کلمه جو
صفحه اصلی

reassure


معنی : دوباره قوت قلب دادن، دوباره اطمینان دادن
معانی دیگر : مطمئن کردن، خاطر جمع کردن

انگلیسی به فارسی

دوباره اطمینان دادن، دوباره قوت قلب دادن


اطمینان حاصل کنید، دوباره قوت قلب دادن، دوباره اطمینان دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reassures, reassuring, reassured
مشتقات: reassuring (adj.), reassuredly (adv.), reassuringly (adv.), reassurance (n.)
(1) تعریف: to give back confidence to.
متضاد: alarm
مشابه: satisfy

- The hotel clerk reassured the guests that their valuables would be safe.
[ترجمه maryam] حسابدار هتل به مهمان اطمینان داد که وسایل ارزشمند و گران مایه ی آنها در مکان امنی خواهد بود.
[ترجمه ترگمان] کارمند هتل به مهمانان اطمینان داد که اشیا ارزشمند آن ها امن خواهد بود
[ترجمه گوگل] وکلای هتل به مهمانان اطمینان داد که اشیاء با ارزش خود ایمن هستند
- After the frightening incident, the police chief tried to reassure the public.
[ترجمه ترگمان] پس از حادثه ترسناک، رئیس پلیس سعی کرد به مردم اطمینان دهد
[ترجمه گوگل] پس از حادثه ترسناک، رئیس پلیس تلاش کرد تا مردم را اطمینان دهد
- The teacher's kind words reassured the child.
[ترجمه MHDS] جملات مهربان معلم ب کودکان قوت قلب داد
[ترجمه Angry] این جمله بندی درست نیست
[ترجمه هیولا] کلمات مهربان معلم به کودک دوباره اطمینان داد
[ترجمه ترگمان] معلم مهربان به کودک اطمینان داد
[ترجمه گوگل] کلمات مهربان معلم کودک را اطمینان داد

(2) تعریف: to assure again.

- The coach reassured the team that he would not be retiring next year.
[ترجمه ترگمان] مربی به تیم اطمینان داد که سال آینده بازنشسته نخواهد شد
[ترجمه گوگل] مربی این تیم را اطمینان داد که سال آینده بازنشسته نخواهد شد

• restore confidence; comfort, pacify
if you reassure someone, you say or do things to stop them worrying.

مترادف و متضاد

دوباره قوت قلب دادن (فعل)
reassure

دوباره اطمینان دادن (فعل)
reassure

restore confidence to


Synonyms: assure, bolster, brace, buoy, cheer, comfort, console, convince, encourage, give a lift, give confidence, guarantee, hearten, inspire, inspirit, perk up, pick up, put one’s mind to rest, relieve, snap one out of it


Antonyms: discourage, dishearten, unnerve


جملات نمونه

1. I tried to reassure her, "Don't worry about it. We won't let it happen again. ".
[ترجمه ترگمان]سعی کردم به او اطمینان خاطر بدهم، \" نگران نباش ما نمی گذاریم این اتفاق بیافتد \"
[ترجمه گوگل]من سعی کردم او را اطمینان دهم: 'نگران نباشید ما دوباره اجازه نخواهیم داد '

2. Banks are built to look solid to reassure their customers.
[ترجمه ترگمان]بانک ها برای اطمینان از مشتریان خود ساخته شده اند
[ترجمه گوگل]بانک ها ساخته شده اند که به دنبال نگاه جامد به اطمینان مشتریان خود

3. They sought to reassure the public.
[ترجمه ترگمان]آن ها به دنبال اطمینان دادن به مردم بودند
[ترجمه گوگل]آنها به دنبال اطمینان دادن به مردم بودند

4. He tried to reassure me that my mother would be okay.
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد به من اطمینان دهد که مادرم حالش خوب است
[ترجمه گوگل]او سعی کرد مرا اطمینان بدهد که مادر من خوب است

5. The president hastened to reassure his people that he was in perfect health.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور به سرعت به مردم خود اطمینان داد که در سلامت کامل است
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور سریعا به مردم خود اطمینان داد که او در سلامتی کامل است

6. The report will do much to reassure parents of children at the school.
[ترجمه ترگمان]این گزارش کاره ای زیادی برای اطمینان دادن به والدین کودکان در مدرسه انجام خواهد داد
[ترجمه گوگل]این گزارش برای اطمینان والدین کودکان در مدرسه بسیار مفید خواهد بود

7. He tried to reassure her(sentence dictionary), but Carrie's mind was racing.
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد به او اطمینان خاطر بدهد (فرهنگ لغت)، اما ذهن کاری در حال مسابقه بود
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تا او را اطاعت کند (فرهنگ لغت جمله)، اما ذهن کری مشغول مسابقه بود

8. They tried to reassure her, but she still felt anxious.
[ترجمه ترگمان]سعی کردند به او اطمینان یابند، اما او هنوز نگران بود
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند او را اطمینان دهند، اما او هنوز مضطرب بود

9. I was glad to see him, to reassure myself that I was still capable of assessing strangers and appreciating travel.
[ترجمه ترگمان]از دیدن او خوشحال شدم، تا به خودم اطمینان دهم که هنوز قادر به ارزیابی غریبه ها و قدردانی از سفر هستم
[ترجمه گوگل]من خوشحال شدم که او را ببینم تا خودم را اطمینان دهم که هنوز قادر به ارزیابی غریبه ها و قدردانی از سفر هستم

10. I tried to reassure Billy's mother that it was a passing phase, but I don't think I succeeded.
[ترجمه ترگمان]سعی کردم به مادر بیلی اطمینان بدهم که این یک مرحله گذرا است، اما فکر نمی کنم موفق شده باشم
[ترجمه گوگل]من سعی کردم اطمینان مادر بیلی را داشته باشم که یک مرحله گذار بود، اما فکر نمی کنم من موفق شوم

11. I can reassure you that your sexy dreams are nothing to worry about.
[ترجمه ترگمان]میتونم بهت اطمینان بدم که رویای سکسی تو چیزی نیست که نگرانش باشی
[ترجمه گوگل]من می توانم اطمینان بدهم که رویاهای سکسی شما چیزی برای نگرانی در مورد چیزی نیست

12. He used the long passageways to reassure himself that no one followed, before emerging at the start of avenue Foch.
[ترجمه ترگمان]از راه های طولانی برای اطمینان به خودش استفاده کرد تا مطمئن شود کسی آن ها را تعقیب نمی کند، قبل از بیرون آمدن از جاده فوچ
[ترجمه گوگل]او از گذرهای طولانی استفاده کرد تا اطمینان حاصل کند که هیچ کس پس از ظهور در ابتدای خیابان فوچ دنبالش نرفته است

13. Desperately she wanted to reassure him, but could find no words.
[ترجمه ترگمان]با ناامیدی دلش می خواست به او اطمینان بدهد، اما نتوانست کلمه ای بر زبان آورد
[ترجمه گوگل]به شدت می خواست او را اطمینان دهد، اما هیچ کلمه ای پیدا نکرد

14. The company tried to reassure shareholders about the safety of their stocks.
[ترجمه ترگمان]این شرکت تلاش کرد تا به سهامداران در مورد ایمنی سهام خود اطمینان دهد
[ترجمه گوگل]این شرکت تلاش کرد سهامداران را در مورد ایمنی سهام خود اطمینان دهد

15. To reassure investors, some utilities have taken to selling bonds with insurance, once an unusual tactic for utility bonds.
[ترجمه ترگمان]برای اطمینان دادن به سرمایه گذاران، برخی از خدمات رفاهی برای فروش اوراق قرضه با بیمه، زمانی که یک تاکتیک غیر معمول برای اوراق قرضه عمومی است، اتخاذ شده اند
[ترجمه گوگل]برای اطمینان سرمایه گذاران، بعضی از تاسیسات به منظور فروش اوراق قرضه با بیمه، یک بار یک تاکتیک غیر معمول برای اوراق قرضه سود آورده اند

پیشنهاد کاربران

اطمینان دادن به

قوت قلب دادن

اطمینان حاصل کردن ( مثلا در کسی یا چیزی )

دوباره اطمینان دادن
make sb feel less worried about sth

دوباره اطمینان دادن

خیال کسی را راحت کردن

اطمینان خاطر دادن به کسی

تسلی دادن
خاطر جمع کردن
اطمینان دادن
خیال کسی را راحت کردن
Comfort/soothe/put someone at ease

دلگرم ساختن


کلمات دیگر: