کلمه جو
صفحه اصلی

queuing


معنی : صف بندی
معانی دیگر : صف بندی

انگلیسی به فارسی

صف بندی


مترادف و متضاد

صف بندی (اسم)
alignment, alinement, queuing

جملات نمونه

1. people were queuing up to buy sugar
مردم برای خرید شکر در صف می ایستادند.

2. Children were queuing at the drinking fountain.
[ترجمه ترگمان]بچه ها در کنار فواره آب صف می کشیدند
[ترجمه گوگل]بچه ها در چشمه آب آشامیدنی ایستاده بودند

3. Thirty four people were slaughtered while queuing up to cast their votes.
[ترجمه ترگمان]سی و چهار نفر کشته شدند در حالی که صف می بستند تا رای های خود را بدست بیاورند
[ترجمه گوگل]سی و چهار نفر در حالی که صف در حال رای دادن بودند، کشته شدند

4. Some of the people queuing for tickets had been there since dawn.
[ترجمه ترگمان]از صبح روز بعد، تعدادی از مردم صف کشیدند و برای گرفتن بلیط صف کشیدند
[ترجمه گوگل]بعضی از افرادی که برای بلیط بلیط گذاشته شده اند از زمان سپیده دم در آنجا بوده اند

5. We are queuing up to buy tickets for the concert.
[ترجمه ترگمان]ما در صف برای خرید بلیط کنسرت هستیم
[ترجمه گوگل]ما در حال خرید بلیط برای کنسرت هستیم

6. Italian football clubs are queuing up to sign the young star.
[ترجمه ترگمان]باشگاه های فوتبال ایتالیا برای امضای این ستاره جوان صف می کشند
[ترجمه گوگل]باشگاه های فوتبال ایتالیا در حال نشستن ستاره جوان هستند

7. I don't much like this queuing lark.
[ترجمه ترگمان]من این بازی را خیلی دوست ندارم
[ترجمه گوگل]من خیلی دوست ندارم این عجله ی صفوف را داشته باشم

8. The club is in debt while others are queuing to cherry-pick their best players.
[ترجمه ترگمان]کلوب در حال قرض گرفتن است در حالی که دیگران در صف جمع کردن بهترین بازیکنان خود هستند
[ترجمه گوگل]باشگاه در حال بدهی است در حالیکه دیگران در حال جفت شدن هستند و بهترین بازیکنان را انتخاب می کنند

9. The prisoners were queuing for their meagre rations .
[ترجمه ترگمان]زندانی ها منتظر جیره غذایشان بودند
[ترجمه گوگل]زندانیان در معرض نوشیدنی های ضعیف خود قرار می گیرند

10. Actresses are queuing up for the part.
[ترجمه ترگمان]Actresses برای شرکت در صف هستند
[ترجمه گوگل]بازیگران برای این قسمت صف بندی می کنند

11. A mob of journalists are queuing up at the gate to photograph him.
[ترجمه ترگمان]گروهی از روزنامه نگاران در صف ایستاده اند تا از او عکس بگیرند
[ترجمه گوگل]یک نفر از روزنامه نگاران در ورودی به سمت او عکس می زنند

12. Game players every where are now queuing up for a copy of this excellent graphical game with breathtaking colours.
[ترجمه ترگمان]بازیکنان بازی هر جایی که در حال صف کردن برای یک نسخه از این بازی گرافیکی عالی با رنگ های خیره کننده هستند
[ترجمه گوگل]بازیکنان بازی هر جایی که در حال حاضر صف برای یک نسخه از این بازی گرافیکی عالی با رنگ های نفس گیر است

13. Her nudity provided a carteblanche that hours of queuing at the press tent could never have done.
[ترجمه ترگمان]برهنگی او یک carteblanche بود که در آن ساعت ها صف صف در چادر مطبوعات هرگز نمی توانست انجام شود
[ترجمه گوگل]برهنگی او باعث شد که ساعت هایی از صف در چادر مطبوعات هرگز انجام نشود

14. Small children are queuing to take it in turns to sit in a special armchair linked up to a computer.
[ترجمه ترگمان]بچه های کوچک در صف می ایستند تا آن را بگیرند و روی یک صندلی راحتی اختصاصی که به کامپیوتر متصل است بنشینند
[ترجمه گوگل]کودکان کوچک در حال چرخش هستند که در صندلی مخصوص به کامپیوتر متصل شوند

15. Aspirants and aficionados alike ought to be queuing up outside bookstores to lay hands on it.
[ترجمه ترگمان]aspirants و aficionados باید جلوی bookstores صف بکشند تا بتوانند روی آن دست دراز کنند
[ترجمه گوگل]متقینان و علاقه مندان به طور یکسان باید در خارج از کتابفروشی ها در صف قرار بگیرند تا بتوانند روی آن کار کنند


کلمات دیگر: