1. You rarely hear adults raving about a movie they just saw.
شما به ندرت می شنوید که بزرگسالان در مورد فیلمی که دیدند، با اشتیاق صحبت کنند
2. People are rarely frank with each other.
مردم خیلی کم با همدیگر صادق هستند
3. I rarely attend the annual meetings of our family circle.
من به ندرت در گردهمایی های سالانه محفل خانوادگیمان شرکت می کنم
4. earthquakes rarely happen in that country
در آن کشور زلزله بندرت روی می دهد.
5. he rarely goes out of the house
او به ندرت از خانه بیرون می رود.
6. i rarely listen to the news
من به ندرت به خبرها گوش می دهم.
7. discipline without love rarely straightens out anyone
انضباط بدون محبت به ندرت کسی را اصلاح می کند.
8. i see him rarely anymore
دیگر خیلی کم او را می بینم.
9. an easygoing man who is rarely stirred to anger
مرد آرامی که کمتر به خشم می آید
10. she played the piano so rarely that everyone was filled with admiration
او چنان عالی پیانو زد که همه غرق تحسین شدند.
11. He rarely does anything more strenuous than changing the channels on the television.
[ترجمه ترگمان]او به ندرت کاری بیش از تغییر کانال ها روی تلویزیون انجام می دهد
[ترجمه گوگل]او به ندرت چیزی بیشتر از تغییر کانال ها در تلویزیون می کند
12. She is old and rarely goes out.
[ترجمه F.N] اون پیر است و به ندرت بیرون می رود.
[ترجمه ترگمان]او پیر است و به ندرت از خانه بیرون می رود
[ترجمه گوگل]او قدیمی است و به ندرت می رود
13. Only rarely will she indulge in a glass of wine.
[ترجمه ترگمان]فقط به ندرت در یک لیوان شراب حاضر می شود
[ترجمه گوگل]او به ندرت یک لیوان شراب را می بخشد
14. She was rarely astir later than o'clock.
[ترجمه ترگمان]به ندرت دیرتر از ساعت دو بیدار می شد
[ترجمه گوگل]او به ندرت بعد از ساعت ظاهر شد
15. One can habituate oneself to living alone, though rarely with any pleasure.
[ترجمه ترگمان]می توان گفت که در زندگی تنها زندگی می کند، هر چند که بندرت اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]یکی می تواند خود را به تنهایی زندگی کند، هر چند به ندرت با هر لذتی که دارد
16. It is a society in which homosexuality is rarely avowed.
[ترجمه ترگمان]این جامعه ای است که در آن همجنس گرایی به ندرت دیده می شود
[ترجمه گوگل]این جامعه ای است که در آن همجنسگرایی به ندرت شناخته شده است
17. Rarely, if ever, does he sidestep a question.
[ترجمه ترگمان]به ندرت، اگر تا به حال، صرف نظر از یک سوال، صرف نظر می کند
[ترجمه گوگل]به ندرت، اگر تا کنون، او سوالی را مطرح می کند
18. Teenagers and their parents rarely agree.
[ترجمه ترگمان]نوجوانان و والدینشان به ندرت موافق هستند
[ترجمه گوگل]نوجوانان و والدین آنها به ندرت موافقت می کنند
19. Rarely have I seen such a scene.
[ترجمه ترگمان]به ندرت چنین منظره ای را دیده ام
[ترجمه گوگل]به ندرت چنین صحنه ای را دیدم
20. Prosecution for a first minor offence rarely leads to imprisonment.
[ترجمه ترگمان]تعقیب قانونی برای اولین جرم کوچک به ندرت منجر به حبس می شود
[ترجمه گوگل]محکومیت برای اولین جرم جزئی به ندرت منجر به زندانی شدن می شود
21. The most important parts, the flowers, rarely fossilise.
[ترجمه ترگمان]مهم ترین بخش ها، گل ها، به ندرت اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]مهم ترین قسمت ها، گل ها، به ندرت فسیلی است
22. Industry rarely thrives under government control.
[ترجمه ترگمان]صنعت به ندرت تحت کنترل دولت رشد می کند
[ترجمه گوگل]صنعت به ندرت تحت کنترل دولت رشد می کند