متصل کردن، در هم بافتن، بهم پیوستن، در هم گیر کردن، بهم قفل کردن، بهم ارتباط داشتن، بهم پیچیدن
interlocking
انگلیسی به فارسی
دیکشنری تخصصی
[عمران و معماری] قفل و بست - همبندی - درگیر شدن - چفت و بست
[زمین شناسی] قفل و بست، همبندی، درگیر شدن، چفت و بست
[ریاضیات] قفل درونی، قفل از داخلی، درو ن قفلی، در هم گیر انداختن، در هم قفل انداختن
[پلیمر] به هم گیر کردن
[زمین شناسی] قفل و بست، همبندی، درگیر شدن، چفت و بست
[ریاضیات] قفل درونی، قفل از داخلی، درو ن قفلی، در هم گیر انداختن، در هم قفل انداختن
[پلیمر] به هم گیر کردن
پیشنهاد کاربران
به هم پیوسته، به هم متصل، در هم قفل شده
در هم تنیده
اشتراکی
اتصال
درهم تنیده، درهم بافته، درهم تابیده، درهم پیچیده، مشبک
به هم تنیده، به هم بافته، به هم تابیده، به هم پیچیده
به هم تنیده، به هم بافته، به هم تابیده، به هم پیچیده
1 ) I got interlocking companies controlling federal
2 ) Your father holograph signature on his interlocking companies going back 30 years
Winter Kills 1979🎥
2 ) Your father holograph signature on his interlocking companies going back 30 years
Winter Kills 1979🎥
interlocking ( حملونقل ریلی )
واژه مصوب: سامانۀ همبندی
تعریف: سامانه ای که آرایش صحیح علائم یا دستگاه های علائمی را به منظور ایمنی سیر قطار تأمین و تضمین می کند
واژه مصوب: سامانۀ همبندی
تعریف: سامانه ای که آرایش صحیح علائم یا دستگاه های علائمی را به منظور ایمنی سیر قطار تأمین و تضمین می کند
کلمات دیگر: