کلمه جو
صفحه اصلی

quieten


معنی : ارام کردن، ساکت کردن، تسکین دادن
معانی دیگر : (انگلیس) آرام کردن، خواباندن، quiet ارام کردن

انگلیسی به فارسی

( quiet ) ارام کردن، تسکین دادن، ساکت کردن


quieten، تسکین دادن، ساکت کردن، ارام کردن


انگلیسی به انگلیسی

• make quiet, silence; become silent, become quiet
if you quieten a person or situation or if they quieten, they become less noisy or less tense.
to quieten down means to become less noisy, less active, or calmer. to quieten someone down means to make them less noisy or active.

مترادف و متضاد

ارام کردن (فعل)
assuage, acquiesce, conciliate, calm, appease, soothe, quiet, gentle, still, cool, allay, alleviate, solace, silence, pacify, smooth, becalm, lull, mollify, placate, quieten

ساکت کردن (فعل)
conciliate, calm, appease, soothe, quiet, still, silence, pacify, quieten, shush, talk down

تسکین دادن (فعل)
mitigate, appease, soothe, quiet, pacify, propitiate, quell, smooth, salve, mollify, temporalize, palliate, placate, quieten

جملات نمونه

1. She rocked the cradle to quieten the child.
[ترجمه ترگمان]گهواره را به آرامی تکان داد تا آرامش بچه را آرام کند
[ترجمه گوگل]او گهواره را خفه کرد تا کودک را بسوزاند

2. Can't you quieten those children down?
[ترجمه ترگمان]نمی توانی این بچه ها را آرام کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا نمی توانید این بچه ها را ببوسید؟

3. She tried to quieten her breathing.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد نفس راحتی بکشد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تنفس خود را کم کند

4. Can you quieten the kids down?
[ترجمه ترگمان]می توانید بچه ها را آرام کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید بچه ها را پایین آورید؟

5. You must quieten down when the teacher comes into the classroom.
[ترجمه ترگمان]وقتی معلم وارد کلاس می شود باید پایین بیایی
[ترجمه گوگل]وقتی معلم به کلاس درس می آید، باید کمکتان کنید

6. I managed to quieten her fears.
[ترجمه ترگمان]موفق شدم ترس او را آرام کنم
[ترجمه گوگل]من توانستم ترسش را تسخیر کنم

7. Quieten down and get on with your work.
[ترجمه ترگمان]برو پایین و کارت را شروع کن
[ترجمه گوگل]پایین آمدن و کار خود را ادامه دهید

8. Russian intelligence will take a long time to quieten the paranoia of the West.
[ترجمه ترگمان]نیروهای اطلاعاتی روسیه زمان زیادی را صرف مبارزه با بدگمانی نسبت به غرب خواهند کرد
[ترجمه گوگل]اطلاعات روسیه طولانی مدت خواهد شد تا پارانوای غرب را خفه کند

9. Things tend to quieten down after Christmas.
[ترجمه ترگمان]بعد از کریسمس همه چیز خراب می شود
[ترجمه گوگل]چیزهایی که بعد از کریسمس کمرنگ می شوند

10. Somehow I managed to quieten her down.
[ترجمه ترگمان]به نوعی آرامش کردم که او را آرام کنم
[ترجمه گوگل]به هر حال من توانستم او را پایین بیاورم

11. Invent some reason to quieten old Nosy Salt.
[ترجمه ترگمان]یه دلیلی برای آرامش خودتو به \"نوزی واتسون\" نشون بده
[ترجمه گوگل]برخی از دلایل ایجاد اشتها را برای نوشیدن نمک به دست آورید

12. When one conceals matters, one does not necessarily quieten them.
[ترجمه ترگمان]وقتی کسی موضوع را پنهان می کند، شخص لزوما آن ها را تهدید نمی کند
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک مساله را پنهان می کند، ضروری نیست که آنها را مسحور کند

13. Colour needed a complete revamp to quieten the tones and add warmth.
[ترجمه ترگمان]رنگ به تغییر کامل نیاز داشت تا آهنگ را تغییر دهد و گرما را اضافه کند
[ترجمه گوگل]رنگ نیاز به یک revamp کامل برای quieten تن و اضافه کردن گرما

14. His release from time-out required that he quieten down and comply with the original request on his return.
[ترجمه ترگمان]آزادی او از زمان لازم برای کناره گیری و پیروی از درخواست اصلی در بازگشت وی الزامی است
[ترجمه گوگل]آزادی او از زمان تعویض نیاز داشت که او را محکم کند و با درخواست اصلیش در بازگشت او مطابقت داشته باشد

پیشنهاد کاربران

ساکت کردن، خاموش کردن

ساکت شدن ، ساکت کردن


کلمات دیگر: