کلمه جو
صفحه اصلی

sanguine


معنی : برنگ خون، خونی، خوش طبع، خوش مشرب، سرخ، دموی
معانی دیگر : (به ویژه رنگ چهره) سرخ رنگ، سرخ و سفید، گل انداخته، سرخ چرده، (علوم قرون وسطی) دموی، مزاج دموی (در برابر: مزاج صفرایی bilious و مزاج سودایی یا مالیخولیایی melancholy و مزاج بلغمی phlegmatic و این چهار مزاج با چهار آخشیج: آب و آتش و خاک و هوا رابطه ی مستقیم داشتند)، خوشبین، شادوخرم، امیدوار، قرمز

انگلیسی به فارسی

خونی، دموی، سرخ، قرمز، برنگ خون


سرگیجه، خوش مشرب، سرخ، دموی، برنگ خون، خونی، خوش طبع


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: sanguinely (adv.), sanguineness (n.)
(1) تعریف: having an optimistic temperament or outlook.
مترادف: hopeful, optimistic, positive, upbeat
متضاد: gloomy, hopeless
مشابه: buoyant, cheerful, confident, happy, lighthearted, sunny

- Considering his poor academic record, he was surprisingly sanguine concerning his chances of being accepted to a top university.
[ترجمه ترگمان] با در نظر گرفتن سابقه تحصیلی ضعیف او، او به طرز شگفت آوری در مورد شانس پذیرش پذیرفته شدن در یک دانشگاه برتر امیدوار بود
[ترجمه گوگل] با توجه به رکورد تحصیلی ضعیف او، او شگفت انگیز در مورد شانس خود را در پذیرش در دانشگاه عالی پذیرفته است

(2) تعریف: ruddy in complexion.
مترادف: florid, glowing, rubicund, ruddy
متضاد: bloodless, pale
مشابه: flushed, reddish, roseate, rosy

- Santa Claus is often depicted with a white beard and sanguine complexion.
[ترجمه ترگمان] بابا نوئل اغلب با ریش سفید و رنگ sanguine به تصویر کشیده می شود
[ترجمه گوگل] بابا نوئل اغلب با ریش سفیدی و رنگ صورت خودنمایی می کند

(3) تعریف: blood red.
مترادف: crimson, red
مشابه: ruddy, scarlet

- The stream turned sanguine with the blood of fallen soldiers.
[ترجمه ترگمان] جریان آب با خون سربازان سقوط کرد
[ترجمه گوگل] جریان خونین با خون سربازان افتاده است

• optimistic, hopeful; confident, certain; having a reddish complexion, ruddy; red, having the color of blood; sanguinary
if you are sanguine about something, you are cheerful and confident that things will happen as you want them to; a formal word.

مترادف و متضاد

reddish; flushed


happy; optimistic


Synonyms: animated, assured, buoyant, cheerful, confident, enthusiastic, expectant, hopeful, lively, positive, secure, self-assured, self-confident, spirited, undoubtful, upbeat


Antonyms: depressed, pessimistic, sad, unhappy


برنگ خون (صفت)
bloody, blood-red, crimson, sanguine, red

خونی (صفت)
sanguinary, sanguineous, bloody, gory, sanguine, hematic, haematic, hemal, haemal

خوش طبع (صفت)
talented, debonair, gaysome, sanguine, canty, chirpy, gifted

خوش مشرب (صفت)
pleasant, genial, vivacious, sociable, gaysome, sanguine, chirpy, folksy, chirrupy, chummy

سرخ (صفت)
rosy, sanguine, red, gules, scarlet

دموی (صفت)
sanguinary, sanguineous, sanguine

Synonyms: bloody, florid, flush, glowing, red, rubicund, ruddy, scarlet


Antonyms: pale, pallid, sallow


جملات نمونه

1. He seemed quite sanguine about his chances of success.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که به موفقیت های او امیدوار است
[ترجمه گوگل]او در مورد شانس موفقیت او به نظر می رسید

2. Other economists are more sanguine about the possibility of inflation.
[ترجمه ترگمان]اقتصاددانان دیگر در مورد احتمال تورم بیشتر امیدوارند
[ترجمه گوگل]سایر اقتصاددانان در مورد احتمال تورم بیشتر درنگ می کنند

3. They are less sanguine about the company's long-term prospects.
[ترجمه ترگمان]آن ها کم تر در مورد چشم انداز بلند مدت شرکت امیدوار هستند
[ترجمه گوگل]آنها در مورد چشم انداز دراز مدت این شرکت کم اهمیت ترند

4. They are less sanguine about the prospects for peace.
[ترجمه ترگمان]آن ها کم تر در مورد چشم اندازه ای صلح امیدوارند
[ترجمه گوگل]آنها در مورد چشم انداز صلح کم اهمیت ترند

5. He's remarkably sanguine about the problems involved.
[ترجمه ترگمان]او فوق العاده در مورد مشکلات درگیر است
[ترجمه گوگل]او به شدت درمورد مشکلات مربوط به خودکار است

6. He tends to take a sanguine view of the problems involved.
[ترجمه ترگمان]او تمایل دارد که از مشکلات موجود در این زمینه مطمئن باشد
[ترجمه گوگل]او تمایل دارد که دیدگاه قشنگی از مشکالت درگیر کند

7. Traders are taking a sanguine view of interest-rate prospects.
[ترجمه ترگمان]تاجران نظر sanguine از چشم انداز نرخ بهره می برند
[ترجمه گوگل]معامله گران در نظر سنجی چشم انداز نرخ بهره را در نظر می گیرند

8. His close colleagues were rather less sanguine in private.
[ترجمه ترگمان]همکاران نزدیکش به طور خصوصی کم تر خوش بین بودند
[ترجمه گوگل]همکاران نزدیک او نسبت به افراد کم اهمیت تر بودند

9. But all was not yet lost in Conrad's sanguine view, for his armies had been victorious in the north.
[ترجمه ترگمان]اما هنوز همه چیز در نظر کنراد گم نشده بود، زیرا ارتش او در شمال پیروز شده بود
[ترجمه گوگل]اما هنوز در دیدگاه قهرمانانه کنراد همه چیز هنوز از دست نرفته بود، زیرا ارتش او در شمال پیروز شده بود

10. The partners remain sanguine about speculation that their tenure of the company they founded is coming to an end.
[ترجمه ترگمان]شرکا در مورد گمانه زنی باقی می مانند که تصدی آن ها از شرکتی که تاسیس کرده اند به پایان می رسد
[ترجمه گوگل]همکاران در مورد گمانه زنی ها در مورد اینکه آیا تصدی آنها از شرکتی که آنها تاسیس کرده اند، به پایان می رسد، باقی می ماند

11. Guterson, 3 seems sanguine about his remarkable success.
[ترجمه ترگمان]Guterson ۳، به نظر می رسد که در مورد موفقیت قابل توجه خود خوش بین است
[ترجمه گوگل]Guterson، 3 به نظر می رسد سرشار از موفقیت های قابل توجه او است

12. Walking home, though, Ralph was less sanguine.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، به خانه قدم می زدم رالف کم تر امیدوار بود
[ترجمه گوگل]با این حال، رالف در حال رفتن به خانه بود

13. Surely, the sanguine tone seemed out of place; maybe it was meant to mask deep discouragement.
[ترجمه ترگمان]مسلما لحن امیدوار کننده از جایی به نظر می رسید؛ شاید به معنای پنهان کردن discouragement بود
[ترجمه گوگل]مطمئنا، تن صدا به نظر می رسید از جای خود؛ شاید این بدان معنا بود که دلسردی عمیق را پنهان کند

14. De Oriol of Iberdrola was less sanguine about the possibility of increased dividends.
[ترجمه ترگمان]De درباره امکان افزایش سود سهام کم تر امیدوار بود
[ترجمه گوگل]دی اوریول اتردرولا در مورد امکان افزایش سود سهام کمتر صریح بود

15. Simon was not always sanguine about the population issue.
[ترجمه ترگمان](سیمون)همیشه در مورد مساله جمعیت خوش بین نبود
[ترجمه گوگل]سیمون در مورد مسئله جمعیت همیشه در مورد مردم بحث نداشت

پیشنهاد کاربران

مطمئن . خوش بین . امیدوار

شاد و خرم

خوش بین

امیدوار


کلمات دیگر: