کلمه جو
صفحه اصلی

scapegoat


معنی : کسیکه قربانی دیگران شود، بز طلیعه
معانی دیگر : سپر بلا، بلاگردان، کسی که گناه دیگران را به گردن او می اندازند، (در اصل - یهودیان باستان) بز قربانی که خاخام گناهان مردم را در گوشش می خواند و سپس می گذاشت فرار کند، کسی راقربانی دیگران کردن

انگلیسی به فارسی

بز طلیعه، کسی که قربانی دیگران شود، کسی راقربانی دیگران کردن


چرت زدن، کسیکه قربانی دیگران شود، بز طلیعه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one made to bear the blame for the wrongs of others.

- The police chief fired the officer in question, but the problem in the department was much larger and the young officer was just a scapegoat.
[ترجمه ترگمان] رئیس پلیس این افسر را مورد سوال قرار داد، اما مشکل این بخش بسیار بیشتر بود و افسر جوان قربانی شده بود
[ترجمه گوگل] رئیس پلیس این مأمور را اخراج کرد، اما مشکل در بخش بسیار بزرگتر بود و افسر جوان تنها یک سرقت بود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scapegoats, scapegoating, scapegoated
• : تعریف: to make into a scapegoat.

• person or group that is blamed for the sins or wrongdoings of others
if someone is made a scapegoat, they are blamed for something that they were not fully responsible for because other people want to protect themselves.

مترادف و متضاد

کسیکه قربانی دیگران شود (اسم)
scapegoat

بز طلیعه (اسم)
scapegoat

person who takes blame for


Synonyms: another’s action boob, chump, doormat, dupe, easy mark, fall guy, fool, goat, gull, mark, patsy, pigeon, pushover, sacrifice, sap, schmuck, sitting duck, stooge, sucker, victim, weakling


جملات نمونه

1. jews were made a scapegoat for all of germany's misfortunes
یهودیان را عامل همه ی بدبختی های آلمان شمردند.

2. I don't deserve to be made the scapegoat for a couple of bad results.
[ترجمه مائده] حق من نیست که بخاطر چند تا اتفاق بد عامل همه ی بدبختی ها دانسته شوم
[ترجمه ترگمان]من مستحق این نیستم که اون سپر رو برای چند تا نتیجه بد درست کنم
[ترجمه گوگل]من سزاوار نیستم که برای چندین نتیجه بد نتیجه اخلاقی شود

3. He has been made a scapegoat for the company's failures.
[ترجمه ترگمان]او قربانی شکست های این شرکت شده است
[ترجمه گوگل]او برای شکست های این شرکت مقصر بوده است

4. Strike leaders tried to scapegoat foreign competitors.
[ترجمه ترگمان]رهبران اعتصاب سعی کردند رقبای خارجی را قربانی کنند
[ترجمه گوگل]رهبران اعتصاب قصد داشتند رقبای خارجی را از بین ببرند

5. The captain was made a scapegoat for the team's failure.
[ترجمه ترگمان]فرمانده یک نفر را برای شکست تیم آماده کرده بود
[ترجمه گوگل]کاپیتان به خاطر شکست تیم ساخته شد

6. She believed she had been made a scapegoat for what happened.
[ترجمه ترگمان]او معتقد بود که او به خاطر اتفاقی که افتاد، قربانی شده بود
[ترجمه گوگل]او معتقد بود که او برای آنچه اتفاق افتاده بود، مقصر بود

7. The old curmudgeon found a new scapegoat and that let me out.
[ترجمه ترگمان]مرد خسیس، قربانی جدیدی پیدا کرد و آن را به من داد
[ترجمه گوگل]قاتل قدیم یک اخراجی جدید پیدا کرد و آن را بیرون آورد

8. I would have been the scapegoat for anything bad they wrote afterwards.
[ترجمه ترگمان]دلم می خواست برای هر چیز بد که بعدا نوشته بودند، قربانی شوم
[ترجمه گوگل]من برای هر چیز بدی که پس از آن نوشته بودم، مراسم تدفین بود

9. God: The most popular scapegoat for our sins. Mark Twain
[ترجمه ترگمان]خداوند: The قربانی گناهان ما مارک تواین
[ترجمه گوگل]خدا محبوب ترین مقدس برای گناهان ما مارک تواین

10. Alternatively the committee could have served as a scapegoat if Pomgol activities had failed completely.
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، اگر فعالیت های Pomgol به طور کامل شکست خوردند، این کمیته می توانست به عنوان قربانی عمل کند
[ترجمه گوگل]به جای آن، کمیته میتواند به عنوان یک ضربالاجل در کار باشد، اگر فعالیتهای پومگل به طور کامل شکست خورده باشد

11. Janice was to be made a scapegoat.
[ترجمه ترگمان] جنیس \"می خواست یه نفر رو قربانی کنه\"
[ترجمه گوگل]جانیس باید مقصر باشد

12. Too often she became a scapegoat for anger not strictly her due.
[ترجمه ترگمان]او اغلب به خاطر خشم و نگرانی او را قربانی می کرد
[ترجمه گوگل]او اغلب او را به خاطر خشم به شدت مجروح کرد

13. I could easily have become a scapegoat.
[ترجمه ترگمان] من به راحتی میتونستم قربانی بشم
[ترجمه گوگل]من به راحتی می توانم یک اخلاق تبدیل شود

14. The Scapegoat appeared unharmed and was clearly visible through the curtain of fire, turning over and over as the Wheel rolled.
[ترجمه ترگمان]The سالم به نظر می رسید و به وضوح در میان پرده آتش دیده می شد و وقتی که چرخ چرخ می خورد، از میان پرده آتش دیده می شد
[ترجمه گوگل]Scapegoat به نظر می رسد ناتوان و به وضوح از طریق پرده آتش نشان می شود، چرخش بیش از حد به عنوان چرخ رول

Jews were made a scapegoat for all of Germany's misfortunes.

یهودیان را عامل همه‌ی بدبختی‌های آلمان شمردند.


پیشنهاد کاربران

قربانی
کسی که تقصیر رو میندازن گردنش

وجه المصالحه

گوشت قربونی
دیوار کوتاه

قربانی، سپر بلا، بلاگردان

scapegoat ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: گریزه
تعریف: فرد یا گروه یا عامل خاصی که در توجیه ناکامی یک اقدام یا شکست یک سیاست مقصر معرفی می‏شود

بُز بسته ، بز قربانی ،
چوب خورِ ماجرا ، کتک خور داستان
گوشت نذری ( قربانی )
جورکِش ، بَلاکش ، سِتمکش


کلمات دیگر: