1. to throw a tantrum
بد خلقی کردن،گریه زاری کردن
2. he went home drunk and his wife threw a tantrum
مست به خانه رفت و زنش سخت آتشی شد.
3. Johnny had/threw a tantrum in the shop because I wouldn't buy him any sweets.
[ترجمه ترگمان]جانی در مغازه اوقات تلخی کرده بود، چون من هیچ شیرینی برایش نخواهم خرید
[ترجمه گوگل]جانی تا به حال در یک مغازه مشغول خوردن بود، چون من هیچ شیرینی ندیدم
4. He threw a tantrum on the school bus.
[ترجمه ترگمان]او در اتوبوس مدرسه اوقات تلخی کرد
[ترجمه گوگل]او بر روی اتوبوس مدرسه پرتاب کرد
5. She throws a tantrum when she can't have the toy she wants.
[ترجمه ترگمان]وقتی نمی تواند آن اسباب بازی را که می خواهد داشته باشد، اوقات تلخی می کند
[ترجمه گوگل]هنگامی که او نمی تواند اسباب بازی را که می خواهد، پرتاب می کند
6. He immediately threw a tantrum, screaming and stomping up and down like a child.
[ترجمه ترگمان]او فورا اوقات تلخی کرد، جیغ کشید و مثل بچه ها بالا و پایین رفت
[ترجمه گوگل]او بلافاصله تندروم را تکان داد و فریاد کشید و مانند یک کودک به پا کرد
7. Every time he had a tantrum she put a tick in the appropriate square.
[ترجمه ترگمان]هر دفعه که اوقات تلخی می کرد، یک سوسک را در میدان مناسب می گذاشت
[ترجمه گوگل]هر بار که او تکان خورد، یک تیک در مربع مناسب قرار داد
8. After a tantrum, a child needs time to regroup.
[ترجمه ترگمان]پس از اوقات تلخی، کودک برای تجدید قوا نیاز به زمان دارد
[ترجمه گوگل]پس از یک تندرو، یک کودک نیاز به زمان برای گروه بندی دارد
9. The tantrum she throws on her own front lawn, after De Niro locks her out, is a stunner.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه \"دنیرو\" او را قفل کرد، یک گیج کننده است که او بر روی چمن جلو خودش می اندازد
[ترجمه گوگل]پس از آنکه دنیرو قفل آن را بیرون بکشد، تندرومی که بر روی چمن جلوی خود می اندازد، عصبانی است
10. On Tuesday he had a temper tantrum on the school bus and then kicked the school secretary.
[ترجمه ترگمان]روز سه شنبه او در اتوبوس مدرسه اوقات تلخی کرد و سپس به سمت دبیر مدرسه رفت
[ترجمه گوگل]روز سه شنبه او در اتوبوس مدرسه ترس و وحشت داشت و سپس دبیر مدرسه را لگد زد
11. He threw a tantrum when she complained he should have treated her earlier.
[ترجمه ترگمان]او زمانی که شکایت می کرد که او زودتر با او رفتار خواهد کرد، اوقات تلخی کرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او شکایت کرد او باید قبل از آن او را درمان کرده بود، او را تکان داد
12. Try to avoid surprises and avoid throwing a tantrum yourself.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید از سورپرایز اجتناب کنید و از پرتاب کردن خودتان اجتناب کنید
[ترجمه گوگل]سعی کنید از شگفتی ها اجتناب کنید و خودتان را از بین ببرید
13. He could throw a tantrum or a punch.
[ترجمه ترگمان]او می توانست یک پرخاش یا یک مشت پرتاب کند
[ترجمه گوگل]او می تواند یک تونوم یا پانچ پرتاب کند
14. He threw a temper tantrum at school when two of the newcomers took his soccer ball.
[ترجمه ترگمان]وقتی دو نفر از تازه واردان توپ فوتبال او را گرفتند، او در مدرسه اوقات تلخی کرد
[ترجمه گوگل]وقتی دو نفر از تازه واردان توپ فوتبال خود را گرفتند، او در مدرسه تکان خوردگی را پرتاب کرد