کلمه جو
صفحه اصلی

grate


معنی : رنده، میله های اهنی، شبکه، بخاری پنجرهای، بخاری تو دیواری، قفس اهنی، صدای تصادم، زندان، سابیدن، بزور ستاندن، ساییدن، ازردن، حبس کردن، رنده کردن، با شبکه مجهز کردن، شبکه دار کردن، صدای خشن دراوردن
معانی دیگر : رنده کردن (خیار و هویج و غیره)، (شی را با صدای خش خش بر جسم زبری) مالیدن یا ساییدن، دندان قروچه کردن، دندان به هم ساییدن، آزردن، ناراحت کردن، عصبی کردن یا شدن، نرده یا دیواره ی آهنی، رنده (برای ریزه کردن خیار و پنیر و غیره)، شومینه، چهار پایه ی آهنی درون شومینه (که هیزم را روی آن قرار می دهند)، چهار پایه ی آهنی اجاق (که دیگ یا کتری را روی آن قرار می دهند)، منقل، آتشدان، اجاق، (معدن) ورقه ی آهن سوراخ دار یا سرند سیم کلفت (که سنگ معدن را با آن سرند می کنند)، زنبورک، نرده دار کردن، پنجره، میله های اهخنی، صدای تصادم نیزه و شمشیر، شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن، بهم سای

انگلیسی به فارسی

رنده، بخاری پنجره‌ای، بخاری تو دیواری، شبکه، پنجره، میله‌های آهنی، قفس آهنی، زندان، صدای تصادم (نیزه و شمشیر)، حبس کردن، با شبکه مجهز کردن، شبکه دار کردن دارای نرده و پنجره آهنی کردن، رنده کردن، (بهم) ساییدن، (مجازا) آزردن، صدای خشن درآوردن، بزور ستاندن


رنده کردن، رنده، میله های اهنی، شبکه، بخاری پنجرهای، بخاری تو دیواری، قفس اهنی، زندان، صدای تصادم، با شبکه مجهز کردن، حبس کردن، شبکه دار کردن، ساییدن، ازردن، صدای خشن دراوردن، بزور ستاندن، سابیدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a framework of crossed or parallel bars that serves as a covering, guard, or the like.
مترادف: grating, grid, grille
مشابه: grill

- Water rushed through the storm sewer grate.
[ترجمه ترگمان] آب از میان شعله های طوفان فرو رفت
[ترجمه گوگل] آب از طریق فاضلاب فاضلاب طوفانی عجله کرد
- Her key dropped through the grate over the hot air duct.
[ترجمه ترگمان] کلیدش روی دریچه هوای داغ افتاد
[ترجمه گوگل] کلید او از طریق رطوبت بیش از مجرای هوای گرم افتاد

(2) تعریف: a framework of metal bars that holds the fuel in a furnace, stove, or fireplace.
مشابه: grating

- She poked at the burning logs in the grate.
[ترجمه ترگمان] به چوب ها در بخاری دیواری ضربه زد
[ترجمه گوگل] او در سیاه چاله ها در رخت آویزان شد

(3) تعریف: a fireplace.
مترادف: fireplace
مشابه: hearth
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: grates, grating, grated
• : تعریف: to provide with a grate.

• metal framework which holds burning fuel (in a fireplace, furnace, etc.); network of parallel metal bars or wires, grating; fireplace
rub or scrape against; make a harsh sound; irritate, affect unpleasantly
a grate is a framework of metal bars in a fireplace.
when you grate food, you shred it into very small pieces using a grater.
if something grates or if you grate it, it rubs against something else, making a harsh, unpleasant sound.
if a noise grates on you, it irritates you.
see also grating.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] پنجره مشبک - شبکه - صفحه مشبک
[زمین شناسی] پنجره مشبک، شبکه، صفخه مشبک
[نساجی] دروازه چنگال - صفحه زیر قلابهای ژاکارد

مترادف و متضاد

Synonyms: abrade, bark, bray, file, fray, gall, mince, pound, pulverize, rasp, raze, rub, scrape, scratch, scuff, skin, triturate


irritate


Synonyms: aggravate, annoy, burn, chafe, exasperate, fret, gall, get on one’s nerves, irk, nettle, peeve, pique, provoke, rankle, rile, rub the wrong way, vex


Antonyms: make happy, please


رنده (اسم)
grate, shaver

میله های اهنی (اسم)
grate

شبکه (اسم)
grating, net, grate, trellis, netting, mesh, network, lattice, plexus, grille, meshwork, rete, reticule, reticulum, treillage, trelliswork

بخاری پنجره ای (اسم)
grate

بخاری تو دیواری (اسم)
grate

قفس اهنی (اسم)
grate

صدای تصادم (اسم)
grate, wham

زندان (اسم)
tolbooth, jail, coop, grate, prison, bridewell, dungeon, gaol, quod, house of correction, calaboose, hothouse, presidio, pokey, tollbooth

سابیدن (فعل)
grind, chafe, grate, wear off

بزور ستاندن (فعل)
grate, gouge

ساییدن (فعل)
grind, abrade, rub, gnaw, pulverize, wear away, scuff, chafe, fray, grate, file, levigate, corrade, erode, pound, rub out, triturate, wear up

ازردن (فعل)
annoy, hurt, mortify, rile, afflict, fash, aggrieve, ail, vex, goad, prick, irk, irritate, harry, grate, harrow, gripe, nark, grit, lacerate, peeve, tar

حبس کردن (فعل)
arrest, jail, tie up, incarcerate, embay, grate, mew, shut in

رنده کردن (فعل)
plane, grate, oblique, bevel, shave, chip, smoothen

با شبکه مجهز کردن (فعل)
grate

شبکه دار کردن (فعل)
net, grate

صدای خشن در اوردن (فعل)
grate

shred, grind down


جملات نمونه

The nervous child grated his teeth all night.

کودک عصبی تمام شب دندان قروچه کرد.


to grate carrots

هویج رنده کردن


1. to grate carrots
هویج رنده کردن

2. There were red coals in the grate.
[ترجمه ترگمان]در بخاری دیواری زغال سرخ دیده می شد
[ترجمه گوگل]زغال سنگ قرمز در رنده وجود دارد

3. Their rude manners grate on us.
[ترجمه ترگمان]رفتار خشن آن ها بر ما زبانه می کشید
[ترجمه گوگل]رفتارهای بی ادبانه ما بر ماست

4. Grate some nutmeg on top of the pudding.
[ترجمه ترگمان]یکم تو دسر جوز هندی بزن
[ترجمه گوگل]برخی از ماکارونی را در بالای پودینگ قرار دهید

5. Grate the carrot finely / into small pieces.
[ترجمه ترگمان]carrot را به قطعات کوچک تقسیم کنید
[ترجمه گوگل]هویج را به صورت ریز / به قطعات کوچک تزیین کنید

6. A wood fire burned in the grate.
[ترجمه ترگمان]آتشی در بخاری می سوخت
[ترجمه گوگل]آتش سوزی درخت در آتش سوزی افتاد

7. Grate the cheese and sprinkle it over the tomatoes.
[ترجمه آرمین بخشنده] پنیر را رنده کنید و آن را روی گوجه بریزید
[ترجمه ترگمان]پنیر را روشن کنید و آن را روی گوجه بریزید
[ترجمه گوگل]پنیر را بردارید و بر روی گوجه فرنگی بپاشید

8. There was a fire in the grate.
[ترجمه ترگمان]آتش سوزی در بخاری دیواری زبانه می کشید
[ترجمه گوگل]در رخت آویز آتش بود

9. Grate a tablespoonful of fresh ginger into a pan.
[ترجمه ترگمان]یک تکه از زنجبیل تازه را در ماهی تابه ریخت
[ترجمه گوگل]یک قاشق غذاخوری زنجبیل تازه را به یک ظرف اضافه کنید

10. A fire was burning merrily in the grate.
[ترجمه ترگمان]شعله های آتش در بخاری دیواری زبانه می کشید
[ترجمه گوگل]آتش سوزی در رخت آویزان شد

11. Red hot coals glowed in the grate.
[ترجمه ترگمان]زغال سنگ سرخ در بخاری برق می زد
[ترجمه گوگل]زغال سنگ داغ سرخ شده در رطوبت

12. The fire burnt in the grate.
[ترجمه ترگمان]آتش در بخاری می سوخت
[ترجمه گوگل]آتش سوزی در رختکن

13. Grate the cheese into a mixing bowl.
[ترجمه ترگمان]پنیر را داخل یک کاسه بریزید
[ترجمه گوگل]پنیر را به یک کاسه مخلوط اضافه کنید

14. I'll dish up and you can grate the Parmesan.
[ترجمه ترگمان]من غذا می خورم و تو میتونی the رو خاموش کنی
[ترجمه گوگل]من غذا می خورم و می توانید پارمسان را رنده کنید

15. Grate the nutmeg into the mixture/over the pudding.
[ترجمه ترگمان]درخت جوز را در مخلوط بریزید و بر روی پودینگ بریزید
[ترجمه گوگل]ماکارونی را به مخلوط / پودینگ اضافه کنید

The noise that grates on the nerves.

صدایی که اعصاب را آزار می‌دهد.


The windows of the prison had iron grates.

پنجره‌های زندان نرده‌ی آهنی داشت.


پیشنهاد کاربران

بخاری دیواری

رنده کردن

درپوش میله ای
شبکه میله ای
نرده
قفس آهنی
سازه میله ای برای نگه داشتن چوب در شومینه


Grate : رنده کردن
Peel : پوست کندن
Chop : ریز ریز کردن
Beat : هم زدن
Cut up : تکه تکه کردن
Slice : ورقه ورقه کردن
Grease : چرب کردن کف ظرف

رنده

رنده کردن ؛ عصبی کردن , رو مخ بودن ؛ آتشدان ( شومینه )

# grated cheese
# Grate some cheese on top of the pizza
# Their rude manners grate on me
# After a while her voice really started to grate on me
# a huge log fire was burning in the grate


کلمات دیگر: