کلمه جو
صفحه اصلی

ingredient


معنی : جزء، جزء ترکیبی، ذرات
معانی دیگر : (جزیی از یک چیز مرکب) جز، جز ترکیبی، جز مقوم، پاره، پاژ، فرشیم، در جمع اجزاء، داخل شونده، عوامل، عناصر

انگلیسی به فارسی

جز ، جز ترکیبی، (در جمع) اجزا ، ذرات، داخل شونده، عوامل، عناصر


جزء، جزء ترکیبی، ذرات


انگلیسی به انگلیسی

• component, element; one of the substances which comprises a mixture
the ingredients of something that you cook or prepare are the different foods that you use.
an ingredient of a situation is one of the essential parts of it.

اسم ( noun )
(1) تعریف: one of the substances or elements in a mixture.
مترادف: component, element, making
مشابه: admixture, constituent, part

- Do we have all the ingredients for making cookies?
[ترجمه کامران آزاد] آیا ما تمام مواد مورد نیاز برای درست کردن کلوچه ها را داریم ؟
[ترجمه m] آیا ما همه مواد تشکیل دهنده برای درست کردن کوکی ها را داریم؟
[ترجمه meli] آیا ما همه مواد تشکیل دهنده کوکی ها را داریم؟
[ترجمه f-dara] آیا همه مواد رو برای درست کردن کلوچه داریم
[ترجمه ترگمان] همه مواد لازم برای درست کردن کلوچه داریم؟
[ترجمه گوگل] آیا ما تمام مواد تشکیل دهنده کوکی ها را داریم؟

(2) تعریف: a component part or element.
مترادف: component, element, part
مشابه: aspect, constituent, essential, factor, item

- the ingredients of a successful marriage
[ترجمه ترگمان] مواد تشکیل دهنده یک ازدواج موفق
[ترجمه گوگل] مواد تشکیل دهنده یک ازدواج موفق

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] جزء متشکله - ماده متشکله
[ریاضیات] جزء ترکیبی، جزء عناصر، عوامل، اجزاء

مترادف و متضاد

جزء (اسم)
part, portion, clause, appurtenance, gadget, component, ingredient, member, detail, sector, gizmo

جزء ترکیبی (اسم)
ingredient

ذرات (اسم)
ingredient

component of concoction


Synonyms: additive, constituent, element, factor, fixing, fundamental, innards, integral, integrant, making, part, part and parcel, piece


Antonyms: whole


جملات نمونه

1. Friendship is an essential ingredient in the making of a healthful, rewarding life.
[ترجمه ترگمان]دوستی یک جز ضروری در ساخت یک زندگی سالم و پر پاداش است
[ترجمه گوگل]دوستی یک عنصر ضروری در ساخت یک زندگی سالم و با ارزش است

2. The chief ingredient in the making of a criminal is avarice.
[ترجمه ترگمان]جز اصلی در ساختن یک جنایت حرص و طمع است
[ترجمه گوگل]مهمترین عامل تشکیل یک جنایتکار، جنون است

3. Vulgarity is a very important ingredient in life.
[ترجمه 😊Zahra. Nikooie] پستی جزء بسیار مهمی در زندگی است
[ترجمه Melina] ابتذال عنصر بسیار مهمی در زندگی است
[ترجمه ترگمان]Vulgarity یک جز بسیار مهم در زندگی است
[ترجمه گوگل]زوال عنصر بسیار مهم در زندگی است

4. The only active ingredient in this medicine is aspirin.
[ترجمه میرلوحی] تنها عنصری اکه در این دارو فعال است، اسپیرن هست
[ترجمه ترگمان]تنها ماده فعال در این دارو آسپرین است
[ترجمه گوگل]تنها ماده فعال در این دارو آسپرین است

5. Coconut is a basic ingredient for many curries.
[ترجمه ترگمان]نارگیل جز تشکیل دهنده اصلی برای کاری کاری است
[ترجمه گوگل]نارگیل یک عنصر اساسی برای بسیاری از کارهاست

6. Hard work is a vital ingredient for success.
[ترجمه Raha] سخت کار کردن یک جزء مهم برای موفقیت به حساب می آید
[ترجمه ترگمان]سخت کوشی یک جز مهم برای موفقیت است
[ترجمه گوگل]کار سخت یک عنصر حیاتی برای موفقیت است

7. Acetic acid is the chief active ingredient in vinegar.
[ترجمه fg] اسیداستیک جز اصلی تشکیل سرکه است.
[ترجمه ترگمان]اسید استیک عنصر اصلی در سرکه است
[ترجمه گوگل]اسید استیک عامل اصلی فعال سرکه است

8. Trust is a vital ingredient in a successful marriage.
[ترجمه ترگمان]اعتماد یکی از عوامل حیاتی در ازدواج موفق است
[ترجمه گوگل]اعتماد یک عنصر حیاتی در ازدواج موفق است

9. Investment in new product development is an essential ingredient of corporate success.
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاری در توسعه محصول جدید یکی از اجزای اصلی موفقیت شرکت است
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاری در توسعه محصول جدید، یک عنصر ضروری از موفقیت شرکت است

10. Forecasting is a basic ingredient of business planning.
[ترجمه ترگمان]پیش بینی یک جز اصلی از برنامه ریزی تجاری است
[ترجمه گوگل]پیش بینی یک جزء اساسی برنامه ریزی کسب و کار است

11. What is the active ingredient in aspirin?
[ترجمه ترگمان]ماده فعال آسپرین چیه؟
[ترجمه گوگل]عنصر فعال در آسپرین چیست؟

12. Trust is the magic ingredient in our relationship.
[ترجمه ترگمان] اعتماد در رابطه ما ماده جادویی - ه
[ترجمه گوگل]اعتماد عناصر جادویی در رابطه ما است

13. Tolerance is an essential ingredient for a happy marriage.
[ترجمه امین] مدارا یک عنصر ضروری برای یک ازدواج موفق است
[ترجمه ترگمان]تحمل یک جز ضروری برای ازدواج سعادتمند است
[ترجمه گوگل]Tolerance یک عنصر ضروری برای ازدواج شاد است

14. The Australian team had the added ingredient of perseverance.
[ترجمه ترگمان]تیم استرالیا از استقامت و پشت کار افزوده برخوردار بود
[ترجمه گوگل]تیم استرالیا دارای عناصر اضافی پشتکار است

the ingredients of this food are...

اجزای این خوراک عبارت‌اند از: ...


This liquid has the same ingredients as mother's milk.

این آبگونه دارای همان اجزایی است که در شیر مادر وجود دارد.


پیشنهاد کاربران

مخلوط


عناصر و پارامترها

مواد اوّلیه

ترکیبات

جزئی از غذا - قسمتی از غذا
One item in a food

ماده موثر یا جُزِ موثر
مثال :
scientists identified the ingredient in the tree bark that cured malaria

مواد لازم

ذرات سازنده ی مواد ( اتم )

اجزا و مواد غذا

The food items you need to have to make sth to eat

عناصر

One item in a food

جایگزین

ادویه

اصلش میشه "ترکیبات"

ادویه، ترکیبات، مواد، قسمتی از غذا
🍛🌾🍱🥘
One item in a food

عناصر
ترکیبات
اجزای تشکیل دهنده

جزء سازنده

میتواند به معانی :مواد اولیه و موادلازم و ترکیبات غذا باشد
در اشپزی به معنای مواد لازم برای تهیه و ساخت غذا میباشد
به عنوان مثال :
Do we have all the ingredients
? we need to make cake
ترجمه :
آیا ما همه مواد لازم برای تهیه کیک را در اختیار داریم؟

مواد لازم برای ( غذا )

ترکیب - عناصر

محتویات ، ترکیبات

ترکیبات، عناصر

مواد لازم برای پخت غذا

مواد أولیه ، محتوا، ترکیبات ، عناصر، جز سازنده، مواد لازم برای غذا و . . . . . . . . .

چاشنی

عامل، باعث

I have the ingredients to make a cake at home

جوهر

any of e
the thing that are formed into a mixture when making sth, esp in cooking:Mix all the ingredient and pet them in a dish

عناصر. اجزا

food stuff

مواد اولیه ( کلاس زبان ریچ ۳ ) on time in food

جز سازنده
عنصر ترکیبی

ماده تشکیل دهنده

عنصر

ماده ( تشکیل دهنده ) ؛ عامل

– The principal ingredient of ice cream
– Mix all the ingredients together in a bowl
– The ingredients of a successful marriage
– Hard work is a vital ingredient for success


کلمات دیگر: