معنی : خوشی، انفجار، خوش مزگی، خوش طعمی، تمایل، باد ناگهانی، تند باد، چشیدن
معانی دیگر : وزش شدید (باد)، تند وزش، وزیدن، تند وزیدن، (خشم یا خنده) تجلی ناگهانی، (باران و آتش و صدا و غیره) رگبار، تنوره کشی، ترکیدن، (قدیمی) مزه، طعم، فوت، تفریح، مزمزه
تند باد، باد ناگهانی، انفجار، فوت، خوشی، تفریح،تمایل، مزمزه، چشیدن
سوزش، تمایل، باد ناگهانی، انفجار، خوشی، خوش طعمی، خوش مزگی، چشیدن، تند باد
rush, eruption
Synonyms: access, blast, blow, breeze, burst, explosion, fit, flare-up, flurry, gale, outburst, paroxysm, passion, puff, sally, squall, storm, surge
Antonyms: trickle
When he opened the door, a cold gust of wind struck my face.
در را که باز کردم تند باد سردی به صورتم خورد.
The wind gusted to 40 kilometers.
سرعت باد به چهل کیلومتر رسید.
a sudden gust of anger
بروز ناگهانی خشم
amidst gusts of laughter
در میان امواجی از خنده