کلمه جو
صفحه اصلی

gully


معنی : مجرا، ابکند، کاریز، زه کشی، ساطور، اب گذر، دره کوچک، راه آب، کارد، کندن، درست کردن
معانی دیگر : دره ی باریک و ژرف (که در اثر سیلاب ایجاد شده)، سیلاب دره، آبکند، تنگ دره، تکاب، آبراهه، زهکش آب تاخت، سیلاب کند، کال، (انگلیس) چاقوی بزرگ، خنجر، راه اب

انگلیسی به فارسی

ابکند، ابگذر، کاریز، مجرا، راه اب، زهکش، دره کوچک،کارد، کندن، درست کردن


گوساله، راه آب، ابکند، کاریز، مجرا، دره کوچک، کارد، ساطور، اب گذر، زه کشی، کندن، درست کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: gullies
(1) تعریف: a ravine or valley worn away by a watercourse or flooding and still serving as a drainage course for overflow.
مشابه: canyon, chasm, gorge, gulch, gulf, ravine, trough

- These gullies fill up with water in the spring, but they're dry all summer.
[ترجمه ترگمان] این ها در بهار پر از آب هستند، اما تمام تابستان خشک شده اند
[ترجمه گوگل] این آبشارها در فصل بهار با آب پر می شوند، اما تمام تابستان خشک می شوند

(2) تعریف: any gutter or ditch.
مترادف: conduit, ditch, gutter
مشابه: channel, culvert, drain, duct, watercourse
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gullies, gullying, gullied
• : تعریف: to form a gully or gullies in by erosion.
مشابه: erode, furrow, gouge, groove

• trench, ditch; small ravine
a gully is a long, narrow valley with steep sides.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] آب بریدگی - راه آب - جویواره - آبکند - آبریز - شیله
[زمین شناسی] آبراهه، آبکند دره ای بسیار کوچک، مانند یک دره تنگ در یک صخره، یا یک گودال باریک و دراز یا یک کانال فرسوده شده در زمین یا مواد تحکیم نیافته (مانند مواد روی یک دامنه پرشیب) حاصل از بارندگی یا ذوب یخ و برف؛ کوچکتر از یک تنگاب.
[] دهلیز
[خاک شناسی] خندق
[آب و خاک] آبکند، خندق

مترادف و متضاد

مجرا (اسم)
runway, aqueduct, flume, duct, conduit, channel, canal, tube, gully, strand, gullet, foramen, spiracle

ابکند (اسم)
arroyo, gully, ravine, gorge, kloof

کاریز (اسم)
flume, canal, gully, drainpipe

زه کشی (اسم)
gully, drainpipe, drain, canalization, drainage, sewerage

ساطور (اسم)
gully, chopper, whittle, case knife, cleaver

اب گذر (اسم)
conduit, dyke, dike, gully, drainpipe, drain, gullet, culvert, gulch

دره کوچک (اسم)
gully, dale

راه آب (اسم)
lead, scupper, gully, ditch, gargoyle

کارد (اسم)
gully, knife, stiletto

کندن (فعل)
gnaw, pluck, channel, pug, pick, gully, pull, peel, trench, gouge, mine, dig, incise, enucleate, cut out, rend, scoop, evulse

درست کردن (فعل)
right, clean, agree, make, adapt, address, fix, devise, trim, regulate, fettle, organize, gully, make up, weave, build, fashion, concoct, integrate, compose, indite, emend, mend, redd, straighten

ravine, ditch


Synonyms: channel, chase, chasm, crevasse, culvert, gutter, notch, trench, watercourse


جملات نمونه

1. water flushed down the gully
آب به تندی در آبراه جاری شد.

2. The torrent scoured a gully down the hillside.
[ترجمه ترگمان]سیل در سراشیبی تپه سرازیر شد
[ترجمه گوگل]تورنت گلوله ای را به سمت پایین تپه ریخت

3. The action of the rushing water cleans the gully.
[ترجمه ترگمان]عمل آب سریع gully را تمیز می کند
[ترجمه گوگل]عمل آب جوشانده را پاک می کند

4. It's unlikely that this gully was produced by nature.
[ترجمه ترگمان]بعید است که این دره به وسیله طبیعت تولید شود
[ترجمه گوگل]بعید به نظر می رسد که این کرم از طبیعت ساخته شده است

5. The running water eroded a gully.
[ترجمه ترگمان]آب جاری یک دره را از بین می برد
[ترجمه گوگل]آب در حال حرکت یک چرک است

6. They went down a narrow lane called Smugglers' Gully, which led them on to a wild rocky headland.
[ترجمه ترگمان]از کوچه ای باریک گذشتند به نام Smugglers gully که آن ها را به سوی دماغه سنگی وحشی هدایت می کرد
[ترجمه گوگل]آنها یک خط باریک به نام 'قصابی' قاچاقچیان فرود آمدند، که آنها را به سمت سرخی وحشی وحشی هدایت کرد

7. First to go was Sidhu, another fine gully catch by Jones providing his fellow-Victorian Reiffel with his first Test wicket.
[ترجمه ترگمان]در ابتدا to با Sidhu آشنا شد و gully با اولین ویکت تست با providing آشنا شد
[ترجمه گوگل]برای اولین بار به Sidhu رفتم، یکی دیگر از جیلسون های خوب که جونز را با ریف اول خود ویکتوریا با اولین تست ویکت خود می گرفتند

8. Hartland took a fine gully catch to dismiss Russell.
[ترجمه ترگمان]Hartland توانست راسل را اخراج کند
[ترجمه گوگل]هارتلند برای گرفتن رأی از دست داد

9. From the gully a pipe leads to an inspection chamber which may also have the soil stack connected to it.
[ترجمه ترگمان]از دهانه لوله، یک لوله به یک محفظه بازرسی منتهی می شود که ممکن است دسته خاکی متصل به آن داشته باشد
[ترجمه گوگل]از گلی یک لوله منجر به یک محفظه بازرسی می شود که ممکن است پشته خاک به آن متصل شود

10. C Gully was much harder and received perhaps only three ascents.
[ترجمه ترگمان]سی Gully بیشتر از همه صعود کرد و شاید فقط سه قله صعود کرد
[ترجمه گوگل]C Gully بسیار سخت تر بود و احتمالا تنها سه صعود داشت

11. The road now led down a gully so steep that Jim Yellow Earring was thrown forward.
[ترجمه ترگمان]جاده آن قدر پرشیب شد که جیم زرد پوش به جلو پرتاب شد
[ترجمه گوگل]جاده در حال حاضر منجر به ضرب و شتم به طوری شیب دار که جیم زرد گوشواره به جلو پرتاب شد

12. The roar of the water coming down the gully drummed at my ears as I inched the Toyota into the bend.
[ترجمه ترگمان]صدای آب از میان دره به گوش من برخورد کرد و من تویوتا را به پایین خم کردم
[ترجمه گوگل]رانده شدن آب به سمت پایین می افتد، به طوری که تویوتا را به خم شدن می کشاند

13. Yet the moment they skidded into the gully they were trapped.
[ترجمه ترگمان]با این حال، لحظه ای که از کنار خندق بیرون امدند، آن ها در تله افتاده بودند
[ترجمه گوگل]با این حال لحظه ای که آنها را به گلی که آنها گرفتار شده اند، رد می شوند

14. She lowered herself further down into the gully, and urinated on the ground.
[ترجمه ترگمان]او خودش را پایین آورد و روی زمین شاشید و روی زمین شاشید
[ترجمه گوگل]او خود را به سمت پایین به پایین انداخت و در زمین ادرار کرد

پیشنهاد کاربران

خیابانی

سیلاب کند. [ س َ / س ِ ک َ ] ( ن مف مرکب، اِ مرکب ) زمینی را گویند در کوه و صحرا که آب و سیل آنرا کنده و رخنه ها در آن افکنده باشد و آن رخنه ها را نیز سیلاب کند خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) . زمینی که سیلاب آنرا کنده باشد. ( فرهنگ رشیدی ) . زمینی در کوه و صحرا که توجبه آنرا کنده و رخنه ها در وی افکنده باشد. ( ناظم الاطباء ) :
چگونه راهی، راهی درازناک و عظیم
همه سراسر سیلابکند و خاره و خاک .
بهرامی.

لور و لر. [ رُ ل َ ] ( اِ مرکب، از اتباع ) زمین سیلاب کنده در گذر سیل :
گر سبکباری مترس از راه ناهموار از آنک
بهترین میدان تک خرگوش را لور و لر است.
امیرخسرو.
رجوع به لر و لور شود.


a small valley or gulch

دره ی کوچک یا آبراهه
گاهی به معنی فرورفتگی کم عمق در سطح یک جسم هم استفاده می شه که اصطلاحا دارن به همون دره تشبیهش می کنن.
منابع• https://www.merriam-webster.com/dictionary/gully


کلمات دیگر: