کلمه جو
صفحه اصلی

ingest


معنی : قورت دادن، به شکم فرو بردن، در هیختن
معانی دیگر : درهنجیدن، فرودادن، فروبردن، بلعیدن، (اگهداد و دانش و غیره را) جذب کردن، درآشامیدن

انگلیسی به فارسی

به شکم فرو بردن، قورت دادن


خوردن، قورت دادن، به شکم فرو بردن، در هیختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ingests, ingesting, ingested
مشتقات: ingestible (adj.), ingestive (adj.), ingestion (n.)
• : تعریف: to take in to the body through the mouth.
مترادف: drink
مشابه: eat, swallow, take

- You should not ingest more than six tablets of this medication per day.
[ترجمه ترگمان] شما نباید بیش از ۶ قرص این دارو را در روز ingest
[ترجمه گوگل] شما نباید بیش از شش قرص این دارو در روز مصرف کنید
- The amount of alcohol he had ingested was well over the legal limit for driving.
[ترجمه ترگمان] مقدار الکل که خورده بود بیش از حد قانونی رانندگی بود
[ترجمه گوگل] میزان مصرف الکل او بیش از حد قانونی رانندگی بود

• take into the body, take in via the mouth, consume (as in food); absorb, take in

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] جذب

مترادف و متضاد

قورت دادن (فعل)
engulf, feed, gobble, gulp, poop, ingest

به شکم فرو بردن (فعل)
ingest

در هیختن (فعل)
ingest

swallow


Synonyms: absorb, consume, devour, digest, down, drink, eat, inhale


جملات نمونه

1. i was trying to ingest the ideas of philosophers
می کوشیدم که عقاید فلاسفه را هضم کنم.

2. They wash with the soap and ingest the drug.
[ترجمه ترگمان]اونا با صابون شستن و مواد رو تزریق کردن
[ترجمه گوگل]آنها با صابون بشورند و مواد مخدر مصرف می کنند

3. Rodents ingest little bits of Toxo from cat feces and Toxo goes straight to their heads.
[ترجمه ترگمان]rodents ذرات ریز of از مدفوع گربه و Toxo مستقیما به سرشان می رود
[ترجمه گوگل]جوندگان عضلات کمی از توکسو را از مدفوع گربه می گیرند و توکسو مستقیم به سرشان می رود

4. The macrophages collect to ingest the lipid material.
[ترجمه ترگمان]macrophages جمع می شوند تا مواد چربی را ingest کنند
[ترجمه گوگل]ماکروفاژها برای جمع آوری مواد چرب ضروری است

5. You will ingest only the lightest of substances.
[ترجمه ترگمان]تو فقط مقدار کمی مواد رو فرو خواهی کرد
[ترجمه گوگل]شما فقط سبک ترین مواد را می گیرید

6. Earthworms ingest 3% of annual average broad-leafed litter in Liangshui national nature reserve.
[ترجمه ترگمان]Earthworms ۳ ۳ درصد از متوسط annual متوسط را در ذخایر طبیعت ملی Liangshui ingest
[ترجمه گوگل]کرم های خاکی 3٪ از سالانه به طور متوسط ​​لانه های گسترده ای در طبیعت ملی Liangshui در دسترس است

7. Ingest transactions consist of Descriptive Information which identifies new AIPs stored in the archive.
[ترجمه ترگمان]تراکنش های ingest شامل اطلاعات توصیفی هستند که AIPs جدید ذخیره شده در آرشیو را شناسایی می کنند
[ترجمه گوگل]معاملات فعال شامل اطلاعات توصیفی است که AIP های جدید ذخیره شده در آرشیو را مشخص می کند

8. Conclusion The RPE cells can effectively ingest negatively charged macromolecules, possibly by scavenger receptor mediated endocytosis.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری سلول های RPE می توانند به طور موثر macromolecules های دارای بار منفی را ingest، احتمالا توسط گیرنده scavenger mediated
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری سلول های RPE می توانند به طور مؤثر به ماکرومولکول های با بار منفی بپردازند، احتمالا توسط اندوسیتوز منتقل شده توسط گیرنده رسوب کننده

9. The empty table is then ready to ingest new data until its next purge date.
[ترجمه ترگمان]سپس میز خالی برای ingest داده های جدید تا زمان پاک سازی بعدی آماده می شود
[ترجمه گوگل]سپس جدول خالی برای دریافت اطلاعات جدید آماده می شود تا تاریخ خالی شدن بعدی آن

10. Deputy Garman : [ On needing to ingest the loo ] I do order a lowercase more help.
[ترجمه ترگمان]Deputy Garman: [ در مورد نیاز به ingest از دستشویی ] من یک کمک کوچک کوچک سفارش می دهم
[ترجمه گوگل]معاون گارمن: [در مورد نیاز به استفاده از لئو] من یک کمک کوچکتر را مرتب می کنم

11. Programs that ingest data, transform it, and then spit it out are called filters.
[ترجمه ترگمان]برنامه هایی که داده های ingest را جذب می کنند، آن را تبدیل می کنند و سپس آن را تف می کنند
[ترجمه گوگل]برنامه هایی که اطلاعات را به دست می گیرند، آن را تبدیل می کنند و سپس آن را بیرون می زنند، فیلتر می شوند

12. My body put on weight and I began to trust it to do more than ingest food and run.
[ترجمه ترگمان]بدنم به وزن اضافه شد و من به آن اعتماد کردم تا کاری بیشتر از ingest غذا و دویدن انجام دهم
[ترجمه گوگل]بدن من وزن و من شروع به اعتماد به آن برای انجام بیش از خوردن غذا و اجرا

13. People who overdose in a suicidal attempt may take one or several drugs but generally ingest at most one pack of each.
[ترجمه ترگمان]افرادی که درگیر یک اقدام انتحاری هستند ممکن است یک یا چند دارو مصرف کنند، اما به طور کلی در اغلب یک گروه از هر کدام از آن ها ingest
[ترجمه گوگل]افرادی که در یک اقدام خودکشی بیش از حد مصرف می کنند ممکن است یک یا چند دارو مصرف کنند اما معمولا بیشتر از یک بسته از هر یک از آنها مصرف می شود

14. There are grazing species which feed mainly on food animal organisms but ingest large amounts of algae in the process.
[ترجمه ترگمان]گونه هایی وجود دارند که عمدتا در ارگانیسم های حیوانی غذا تغذیه می کنند اما مقدار زیادی جلبک در این فرآیند را جذب می کنند
[ترجمه گوگل]گونه های حیوانی وجود دارد که عمدتا بر حیوانات حیوانی غذا تغذیه می کنند، اما مقدار زیادی از جلبک ها در این فرایند مصرف می شود

The drug is ingested either by eating or by injection.

این دارو را یا از راه خوردن یا از راه تزریق وارد بدن می‌کنند.


I was trying to ingest the ideas of philosophers.

می‌کوشیدم که عقاید فلاسفه را هضم کنم.


پیشنهاد کاربران

یک معنی این کلمه، "هضم کردن ( به معنای فهمیدن ) " است. یعنی چیزایی که فهمیدن شون سخنه و ما به جای کلمه ی فهمیدن میتونیم از کلمه ی هضم کردن استفاده کنیم.
مثال: فهمیدن این مطلب برا من خیلی سخته = هضم این مطلب برا من خیلی سخته.


کلمات دیگر: