کلمه جو
صفحه اصلی

chapter


معنی : باب، شعبه، قسمت، مقاله، فصل، فصل یاقسمتی از کتاب، فصل یا قسمت مختصری
معانی دیگر : فصل (کتاب و رساله و غیره)، فرگرد، هرچیز فصل مانند (مثلا بخشی از زندگی یا داستان یا رویداد)، شعبه (به ویژه باشگاه ها وانجمن های اخوت و غیره)، گردهمایی رسمی رهبران روحانی، حاضران در چنین جلسه، (کتاب را) به فصل بخش کردن، فصل دار کردن

انگلیسی به فارسی

فصل، باب، قسمت، شعبه، مقاله، فصل یاقسمتی از کتاب، فصل یا قسمت مختصری


فصل (کتاب)، شعبه، قسمت، باب


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one of the main sections of a book, usu. marked with a number or title.
مشابه: division, part, passage, portion, section, subdivision

- This book has twelve chapters.
[ترجمه ترگمان] این کتاب دوازده فصل دارد
[ترجمه گوگل] این کتاب دارای دوازده فصل است
- The assignment was to read chapter five in the textbook for Friday.
[ترجمه ترگمان] هدف از این کار خواندن فصل پنجم در کتاب درسی برای روز جمعه بود
[ترجمه گوگل] وظیفه بود برای مطالعه جمعه در فصل پنجم کتاب درسی بخواند

(2) تعریف: a branch of a club or other organization.
مشابه: branch, department, division, local, subdivision

- Our local chapter of the Red Cross has over a hundred volunteer workers.
[ترجمه ترگمان] بخش محلی صلیب سرخ ما بیش از صد کارگر داوطلب دارد
[ترجمه گوگل] فصل محلی سرخ سرخ بیش از صد کارگر داوطلب دارد

(3) تعریف: an important or distinct period in anything.
مترادف: phase, stage
مشابه: episode, era, part, passage, period, portion, section, time

- That chapter of his life is over.
[ترجمه ترگمان] اون بخش از زندگیش دیگه تموم شده
[ترجمه گوگل] این فصل زندگی اش تمام شده است
- It was a sad chapter in the history of their country.
[ترجمه ترگمان] این یک فصل غمناک در تاریخ کشور آن ها بود
[ترجمه گوگل] این یک داستان غم انگیز در تاریخ کشور بود

(4) تعریف: an assembly of monks or of the canons of a church.
مترادف: consistory
مشابه: assembly, conclave, conference, convention, convocation, gathering, meeting, synod
اسم ( noun )
(1) تعریف: one of the main sections of a book, usu. marked with a number or title.
مشابه: division, part, passage, portion, section, subdivision

- This book has twelve chapters.
[ترجمه ترگمان] این کتاب دوازده فصل دارد
[ترجمه گوگل] این کتاب دارای دوازده فصل است
- The assignment was to read chapter five in the textbook for Friday.
[ترجمه ترگمان] هدف از این کار خواندن فصل پنجم در کتاب درسی برای روز جمعه بود
[ترجمه گوگل] وظیفه بود برای مطالعه جمعه در فصل پنجم کتاب درسی بخواند

(2) تعریف: a branch of a club or other organization.
مشابه: branch, department, division, local, subdivision

- Our local chapter of the Red Cross has over a hundred volunteer workers.
[ترجمه ترگمان] بخش محلی صلیب سرخ ما بیش از صد کارگر داوطلب دارد
[ترجمه گوگل] فصل محلی سرخ سرخ بیش از صد کارگر داوطلب دارد

(3) تعریف: an important or distinct period in anything.
مترادف: phase, stage
مشابه: episode, era, part, passage, period, portion, section, time

- That chapter of his life is over.
[ترجمه ترگمان] اون بخش از زندگیش دیگه تموم شده
[ترجمه گوگل] این فصل زندگی اش تمام شده است
- It was a sad chapter in the history of their country.
[ترجمه ترگمان] این یک فصل غمناک در تاریخ کشور آن ها بود
[ترجمه گوگل] این یک داستان غم انگیز در تاریخ کشور بود

(4) تعریف: an assembly of monks or of the canons of a church.
مترادف: consistory
مشابه: assembly, conclave, conference, convention, convocation, gathering, meeting, synod

• one of the main divisions of a book or other literary work; phase, stage, period; local branch of an organization; assembly of church leaders
a chapter is one of the parts that a book is divided into.
you can refer to a part of your life or to a period in history as a chapter; a literary use.
a chapter is also a local branch of a particular organization; used in american english.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] فصل، باب، بخش، جداکننده

مترادف و متضاد

باب (اسم)
portal, gate, chapter, strait, door

شعبه (اسم)
wing, branch, member, arm, chapter, substation, department, offshoot, prong, embranchment

قسمت (اسم)
detachment, section, party, leg, share, portion, sect, lot, division, dole, proportion, segment, canton, arm, chapter, department, ratio, plank, feck, parcel, percentage, compartment, snick, grist, internode, kismet, rasher, whang

مقاله (اسم)
article, treatise, dissertation, tract, chapter, paper, essay, editorial, disquisition, tractate

فصل (اسم)
article, clause, book, chapter, item, season

فصل یاقسمتی از کتاب (اسم)
book, chapter

فصل یا قسمت مختصری (اسم)
chapter

section of book or group of items


Synonyms: affiliate, branch, clause, division, episode, member, offshoot, part, period, phase, stage, topic, unit, wing


جملات نمونه

1. chapter and verse
1- نقل قول از یا اشاره ی دقیق به سوره ی انجیل 2- اطلاعات دقیق و مستند 3- مرجع

2. each chapter of this book is divided into ten sections
هر فصل این کتاب به ده بخش تقسیم شده است.

3. a chapter of accidents
یک سلسله ناملایمات،رویدادهای پیاپی و بد

4. a black chapter in the history of iran
فصلی تاریک در تاریخ ایران

5. a digressive chapter which is entirely different from the main subject of the book
فصل نامربوط که با موضوع اصلی کتاب کاملا فرق دارد

6. the penultimate chapter of a book
فصل ما قبل آخر کتاب

7. the second chapter describes his birthplace
فصل دوم،زادگاه او را شرح می دهد.

8. the ultimate chapter of the book
آخرین فصل کتاب

9. the waverly chapter of the rotary club
شعبه ی باشگاه روتاری در شهر ویورلی

10. he skipped one chapter and went to the next one
یک فصل را نخوانده گذاشت و رفت به فصل بعدی.

11. the book's final chapter
فصل آخر کتاب

12. the head of a chapter
سرفصل

13. buried away somewhere in the third chapter was an account of their meeting
شرح ملاقات آنها در فصل سوم کتاب در جایی دور از دید قرار داشت.

14. the first verse of the first chapter of genesis
آیه ی اول فصل اول کتاب پیدایش (انجیل)

15. she spent half an hour browsing through the chapter he had already read
او نیم ساعت فصلی را که قبلا خوانده بود جسته گریخته مرور کرد.

16. when he was transfered to mashad, a new chapter of his life was about to begin
وقتی به مشهد منتقل شد فصل جدیدی از زندگانیش در شرف آغاز شدن بود.

17. you must learn the vocabulary at the end of each chapter
بایستی واژگان آخر هر فصل را یاد بگیرید.

18. as to what goes on inside the brain, that i must leave to the next chapter
درباره ی آنچه در داخل مغز روی می دهد درفصل بعدی صحبت خواهم کرد.

19. The chapter headings are useful signposts to the content of the book.
[ترجمه ترگمان]عناوین بخش برای محتوای کتاب مفید هستند
[ترجمه گوگل]عنوان های فصل نشانه های مفید برای محتوای کتاب است

20. I'll just finish the chapter then I'll come.
[ترجمه ترگمان]این فصل را تمام خواهم کرد، بعد خواهم آمد
[ترجمه گوگل]من فقط فصل را به پایان بردم و سپس من می آیم

21. They find each other in the final chapter of the book.
[ترجمه ترگمان]آن ها در فصل آخر کتاب یکدیگر را پیدا می کنند
[ترجمه گوگل]آنها در فصل پایانی کتاب، یکدیگر را پیدا می کنند

22. In the above chapter, we have learned what the essence of translation is.
[ترجمه ترگمان]در بخش بالا ما یاد گرفته ایم که ماهیت ترجمه چیست
[ترجمه گوگل]در فصل فوق ما آموخته ایم که چه جوهر ترجمه است

23. We dealt with this in a previous chapter.
[ترجمه ترگمان]ما در یک فصل قبل با این موضوع برخورد کردیم
[ترجمه گوگل]ما در یک فصل قبلی این کار را انجام دادیم

24. Please read on to the end of the chapter.
[ترجمه ترگمان]لطفا در پایان این بخش مطالعه کنید
[ترجمه گوگل]لطفا در پایان فصل بخوانید

25. The first chapter describes the strange sequence of events that lead to his death.
[ترجمه ترگمان]در فصل اول، توالی عجیب وقایعی را شرح می دهد که منجر به مرگ او می شود
[ترجمه گوگل]فصل اول توصیف دنباله ای عجیب و غریب از وقایع که منجر به مرگ او شد

26. Each chapter is referenced in minute detail.
[ترجمه ترگمان]هر فصل به جزئیات دقیقه اشاره می شود
[ترجمه گوگل]هر فصل در جزئیات دقیق اشاره شده است

The second chapter describes his birthplace.

فصل دوم، زادگاه او را شرح می‌دهد.


When he was transfered to Mashad, a new chapter of his life was about to begin.

وقتی به مشهد منتقل شد فصل جدیدی از زندگانیش در شرف آغاز شدن بود.


the Waverly chapter of the Rotary Club

شعبه‌ی باشگاه روتاری در شهر ویورلی


اصطلاحات

chapter and verse

1- نقل قول از یا اشاره‌ی دقیق به سوره‌ی انجیل 2- اطلاعات دقیق و مستند 3- مرجع


a chapter of accidents

یک سلسله ناملایمات، رویدادهای پیاپی و بد


پیشنهاد کاربران

قسمت کوتاه و بخصوصی از کتاب

قسمت بخش. . . . . . . .

فصل

فصل - بخشی از کل کتاب

قسمت. فصل. بخشی از. . . . . . .

فصل کتاب


کلمات دیگر: