذشتگی مذهبی


a book of daily devotions

کتاب دعای روزانه


A few minutes will be set aside for individual devotion.

چند دقیقه به نیایش فردی اختصاص داده خواهد شد.


She spent the night at her devotions.

او شب خود را با نیایش سپری کرد.


his devotion to (the cause of) justice

عشق و علاقه او به عدالت


پیشنهاد کاربران

عشق

دلبستگی، میل بی حد، عشق، جانفشانی، فداکاری، وفاداری


وابستگی شدید بین رابطه عاطفی

با صفا

مریدی. جانفشانی

اختصاص

ازخود گذشتگی

تعلق خاطر

ارادت


کلمات دیگر: