کلمه جو
صفحه اصلی

ramify


معنی : منشعب شدن، شاخهشاخه شدن، منشعب کردن، شاخه دادن، شاخه بستن
معانی دیگر : چند شاخه شدن، شاخه شاخه شدن یا کردن، شاخه بندی کردن یا شدن، منشعب کردن یا شدن

انگلیسی به فارسی

شاخه شاخه شدن، منشعب شدن، شاخه دادن، شاخه بستن


رامیت کردن، منشعب شدن، منشعب کردن، شاخهشاخه شدن، شاخه دادن، شاخه بستن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: ramifies, ramifying, ramified
(1) تعریف: to spread into or become divided into many branches or subdivisions.

- The capillaries ramify and then widen as they become small veins, or venules.
[ترجمه ترگمان] مویرگ ها نفوذ می کنند و سپس در حالی که به رگ های کوچک تبدیل می شوند، گسترش می یابند
[ترجمه گوگل] مویرگ ها در حال رشد و گسترش هستند، به این ترتیب که رگه های کوچک یا ورن ها می شوند

(2) تعریف: to have or produce effects or consequences that make some original matter more complex.

- This decision will likely ramify, and we will need to face more dilemmas in the future.
[ترجمه ترگمان] این تصمیم محتمل است و ما باید در آینده با مشکلات بیشتری مواجه شویم
[ترجمه گوگل] این تصمیم به احتمال زیاد به حساب می آید، و ما باید در آینده با معضلات بیشتری روبرو شویم

• divide into branches, branch out, fork

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] منشعب شدن، شاخه شاخه شدن

مترادف و متضاد

منشعب شدن (فعل)
branch, divaricate, fork, ramify, furcate

شاخه شاخه شدن (فعل)
branch, ramify

منشعب کردن (فعل)
ramify

شاخه دادن (فعل)
ramify

شاخه بستن (فعل)
ramify

جملات نمونه

1. Highways were ramified all over the country.
[ترجمه ترگمان]highways در سراسر کشور پراکنده بودند
[ترجمه گوگل]بزرگراه ها در سراسر کشور تقسیم شدند

2. Railways are ramified over the country.
[ترجمه ترگمان]راه آهن در سراسر کشور تقسیم شده است
[ترجمه گوگل]راه آهن در سراسر کشور تقسیم شده است

3. At the same time, in recent decades City, like many other undergraduate colleges, has ramified upward into a quasi-university.
[ترجمه ترگمان]در عین حال، در دهه های اخیر، مانند بسیاری از دانشکده های کارشناسی دیگر، به سمت بالا به سمت یک شبه دانشگاهی منشعب شده است
[ترجمه گوگل]در عین حال، در دهه های اخیر، شهر، مانند بسیاری از کالج های دیگر در مقطع کارشناسی، به یک شبه دانشگاه تبدیل شده است

4. These plants ramify early and get to be very large.
[ترجمه ترگمان]این گیاهان زودتر می رسند و خیلی بزرگ می شوند
[ترجمه گوگل]این گیاهان زودرنج می شوند و بسیار بزرگ می شوند

5. The optimal control is an important ramify of auto-control theory, the optimal control problem of Singular bilinear systems is studied in this paper firstly.
[ترجمه ترگمان]کنترل بهینه یکی از جنبه های مهم تیوری کنترل خودکار است، مساله کنترل بهینه سیستم های دوطرفه مفرد در این مقاله مورد مطالعه قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]کنترل بهینه یک نظریه مهم کنترل خودکار است در این مقاله، مسئله کنترل بهینه سیستمهای چندگانه Singular در ابتدا مورد بررسی قرار گرفته است

6. These actions will ramify.
[ترجمه ترگمان]این کارها ramify خواهند کرد
[ترجمه گوگل]این اقدامات تشدید خواهد شد

7. If we wish children to develop awareness and sensitivity, Art and Nature must ramify their schooling from their early days.
[ترجمه ترگمان]اگر ما می خواهیم که کودکان آگاهی و حساسیت را پرورش دهند، هنر و طبیعت باید تحصیلات خود را از روزه ای اول آغاز کنند
[ترجمه گوگل]اگر آرزو کنیم کودکان را برای آگاهی و حساسیت توسعه دهیم، هنر و طبیعت باید از دوران اولیه خود مدارا کنند

Our research has ramified into a number of fields.

پژوهش ما به چند زمینه تقسیم شده است.



کلمات دیگر: