کلمه جو
صفحه اصلی

quintessential


معنی : اصلی، جوهری
معانی دیگر : جوهری، اصلی، جوهری وابسته به عنصرپنجم، اثیری

انگلیسی به فارسی

جوهری، اصلی


انگلیسی به انگلیسی

• purest, most refined; most vital, most important
quintessential means seeming to represent the central nature of something in a pure, concentrated form; a formal word.

مترادف و متضاد

اصلی (صفت)
elementary, primary, initial, aboriginal, primitive, main, original, principal, basic, net, genuine, prime, essential, head, organic, arch, inherent, intrinsic, innate, fundamental, cardinal, immanent, normative, germinal, first-hand, seminal, ingrown, quintessential, primordial

جوهری (صفت)
inky, quintessential

جملات نمونه

1. Everybody thinks of him as the quintessential New Yorker.
[ترجمه ترگمان]همه به اون به عنوان یه نیویورکی واقعی فکر میکنن
[ترجمه گوگل]همه از او به عنوان نگرانی نیویورکر فکر می کنند

2. Roasted garlic with sheep's milk cheese is the quintessential Corsican meal.
[ترجمه ترگمان]سیر به همراه پنیر شیر گوسفند، غذای اصلی این جزیره است
[ترجمه گوگل]سیر پخته شده با پنیر شیر گوشتی، غذای اصلی کورسین است

3. He was the quintessential tough guy.
[ترجمه امیر] او نمونه واقعی یک انسان سخت بود.
[ترجمه ترگمان] اون آدم خشنی بود
[ترجمه گوگل]او شخصیت سخت گیرانه بود

4. 'Guys and Dolls' is the quintessential American musical.
[ترجمه ترگمان]بچه ها و عروسک یک موسیقی آمریکایی واقعی هستن
[ترجمه گوگل]'بچه ها و عروسک ها' مکمل موسیقی آمریکایی است

5. And this august body of quintessential back-room people must now press loudly and firmly for this to happen.
[ترجمه ترگمان]و این بدن august باید به طور محکم و محکم فشار دهد تا این اتفاق بیافتد
[ترجمه گوگل]و این جنبۀ ماه محدوده ای از افراد مجرد و مجلل باید اکنون با صدای بلند و محکم فشار می آورند تا این اتفاق بیفتد

6. They stood, she thought, the quintessential family, looking out from their sanctuary into the vague but hopeful unknown.
[ترجمه ترگمان]آن ها ایستادند و به فکر یک خانواده واقعی شدند که از حریم آن ها به شکلی مبهم اما امیدوار کننده نگاه می کردند
[ترجمه گوگل]آنها ایستاده بودند، خانواده پرنعمت، به دنبال از پناهگاه خود را به ناشناخته اما نا امید کننده امید

7. For the subordinates, the quintessential managerial role was to create a supportive environment within which they could prosper professionally and personally.
[ترجمه ترگمان]برای زیردستان، نقش مدیریتی ناب ایجاد یک محیط حمایتگر در داخل آن است که می تواند به صورت حرفه ای و شخصا پیشرفت کند
[ترجمه گوگل]برای زیردستان، نقش مدیریتی مهم، ایجاد محیطی حمایتی بود که در آن می توانست حرفه ای و شخصی باشد

8. It was the quintessential Knight roster: No superstars, but balanced, cohesive and, above all, consistent.
[ترجمه ترگمان]این یک فهرست اصلی است: نه superstars، بلکه متعادل، منسجم، و بالاتر از همه، سازگار هستند
[ترجمه گوگل]این فهرست نایت قهرمان بود هیچ ستاره ای نیست، اما متعادل، انسجام و، بالاتر از همه، سازگار است

9. Retail sales of the quintessential red meats are plummeting, whilst vegetarianism has become a fashionable norm.
[ترجمه ترگمان]فروش خرده فروشی گوشت قرمز اصیل در حال کاهش است، در حالی که گیاه خواری به یک هنجار متداول تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]فروش خرده فروشی گوشت قرمز ناسالم در حال کاهش است، در حالی که گیاهخواری به یک نگرش شیک تبدیل شده است

10. In Paris, the quintessential city of freedom and discretion, he could lead a double life.
[ترجمه ترگمان]در پاریس، شهر ناب آزادی و اختیار، می تواند زندگی دوگانه ای داشته باشد
[ترجمه گوگل]در پاریس، شهر محوری آزادی و اختیار، او میتواند زندگی دوجانبه را به همراه داشته باشد

11. New York is the quintessential big city.
[ترجمه ترگمان]نیویورک بزرگ ترین شهر بزرگ است
[ترجمه گوگل]نیویورک بزرگترین شهر بزرگ است

12. Shake up the quintessential powder in the bag, tear down the smaller paster of the ventilate adhesive plaster, and then attach the bag to the volar.
[ترجمه ترگمان]پودر ناب را در کیف بریزید، تکه های کوچک تر the را پاره کنید و سپس کیسه را به the وصل کنید
[ترجمه گوگل]پودر مشتق شده را در کیسه بشکنید، پاستای کوچکتری از گچ چسب گنبد را پاره کنید، سپس کیسه را به گردن بچرخانید

13. That is because Latinos are the quintessential independents, he says.
[ترجمه ترگمان]او می گوید: این به این دلیل است که لاتینی ها، یک فرد مستقل ناب هستند
[ترجمه گوگل]او می گوید که این امر به این دلیل است که لاتین ها به طور مستقل از نگرش هستند

14. The change of heart is quintessential Buffett - rational, decisive, maverick and blazing a path all his own.
[ترجمه ترگمان]تغییر قلب برای بافت منطقی، قاطع، قاطع، تک رو و روشن است
[ترجمه گوگل]تغییر قلب، مهمترین بوفت است - عقلانی، قاطع، موریک و طغیانگر مسیری است که همه خودشان است

15. Polls have become the quintessential pseudo - events of the preprimary campaign.
[ترجمه ترگمان]نظرسنجی ها به pseudo اصلی کمپین preprimary تبدیل شده اند
[ترجمه گوگل]نظرسنجی ها تبدیل به رویدادهای شایان ذاتی کمپین پیشگام شده اند

پیشنهاد کاربران

کلاسیک

نمونه ی ناب یا بار ز هر چیزی، مظهر، اسوه، تجسم، زبده

ذاتی، مادرزادی

به نقل از هزاره:
نمونه، ناب، اصیل

بنیادی

Most typical

سرآمد

نمونه بارز


کلمات دیگر: