1. filial devotion
فداکاری نسبت به مادر یا پدر،وظیفه فرزندی
2. his devotion gives him a title to our gratitude
فداکاری او،وی را مستحق امتنان ما می کند.
3. his devotion to (the cause of) justice
عشق و علاقه او به عدالت
4. his devotion to his family
جانفشانی او برای خانواده اش
5. the devotion of such talents to. . .
اختصاص دادن چنین استعدادهایی به . . .
6. a man of religious devotion
مردی با ازخودگذشتگی مذهبی
7. the quantity of her devotion
میزان فداکاری او
8. he was requited for his devotion
به خاطر فداکاری به او پاداش دادند.
9. they complimented him for his devotion
فداکاری او را مورد ستایش قرار دادند.
10. he too was given recognition for his devotion
از او هم به خاطر فداکاریش قدردانی شد.
11. a few minutes will be set aside for individual devotion
چند دقیقه به نیایش فردی اختصاص داده خواهد شد.
12. She will be remembered for her selfless devotion to the cause of the poor.
[ترجمه حسین] او بیاد خواهد آمد برای فروتنی که در مقابل فقرا از خود نشان میداد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر her خود به خاطر فقرا به یاد خواهد افتاد
[ترجمه گوگل]او برای عزت نفس خود به علت فقرا به یاد میآید
13. His success showed his magnetism of courage and devotion.
[ترجمه ترگمان]موفقیت او جذبه شجاعت و فداکاری او را نشان داد
[ترجمه گوگل]موفقیت او نشان دهنده مغناطیس آن شجاعت و عزت نفس بود
14. I find his devotion to her rather touching.
[ترجمه ترگمان]صمیمیت او را نسبت به او حس می کنم
[ترجمه گوگل]من فریب خود را به او می رسانم
15. As devotion unites lovers, so perfidy estranges friends.
[ترجمه ترگمان]همان طور که اخلاص عاشقان را به هم پیوند می دهد، پس به خیانت دوستان خود خیانت می کند
[ترجمه گوگل]همانطور که مشتاق متحدین عاشقان است، بنابراین عفو و بخشش دوستان
16. He cared for his mother with great devotion.
[ترجمه ترگمان]به مادرش علاقه زیادی داشت
[ترجمه گوگل]او برای مادرش با عزت عالی مراقبت می کرد
17. Their devotion to God is made manifest in ritual prayer.
[ترجمه ترگمان]فداکاری آن ها نسبت به خداوند در مراسم نماز مذهبی آشکار می شود
[ترجمه گوگل]تقدیر آنها به خدا در نماز آیینی ظاهر می شود