کلمه جو
صفحه اصلی

brush off


(خودمانی) بلامقدمه و با بی احترامی مرخص کردن، از سر باز کردن، کم محلی کردن، اخراج بی ادبانه، زدایش، (خودمانی) مرخص کردن (به طور غیرمترقبه و زننده)، دست به سر کردن، از شر کسی راحت شدن، از شر کسی راحت شدن to give someone the brushoff به کسی بیمحلی کردن

انگلیسی به فارسی

اخراج بی‌ادبانه، زدایش


خرد کردن، اخراج بی ادبانه، زدایش، طعنه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) an abrupt dismissal or rejection.
مترادف: rebuff
مشابه: cold shoulder, dismissal, put-down, rejection, slight, snub, walking papers

- She gave him the brush-off when he became rude.
[ترجمه ترگمان] وقتی بی ادب شد شونه هاش رو بهش داد
[ترجمه گوگل] وقتی او بی ادب شد، به او خندید

• dismiss, remove; send away
(informal) sudden dismissal, abrupt rejection

مترادف و متضاد

ignore


Synonyms: boycott, brush aside, cold-shoulder, contradict, cut, deny, disclaim, dismiss, disown, disregard, ostracize, override, rebuff, refuse, reject, repudiate, scorn, send away, slight, snub, spurn, sweep aside


Antonyms: attend, pay attention


ignore; refuse


Synonyms: boycott, cold-shoulder, contradict, cut, deny, disclaim, dismiss, disown, disregard, get rid of, have no time for, ostracize, override, rebuff, reject, repudiate, scorn, send away, slight, snub, spurn, sweep aside


Antonyms: attend, pay attention, see


جملات نمونه

1. to give someone the brushoff
به کسی بی محلی کردن

2. These guests were given a brush off.
[ترجمه ترگمان]این مهمانان یک قلم مو به دست دادند
[ترجمه گوگل]این مهمانان یک برس بریزند

3. Don't worry about the mud — it'll brush off easily when it's dry.
[ترجمه ترگمان]در مورد گل نگران نباش - وقتی خشک می شود به راحتی شانه خالی می کند
[ترجمه گوگل]در مورد گلدان نگران نباشید - هنگام خشک شدن، آن را کاملا تمیز کنید

4. But Hughes is hoping to brush off the knock in time to face League champions Leeds on Sunday.
[ترجمه ترگمان]اما هیوز امیدوار است که روز یکشنبه در بازی با تیم لیدز یونایتد بازی کند
[ترجمه گوگل]اما هیوز امیدوار است که در زمان گلزنی به گل برسد تا روز یکشنبه قهرمان لیگ قهرمانان لیگ شود

5. And it should be even easier to brush off the next three opponents.
[ترجمه ترگمان]و استفاده از سه رقیب بعدی هم آسان تر است
[ترجمه گوگل]و باید سه رقبای بعدی را خنثی کنیم

6. They brush off Elijah and board the ship, but they see no sign of the mysterious figures they saw boarding earlier.
[ترجمه ترگمان]آن ها الیاس را رها کردند و به عرشه کشتی رفتند، اما هیچ نشانی از شخصیت های مرموز ندیدند
[ترجمه گوگل]آنها الیاس را برمیدارند و به کشتی می رسند، اما هیچ نشانه ای از چهره های مرموز که قبل از ورود به آن دیدند، نمی بینند

7. Filters: Brush off loose debris, immerse in very hot alkali degreaser solution and leave for some hours.
[ترجمه ترگمان]فیلترها: با استفاده از آشغال های شل، در محلول قلیایی بسیار داغ قرار بگیرید و چند ساعت آنجا را ترک کنید
[ترجمه گوگل]فیلترها برس زباله های شل بریزید، در محلول قلیایی قلیایی غوطه ور کنید و چند ساعت دیگر را ترک کنید

8. The mortar should be dry enough to brush off the paving without staining the slabs.
[ترجمه ترگمان]این ملات باید به اندازه کافی خشک شود تا بتواند بدون تمیز کردن دیواره ها، فرش را پاک کند
[ترجمه گوگل]ملات باید به اندازه کافی خشک باشد تا خاکستر را بدون رنگ کردن اسلبها بریزد

9. Horse brush: buffing, smoothing brush off.
[ترجمه ترگمان]برس اسب: buffing، برس صاف
[ترجمه گوگل]باسن برس اسب، برس صاف کردن

10. They brush off the charges without any comment.
[ترجمه ترگمان]آن ها بدون هیچ اظهار نظری از این اتهامات صرف نظر کردند
[ترجمه گوگل]آنها هیچ هزینه ای را بدون هیچ نظری محاسبه می کنند

11. Nixon was less likely to brush off the bearer of unwelcome intelligence.
[ترجمه ترگمان]نیکسون به احتمال کمتری حامل اطلاعات ناخوشایند بود
[ترجمه گوگل]نیکسون کمتر احتمال دارد که حامل اطلاعات ناخواسته را از بین ببرد

12. The mud will brush off when it dries.
[ترجمه ترگمان]گل وقتی خشک می شود پاک می شود
[ترجمه گوگل]هنگامی که خشک می شود، گلدان می شود

13. Don't worry about that mark, it will brush off.
[ترجمه ترگمان]نگران اون علامت نباش، اون شونه خالی می کنه
[ترجمه گوگل]نگران نباشید در مورد این علامت، آن را پاک کردن

14. He gives her the brush off when he's tired.
[ترجمه ترگمان]وقتی خسته می شود قلم مو را به او می دهد
[ترجمه گوگل]وقتی او خسته می شود، او را خرد می کند

پیشنهاد کاربران

to dismiss or ignore sb or sth rudely, casually, or unexpectedly

پس زدن، کنار انداختن

کسی را رد کردن، دست رد به سینه کسی زدن

نادیده گرفتن کم توجهی کردن

پس زدن، جواب کردن

یا بی محلی کردن

brush yourself off
یعنی با حرکات دست گرد و خاک را از روی خود پاک کردن مثلاً کسی زمین می افتد و با دست هایش گرد و خاک را از روی لباس هایش پاک میکند

محل ندادن


کلمات دیگر: