کلمه جو
صفحه اصلی

in place


1- در جای معمولی خود (یا خارج از جای معمولی خود) 2- مناسب (یا نا مناسب)، بجا (یا بی جا)

انگلیسی به فارسی

درجا


انگلیسی به انگلیسی

• situated properly

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] در محل - درجا

جملات نمونه

1. In place waiting for one person, may not have thought about, maybe that person had been there long forgotten here.
[ترجمه ترگمان]برای یک نفر، ممکن است در این باره فکر نکرده باشد، شاید آن شخص، مدت ها بود که اینجا از یاد برده بود
[ترجمه گوگل]در عوض منتظر یک نفر هستم، ممکن است فکر نکنم، شاید این شخص در آنجا جا به جا شده است

2. Carter is playing in place of the injured O'Reilly.
[ترجمه ترگمان]کارتر در محل مجروح او Reilly بازی می کند
[ترجمه گوگل]کارتر در عوض O'Reilly مجروح بازی می کند

3. I'll keep the trouser patch in place with pins while I sew it on.
[ترجمه ترگمان]تا آن را بدوزم، با سنجاق سر جایم میخکوب خواهم شد
[ترجمه گوگل]در حالی که من آن را دوختم، پچ را به جای پین نگه میدارم

4. The seat is bolted in place for extra safety.
[ترجمه ترگمان]صندلی برای ایمنی بیشتر چفت شده است
[ترجمه گوگل]صندلی برای ایمنی بیشتر ایمن است

5. The seat covers are held in place by tapes.
[ترجمه ترگمان]این صندلی ها توسط نوارها در محل نگهداری می شوند
[ترجمه گوگل]پوشش صندلی توسط نوارها در جای خود نگهداری می شود

6. They put in place the tools of my new business.
[ترجمه ترگمان]آن ها ابزار کار جدیدم را کنار گذاشتند
[ترجمه گوگل]آنها ابزارهای کسب و کار جدید من را به کار می گیرند

7. The chairs are all in place.
[ترجمه ترگمان]صندلی ها همه جا هستند
[ترجمه گوگل]صندلی ها همه جا هستند

8. The grass had been pressed down in place where people had been lying.
[ترجمه حدیث] علف در جاهایی ک مردم خوابیده بودن فشرده شده بود
[ترجمه ترگمان]علف ها در محلی فشرده شده بودند که مردم در آن دروغ گفته بودند
[ترجمه گوگل]چمن در جایی که مردم دروغ گفته بودند فشرده شده بود

9. If the collar won 't stay in place, I shall have to pin it back.
[ترجمه ترگمان]اگر یقه باز نماند، باید آن را به عقب بیندازم
[ترجمه گوگل]اگر یقه برنده نشود، من باید مجبور باشم آن را ببندم

10. I screwed the curtain rail in place.
[ترجمه ترگمان] من نرده پرده رو خراب کردم
[ترجمه گوگل]من راه آهن پرده را در جای خود قرار دادم

11. The arrangements are all in place for the concert next Thursday.
[ترجمه ترگمان]این مقدمات برای کنسرت روز پنج شنبه آینده برگزار می شود
[ترجمه گوگل]ترتیب همه چیز برای کنسرت در روز پنج شنبه است

12. Dentists use cement to hold crowns and bridges in place.
[ترجمه ترگمان]دندانپزشکان از سیمان برای نگه داشتن تاج و پل ها استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]دندانپزشکان از سیمان استفاده می کنند تا تاج و پل را در محل نگهداری کنند

13. Make sure that the rails are securely bolted in place.
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که ریل در جای امنی قرار گرفته باشد
[ترجمه گوگل]اطمینان حاصل کنید که ریل ها ایمن در محل نصب شده اند

14. Cole went on in place of Beckham just before half-time.
[ترجمه ترگمان]کول درست قبل از نصف شب به مکان بکهام رفت
[ترجمه گوگل]کول تنها قبل از نیمه وقت به جای بکهام رفت

15. A couple of screws should hold it in place.
[ترجمه ترگمان]چند تا پیچ باید جای تو رو بگیره
[ترجمه گوگل]چند پیچ ​​باید آن را در جای خود نگه دارد

پیشنهاد کاربران

در مکان ( جای ) درست، در جایگاه مناسب

بجا، مناسب

در موقعیت

در عوض

be in place = به جای خود بودن، در جای خود بودن، در جای مناسب خود قرار داشتن، برقرار /پابرجا بودن، آماده استفاده بودن

حاکم - برقرار

1. سر/در جای خود/مناسب 2. موجود/قابل استفاده

درست سر جایش بود مثلا I m back in place برگشتم سرجام . . در جایی هم معنی حی و حاضر برا استفاده . All machinery system s are in place تمام سیستم ماشین آلات برا استفاده موجود هستند

در کار بودن، برقرار بودن، وجود داشتن

جاری کردن

به جای

برقرار.
In place of=بجای

در محل


کلمات دیگر: