کلمه جو
صفحه اصلی

gust


معنی : خوشی، انفجار، خوش مزگی، خوش طعمی، تمایل، باد ناگهانی، تند باد، چشیدن
معانی دیگر : وزش شدید (باد)، تند وزش، وزیدن، تند وزیدن، (خشم یا خنده) تجلی ناگهانی، (باران و آتش و صدا و غیره) رگبار، تنوره کشی، ترکیدن، (قدیمی) مزه، طعم، فوت، تفریح، مزمزه

انگلیسی به فارسی

تند باد، باد ناگهانی، انفجار، فوت، خوشی، تفریح،تمایل، مزمزه، چشیدن


سوزش، تمایل، باد ناگهانی، انفجار، خوشی، خوش طعمی، خوش مزگی، چشیدن، تند باد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden rush or blast of wind.
مترادف: blast, puff
مشابه: blow, breeze, draft, gale, squall, wind

- The gust carried his kite even higher.
[ترجمه ترگمان] The بادبادک را بالاتر برد
[ترجمه گوگل] سقوط کیت خود را حتی بالاتر است

(2) تعریف: an abrupt or sudden burst of anything, such as smoke, rain, or emotional response.
مترادف: burst, outbreak
مشابه: blast, blow, eruption, explosion, paroxysm

- When the clown's pants fell down, a gust of laughter filled the theater.
[ترجمه ترگمان] وقتی که شلوار دلقکی پایین افتاد، یک سیلی از خنده سالن تئاتر را پر کرد
[ترجمه گوگل] هنگامی که شلوار دلقک سقوط کرد، یک خنده از خنده تئاتر را پر کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: gusts, gusting, gusted
• : تعریف: to blow in gusts.
مترادف: blow, puff
مشابه: breeze, squall

- The wind gusted, and the boat nearly overturned.
[ترجمه ترگمان] باد در هوا پیچید و قایق تقریبا واژگون شد
[ترجمه گوگل] باد خفه شد، و قایق تقریبا لغو شد

• strong and sudden wind; burst or gush (of water, wind, etc.); emotional outburst
blow suddenly or strongly (as a gust of wind)
a gust is a short, strong rush of wind.
if you feel a gust of emotion, you feel the emotion suddenly and intensely; a literary use.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تندباد

مترادف و متضاد

خوشی (اسم)
fun, rejoicing, gaiety, glee, exhilaration, mirth, merriment, spree, solace, pleasure, delight, joy, enjoyment, gust, ball, frolic, festivity, gasser, jollification, consolation, joyfulness, gladness, jollity, merrymaking, lark, hilarity, jamboree, jocundity, pleasance, joyance, laverock

انفجار (اسم)
burst, blast, explosion, gust, bust, detonation, eruption, outburst, pop, blow-out, blow-up, plosion

خوش مزگی (اسم)
relish, flavor, gust, joke, humor, jest, bon mot, jocularity, zest, sapidity, jocosity, nice taste, pepper

خوش طعمی (اسم)
relish, flavor, gust, sapidity, haut-gout

تمایل (اسم)
hang, addiction, inclination, appetence, appetency, disposition, liking, tendency, sentiment, trend, would, leaning, turn, anxiety, nisus, gust, gravitation, roll, streak, tilt, inclining, recumbency, fantasy, preoccupation, tenor, declination, yen, proclivity

باد ناگهانی (اسم)
flurry, gust

تند باد (صفت)
gust, flaw, jet stream

چشیدن (فعل)
taste, assay, sip, gust

rush, eruption


Synonyms: access, blast, blow, breeze, burst, explosion, fit, flare-up, flurry, gale, outburst, paroxysm, passion, puff, sally, squall, storm, surge


Antonyms: trickle


جملات نمونه

1. a sudden gust of anger
بروز ناگهانی خشم

2. when he opened the door, a cold gust of wind struck my face
در را که باز کردم تند باد سردی به صورتم خورد.

3. A gust of wind knocked/threw her off balance and she fell.
[ترجمه مجید وحید] تند بادی باعث شد تعادلش را از دست بدهد ونقش زمین بشود.
[ترجمه admir] ضربه قوی و ناگهانی باد /او را از تعادل انداخت و او سقوط کرد
[ترجمه ترگمان]یک تندباد در زد و تعادلش را از دست داد و افتاد
[ترجمه گوگل]یک ضربه از باد ضربه زد / او انداختن تعادل و او سقوط کرد

4. A sudden gust of wind blew the door shut.
[ترجمه مجید وحید] تندبادی ناگهان وزید و درب را بست
[ترجمه ترگمان]ناگهان باد ناگهان در را بست
[ترجمه گوگل]درخشش ناگهانی باد، درب را خفه کرد

5. A sudden gust of cold wind made me shiver.
[ترجمه ترگمان]یک تندباد ناگهانی مرا لرزاند
[ترجمه گوگل]احساس ناگهانی باد سرد موجب ترس من شد

6. A gust of wind blew his hat off.
[ترجمه ترگمان]یک تندباد کلاهش را خاموش کرد
[ترجمه گوگل]یک ضربه از باد منفجر کلاه خود را

7. A sudden gust of wind blew his umbrella inside out.
[ترجمه ترگمان]یک تندباد ناگهانی چتر خود را در میان گرفت
[ترجمه گوگل]دلتنگ ناگهانی باد، چترش را بیرون زد

8. A gust of wind blew my hat off.
[ترجمه ترگمان]یک وزش باد کلاهم را خاموش کرد
[ترجمه گوگل]منفجر شده به باد منفجر کرد

9. Life without regret, dead things like a gust of wind; life without regret, it will still have to come; life need not be annoyed, anxious white hair to black; life need not be lamented, loss of self-confidence will lose everything!
[ترجمه ترگمان]زندگی بدون پشیمانی و زندگی بدون پشیمانی، زندگی بدون پشیمانی است؛ زندگی لازم نیست که از دست دادن موی سفید، نگران، از دست دادن اعتماد و اعتماد، همه چیز را از دست بدهد
[ترجمه گوگل]زندگی بدون پشیمانی، چیزهای مرده مثل وزش باد؛ زندگی بدون پشیمانی، هنوز باید برود؛ زندگی نباید آزاردهنده باشد، موهای سفید اضافی به سیاه و سفید باشد؛ زندگی نیازی به شکایت ندارد، از دست دادن اعتماد به نفس همه چیز را از دست خواهد داد!

10. A strong gust of wind blew the car sideways into the ditch.
[ترجمه ترگمان]باد شدیدی وزید و اتومبیل را از پهلو به داخل گودال راند
[ترجمه گوگل]سقوط شدید باد، ماشین را به سمت گودال سوار کرد

11. A gust of wind drove down the valley.
[ترجمه ترگمان]نسیمی از دره سرازیر شد
[ترجمه گوگل]نفوذ باد از دره رانده شد

12. A gust of happiness swept through her.
[ترجمه ترگمان]یک مشت خوشحالی از میان او گذشت
[ترجمه گوگل]احساس خوشبختی از طریق او جابجا شد

13. The balloon soared up on a gust of wind.
[ترجمه ترگمان]بالون بادی تند به پرواز درآمد
[ترجمه گوگل]بالن در حال وزش باد بود

14. A sudden gust of wind blew his sunshade inside out.
[ترجمه ترگمان]باد ناگهان چتر خود را در آورد
[ترجمه گوگل]ضربه ناگهانی باد منفجر شد

15. A gust of wind shook the shuttered windows.
[ترجمه ترگمان]باد می وزید و پنجره ها را به شدت تکان می داد
[ترجمه گوگل]زل زده از باد، پنجره های کرک شده را تکان داد

When he opened the door, a cold gust of wind struck my face.

در را که باز کردم تند باد سردی به صورتم خورد.


The wind gusted to 40 kilometers.

سرعت باد به چهل کیلومتر رسید.


a sudden gust of anger

بروز ناگهانی خشم


amidst gusts of laughter

در میان امواجی از خنده


پیشنهاد کاربران

باد تند وشدید the wind was blowing in gusts

. E. g
1 ) a northerly wind gusting up to 80 mph
2 ) wind gusts of up to 70 mph

[Bad Weather]
[Collocation]
3 ) strong/​gale - force winds blow/​gust ( up to 80 mph )
Oxford Dictionary@

باد تند ناگهانی
a strong but short blast of wind

A sudden gust can blow your hat off
. your head


کلمات دیگر: