کلمه جو
صفحه اصلی

recumbent


معنی : خوابیده، برزمین گستر
معانی دیگر : لمیده، تکیه داده

انگلیسی به فارسی

خوابیده، خم، (گیاه‌شناسی) برزمین گستر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: lying down; reclining.
متضاد: erect, upright

- That recumbent figure on the lawn turned out to be her son; he was studying the grass looking for four-leaf clovers.
[ترجمه ترگمان] بر روی چمن دراز کشیده بود که پسر او باشد؛ داشت علف ها را تماشا می کرد که برای شبدر چهار تا علف روییده بود
[ترجمه گوگل] این شکل چرت و پرت در چمن معلوم شد که پسرش است؛ او در حال مطالعه چمن هایی بود که به دنبال چاقوی چهار برگ بودند

(2) تعریف: reposed or in repose; at rest.

(3) تعریف: of an organ or plant, supported along the surface out of which it grows.
متضاد: erect
اسم ( noun )
مشتقات: recumbently (adv.), recumbence (n.), recumbency (n.)
• : تعریف: a person or thing that is lying down or resting.

• lying down, reclining
if you are recumbent, you are lying down; a literary word.

مترادف و متضاد

خوابیده (صفت)
asleep, sleeping, recumbent, dormant, resting, torpid

بر زمین گستر (صفت)
recumbent

lying down


Synonyms: decumbent, flat, horizontal, level, procumbent, prostrate, reclining, resupine, sprawling, supine


جملات نمونه

1. He looked down at the recumbent figure.
[ترجمه ترگمان]به پیکر دراز کشیده خوابیده نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او در پایین چهره لگد نگاه کرد

2. She looked at Timothy's recumbent form beside her.
[ترجمه ترگمان]به چهره خوابیده وتی که در کنارش نشسته بود نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او در قالب یک تندروی تیموتی در کنار او نگاه کرد

3. Midwestern tourists stopped to consider the recumbent women.
[ترجمه ترگمان]توریست های ساکن منطقه Midwestern توقف کردند تا زنان خوابیده را در نظر بگیرند
[ترجمه گوگل]گردشگران Midwestern متوقف شد تا زنان بقیه را در نظر بگیرند

4. One must have served as a recumbent tombstone, since it has a slot at one end to hold a vertical cross.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها باید به عنوان سنگ قبر خوابیده عمل کرده باشد، چون یک شکاف در یک طرف دارد تا یک صلیب عمودی نگه دارد
[ترجمه گوگل]باید به عنوان یک سنگ قبر خیمه بکار برده شود، زیرا در یک طرف یک شکاف وجود دارد تا صلیب عمودی نگه داشته شود

5. To his horror, he discerned a recumbent shape at the side of the line.
[ترجمه ترگمان]در کمال وحشت تشخیص او را در کنار مرز تشخیص داد
[ترجمه گوگل]به وحشت او، او را در یک خط شیبدار تشخیص داد

6. He could not, for he was lying recumbent and unconscious on the carefully tended garden.
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست، زیرا او خوابیده بود و بی هوش روی باغچه مراقبت از مراقبت قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست، زیرا او دروغ میگفت و بیخوابی در باغ با دقت داشت

7. And there was Iris Sunderby's recumbent body sprawled in the back.
[ترجمه ترگمان]و بدن دراز کشیده ایریس روی پشتش ولو شده بود
[ترجمه گوگل]و صندلی عقب ایبری ساندربی که در پشت بود، وجود داشت

8. He searched the recumbent form of his captive roughly and, straightening, tossed a slim package to Alexei.
[ترجمه ترگمان]او شکل دراز زندانی خود را که با خشونت اسیر شده بود جستجو کرد و بسته کوچکی را به آل کسی داد
[ترجمه گوگل]او تقریبا به شکل شلخته اسیرش را جستجو کرد و به راستی، یک بسته باریکی را به الکسیا برد

9. The situation that mess has recumbent government and industry body must be changed now.
[ترجمه ترگمان]وضعیتی که در آن آشفتگی دولت و بدنه صنعت را به هم ریخته است باید تغییر کرده باشد
[ترجمه گوگل]وضعیت که ظروف سرباز یا مسافرتی بدن دولت و بدن لگد می بایست اکنون تغییر کند

10. Orion appears in a recumbent position when he first enters the stage of sky.
[ترجمه ترگمان]اوریون هنگام ورود به مرحله آسمان ظاهر می شود
[ترجمه گوگل]هنگامی که او ابتدا در مرحله آسمان قرار می گیرد، Orion در موقعیت یخی قرار می گیرد

11. Or a reader perching atop a recumbent hippo?
[ترجمه ترگمان]یا یه خواننده روی یه کرگدن خوابیده خوابیده؟
[ترجمه گوگل]یا یک خواننده در بالای یک hippo بی جان در حال حرکت است؟

12. Recumbent animals exhibit opisthotonus, head tilt, strabismus and nystagmus.
[ترجمه ترگمان]حیوانات Recumbent، opisthotonus، کج کردن سر، strabismus و nystagmus را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]حیوانات بوقلمون نمایشگاه opisthotonus، شیب سر، استرابیسم و ​​نیشنگموس

13. Bicycles, bikes, MTB, mountain bikes, road bikes recumbent, components, gears.
[ترجمه ترگمان]دوچرخه، دوچرخه، دوچرخه، دوچرخه کوهستان، دوچرخه راه ها، اجزا، دنده
[ترجمه گوگل]دوچرخه، دوچرخه، MTB، دوچرخه های کوهستانی، دوچرخه سواری دوچرخه سواری، قطعات، چرخ دنده ها

14. It glided noiselessly towards the recumbent woman.
[ترجمه ترگمان]بی صدا و بی صدا به طرف خانم خوابیده بود
[ترجمه گوگل]به آرامی به سمت زن باریک حرکت کرد

15. The assumption of the recumbent position is associated with shoulder pain.
[ترجمه ترگمان]فرض وضعیت خوابیده با درد شانه مرتبط است
[ترجمه گوگل]فرض موقعیت لگن همراه با درد شانه است

پیشنهاد کاربران

در حال استراحت

دراز کشیدن

recumbent bike
دوچرخه ی خوابیده، دوچرخه ای که آن را در حالت درازکش یا خوابیده می رانند

Right / Left leteral recumbent به پهلوی راست یا چپ خوابیدن

Right / Left lateral recumbent

به پهلوی راست یا چپ خوابیدن


کلمات دیگر: