کلمه جو
صفحه اصلی

behave


معنی : رفتار کردن، حرکت کردن، درست رفتار کردن، سلوک کردن، ادب نگاهداشتن
معانی دیگر : (به طرز بخصوصی) رفتار کردن، عمل کردن، (با -self) خوب رفتار کردن، مودب بودن، کنش کردن، کار کردن

انگلیسی به فارسی

رفتارکردن، سلوک کردن، حرکت کردن، درست رفتار کردن، ادب نگاه داشتن


رفتار كردن، رفتار کردن، درست رفتار کردن، سلوک کردن، حرکت کردن، ادب نگاهداشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: behaves, behaving, behaved
(1) تعریف: to act or function in a certain way.
مترادف: act, function, operate, run
مشابه: deal, do, serve, work

- The young cubs will soon learn how to behave as adults.
[ترجمه ترگمان] بچه کوچک خیلی زود یاد می گیرند چطور مثل بزرگ ترها رفتار کنند
[ترجمه گوگل] توله های جوان به زودی یاد خواهند گرفت که چگونه به عنوان بزرگسالان رفتار کنند
- He always behaves like a little boy when he's sick.
[ترجمه Sakura] همیشه وقتی مریض است مثل یک پسر بچه رفتار میکند
[ترجمه ترگمان] همیشه وقتی مریض است همیشه مانند یک پسر بچه رفتار می کند
[ترجمه گوگل] او همیشه مثل یک پسر کوچک رفتار می کند وقتی که بیمار است
- This gauge is behaving erratically.
[ترجمه ترگمان] این گیج کنندگی نامنظم است
[ترجمه گوگل] این اندازه گیری رفتار نامنظم است

(2) تعریف: to conduct oneself in a proper manner.
متضاد: misbehave
مشابه: act, mind, obey

- She told the children they would have to behave when they got to their grandmother's house.
[ترجمه بهروز مددی] به بچه‎ها گفت وقتی که به خانه‎ی مادربزرگ رسیدند، باید مؤدب باشند.
[ترجمه ترگمان] او به بچه ها گفت که وقتی به خانه مادربزرگ رسیدند باید رفتار کنند
[ترجمه گوگل] او به کودکانی گفته می شود که باید به خانه مادربزرگشان رفتار کنند
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to conduct (oneself) in a proper manner.
مترادف: comport, conduct
متضاد: misbehave
مشابه: acquit, act, carry, demean

- The children behaved themselves well at the restaurant.
[ترجمه بهروز مددی] بچه‎ها داخل رستوران حسابی مؤدب بودند.
[ترجمه ترگمان] بچه ها در رستوران خوب رفتار کردند
[ترجمه گوگل] بچه ها رفتار خوبی در رستوران داشتند

• act in a particular manner, conduct oneself
if you behave in a particular way, you do things in that way.
if you behave yourself, you act in the way that people think is correct and proper.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] عمل کردن، رفتار کردن

مترادف و متضاد

رفتار کردن (فعل)
demean, act, behave, treat, handle

حرکت کردن (فعل)
behave, move, proceed, ambulate, whirl, waggle, depart

درست رفتار کردن (فعل)
behave

سلوک کردن (فعل)
behave

ادب نگاهداشتن (فعل)
behave

function


Synonyms: act, operate, perform, react, run, take, work


act reasonably, properly


Synonyms: act correctly, act one’s age, act with decorum, be civil, be good, be nice, be on best behavior, be orderly, comport oneself, conduct oneself properly, control, demean oneself, deport oneself, direct, discipline oneself, keep one’s nose clean, keep the peace, live up to, manage, manage oneself, mind one’s manners, mind one’s p’s and q’s, observe golden rule, observe the law, play fair, shape up, toe the mark, watch one’s step


Antonyms: act up, misbehave


جملات نمونه

1. to behave awfully
رفتار بسیار بدی داشتن

2. children who behave antisocially
کودکانی که رفتار جامعه ستیز دارند

3. he used to behave badly toward his wife
او نسبت به زنش بدرفتاری می کرد.

4. how did he behave last night?
دیشب چگونه رفتار کرد؟

5. if their behavior is hostile, we will behave accordingly
اگر رفتار آنها خصومت آمیز باشد ما هم همانطور رفتار خواهیم کرد.

6. The new fighters behave gallantly under fire.
[ترجمه ترگمان]مبارزان جدید با شجاعت زیر آتش رفتار می کنند
[ترجمه گوگل]جنگجویان جدید به طرز شگفت انگیزی تحت فشار قرار می گیرند

7. Behave in accordance with what is expected of your age.
[ترجمه ترگمان]مطابق آنچه از سن شما انتظار می رود رفتار کنید
[ترجمه گوگل]رفتار مطابق با آنچه که از سن خود را انتظار می رود

8. Children must learn to behave at table.
[ترجمه صابر] بچه ها باید یاد بگیرند که سر میز درست رفتار کنند
[ترجمه ترگمان]بچه ها باید یاد بگیرند که سر میز رفتار کنند
[ترجمه گوگل]کودکان باید یاد بگیرند که در میز کار کنند

9. I have never known him behave other than selfishly.
[ترجمه Zizi] تا بحال اونو ندیده بودم که اینجور خودخواهانه رفتار کنه
[ترجمه ترگمان]من تا حالا ندیده بودم که اون مثل خودخواه رفتار کنه
[ترجمه گوگل]من هرگز به او نگفتم که به غیر از خودخواهانه رفتار کند

10. Children who behave badly are rejecting adult values.
[ترجمه ترگمان]کودکانی که بد رفتار می کنند مقادیر بزرگسالان را رد می کنند
[ترجمه گوگل]کودکانی که به شدت رفتار می کنند، ارزش های بالغ را رد می کنند

11. I'll wring your neck if you don't behave!
[ترجمه Bahare] اگه مودب نباشی گردنتو میشکنم
[ترجمه ترگمان]اگر رفتار نکنی گردنتو می شکنم!
[ترجمه گوگل]اگر شما رفتار نکنید، گردن خود را برمیدارم!

12. Parents always ask children to behave themselves at dinner.
[ترجمه fereshte] والدین همیشه از کودکان می خواهند که هنگام شام درست رفتار کنند.
[ترجمه ترگمان]والدین همیشه از کودکان می خواهند که در هنگام صرف شام با خودشان رفتار کنند
[ترجمه گوگل]والدین همیشه از کودکان خواسته اند که در شام رفتار کنند

13. I told him to behave himself.
[ترجمه fereshte] من به او گفتم خودش درست رفتار کند.
[ترجمه Bahare] من بهش گفتم مودب باشه
[ترجمه ترگمان]به او گفتم مودب باشد
[ترجمه گوگل]من به او گفتم که خودش را رفتار کند

14. How did he behave towards you?
[ترجمه ترگمان]چطور با تو رفتار کرد؟
[ترجمه گوگل]چگونه او به شما رفتار کرد؟

15. He did not know how he ought to behave.
[ترجمه ترگمان]نمی دانست چگونه رفتار کند
[ترجمه گوگل]او نمی دانست چگونه باید رفتار کند

16. They behave differently when you're not around.
[ترجمه ترگمان]وقتی نیستید رفتار متفاوتی دارند
[ترجمه گوگل]آنها وقتی به اطراف خود نگاه می کنند متفاوت رفتار می کنند

17. I'd never have expected him to behave like that; he's a real Jekyll and Hyde.
[ترجمه ترگمان]هرگز انتظار نداشتم چنین رفتاری با او داشته باشد؛ او واقعا مثل دکتر جکیل و هاید هاست
[ترجمه گوگل]من هرگز انتظار نداشتم که او چنین رفتار کند او Jekyll واقعی و هیده است

18. She was trying to behave as if his visit hadn't thrown her off balance.
[ترجمه ترگمان]او سعی می کرد طوری رفتار کند که انگار his تعادلش را از دست نداده است
[ترجمه گوگل]او سعی داشت رفتار کند، مگر اینکه سفر وی او را از تعادل بیرون نبرد

He used to behave badly toward his wife.

او نسبت به زنش بدرفتاری می‌کرد.


how did he behave last night?

دیشب چگونه رفتار کرد؟


The children behaved themselves in front of the guests.

بچه‌ها جلو مهمانان شیطانی نکردند.


In very low temperatures, matter behaves differently.

در حرارتهای بسیار پایین ماده به طرز دیگری کنش می‌کند.


پیشنهاد کاربران

رفتار و کردار



behave
رفتار کردن, درست رفتار کردن, سلوک کردن, حرکت کردن, ادب نگاهداشتن

رفتار کردن. ( منظور درست رفتار کردنه )

به طرز بخصوص رفتار کردن


عمل کردن

رفتار، کردار

treat

exploit

مؤدب بودن
behave yourself = مؤدب باش

Misbehave=متضاد

فکر کنم با ادب باش هم بشه


مالک
صاحب بودن

رَفتاریدن.


کلمات دیگر: