1. the symptoms of that ailment are irritation, anxiousness, and restlessness
علائم آن بیماری زودرنجی،اضطراب و بی قراری است.
2. He was afflicted always with a gnawing restlessness.
[ترجمه ترگمان]همیشه ناراحت بود و بی قراری می کرد
[ترجمه گوگل]او همیشه با یک بی حسی گناه مواجه بود
3. From the audience came increasing sounds of restlessness.
[ترجمه ترگمان]صدای بیقراری مردم از میان جمعیت به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]از طرف مخاطبان، صداهای بیقراری افزایش یافت
4. Their gossips abraded her into restlessness.
[ترجمه ترگمان]gossips بی قراری می کرد
[ترجمه گوگل]شایعات بی رحمانه او را بی رحم می کند
5. A terrible restlessness that was like to hunger afflicted Martin Eden.
[ترجمه ترگمان]بی قراری وحشتناکی که شبیه به گرسنگی مارتین ای دن بود
[ترجمه گوگل]ناامیدی وحشتناکی که مانند مارتین ادن تحت تأثیر گرسنگی بود
6. There was a feeling of restlessness deep in her soul.
[ترجمه ترگمان]احساس بی قراری در روحش نفوذ می کرد
[ترجمه گوگل]احساس غم و اندوه عمیق در روح او وجود داشت
7. Rubberneck was gripped by a restlessness.
[ترجمه ترگمان]بی قراری و بی قراری او را مجذوب کرده بود
[ترجمه گوگل]Rubberneck توسط بی رحمانه گرفتار شد
8. Restlessness is discontent - and discontent is the first necessity of progress. Show me a thoroughly satisfied man - and I will show you a failure. Thomas A. Edison
[ترجمه ترگمان]نارضایتی، نارضایتی است و نارضایتی، اولین ضرورت پیشرفت است یک مرد کاملا راضی به من نشان دهید - و یک شکست به شما نشان خواهم داد توماس آ ادیسون
[ترجمه گوگل]بی اعتنایی نارضایتی است و نارضایتی اولین ضرورت پیشرفت است یک مرد کاملا راضی را به من نشان بده - و من به شما یک شکست را نشان خواهم داد توماس ای ادیسون
9. He will sense her restlessness and feel threatened.
[ترجمه ترگمان]بی قراری او را حس می کند و احساس تهدید می کند
[ترجمه گوگل]او بی سر و صدایی را احساس خواهد کرد و احساس تهدید می کند
10. There is a restlessness, a malaise, among the workers.
[ترجمه ترگمان]بی قراری، بیقراری، در بین کارگران وجود دارد
[ترجمه گوگل]در میان کارگران یک بی سر و صدایی وجود دارد
11. Eventually I resolved to overcome my restlessness and settle myself for the night.
[ترجمه ترگمان]بالاخره تصمیم گرفتم که بر بی قراری غلبه کنم و خودم را برای شب آماده کنم
[ترجمه گوگل]در نهایت من تصمیم گرفتم غلبه بر بیثباتی خودم را انجام دهم و خودم را برای شبانه آماده کنم
12. They are announced by atmospheric restlessness: papers in the street below suddenly dance and the trees on the mountain ripple.
[ترجمه ترگمان]آن ها با بیقراری جوی اعلام می شوند: مقالات در خیابان زیر به طور ناگهانی برقصند و درختان بر امواج کوهستانی موج می زنند
[ترجمه گوگل]آنها توسط مقادیر بی رحمی اتمسفر در خیابان های زیر ناگهان رقص و درختان در رشته کوه اعلام می شود
13. One can be more idealistic by valuing the restlessness that can be found in certain dedicated scholars.
[ترجمه ترگمان]فرد می تواند با ارزش گذاری the که می تواند در برخی از محققان اختصاصی خاص پیدا شود، ایده آل تر باشد
[ترجمه گوگل]با ارزیابی بیقراری که می تواند در محققان خاصی پیدا شود، می تواند بیشتر آرمانی باشد
14. It is a restlessness, a refusal to longterm relationships, that has typified both his public and private life.
[ترجمه ترگمان]این یک بیقراری است، امتناع از روابط بلند مدت، که هر دو زندگی خصوصی و خصوصی او را مشخص کرده است
[ترجمه گوگل]این بی ثباتی، امتناع از روابط بلندمدت است که زندگی عمومی و خصوصی اش را نشان داده است
15. More frequent change would have produced a counterproductive restlessness.
[ترجمه ترگمان]تغییرات مکرر منجر به ناآرامی معکوس خواهد شد
[ترجمه گوگل]تغییرات مکرر موجب بیثباتی غیرمتمرکز خواهد شد