کلمه جو
صفحه اصلی

ransom


معنی : خون بها، فدیه، فدا، جزیه، فدیهدادن، ازادی کسی یا چیزی را خریدن
معانی دیگر : سربها، سر خرید، سرگزیت، باج، مبلغ سربها یا باج، (با دادن سربها یا باج) آزاد کردن، رهانیدن، رستگار کردن، از گناه رهانیدن، نجات از گناه، رستگاری، جان کرو رنسوم (شاعر آمریکایی)، غرامت جنگی

انگلیسی به فارسی

فدیه، خون‌بها، غرامت جنگی، جزیه، آزادی کسی یاچیزی را خریدن، فدیه دادن


فدیه، خون بها، فدا، جزیه، فدیهدادن، ازادی کسی یا چیزی را خریدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the payment demanded in return for the release of a kidnapped person, or the release obtained by such a payment.
مشابه: bail, blackmail, exaction, extortion
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ransoms, ransoming, ransomed
مشتقات: ransomer (n.)
• : تعریف: to pay a price for the release of a kidnapped person.
مترادف: redeem
مشابه: deliver, free, liberate, loose, pay off, release, rescue

• redemption of a prisoner for a price; sum paid for the release of a prisoner
release, liberate, free; pay money for the release of a prisoner
a ransom is an amount of money that is demanded for the release of a person who has been kidnapped.
if someone holds a person to ransom or holds them ransom, they keep that person as a prisoner until money is paid for them to be set free.
to hold a government or group of people to ransom means to try to force them to agree to something.

مترادف و متضاد

خون بها (اسم)
blood money, wergild, ransom

فدیه (اسم)
ransom, sacrifice

فدا (اسم)
ransom, redemption, sacrifice

جزیه (اسم)
ransom

فدیه دادن (فعل)
ransom

ازادی کسی یا چیزی را خریدن (فعل)
ransom

blackmail money paid for return of possession or person


Synonyms: bribe, compensation, deliverance, expiation, liberation money, payment, payoff, price, redemption, release, rescue


pay blackmail money for return of possession or person


Synonyms: buy freedom of, buy out, deliver, emancipate, extricate, free, liberate, manumit, obtain release of, pay for release of, recover, redeem, regain, release, reprise, repurchase, rescue, save, set free, unchain, unfetter


جملات نمونه

1. the ransom (money) was placed in an envelope
باج را در یک پاکت گذاشتند.

2. kidnappers have demanded a ransom of two million dollars
آدم ربایان باجی به مبلغ دو میلیون دلار مطالبه کرده اند.

3. the kidnappers demanded a large ransom
آدم ربایان باج گزافی را مطالبه کردند.

4. The kidnappers were demanding a ransom of $250,000.
[ترجمه ترگمان]آدم ربایان درخواست باج گرفتن از ۲۵۰۰۰۰ دلار را داشتند
[ترجمه گوگل]آدم ربایان تقاضای 250 هزار دلاری دادند

5. They demanded a huge ransom for the return of the little girl whom they had kidnapped.
[ترجمه ترگمان]برای بازگشت دختر کوچکی که او را ربوده بودند، پول زیادی می خواستند
[ترجمه گوگل]آنها خواستار بازپرداخت بزرگی برای بازگشت به دختر کوچکی بودند که آنها ربوده شده بودند

6. She was kidnapped and held for ransom.
[ترجمه ترگمان]او ربوده شد و برای گرفتن باج نگه داشته شد
[ترجمه گوگل]او ربوده شد و برای جبران گروگان گرفته شد

7. Her kidnapper successfully extorted a £17000 ransom for her release.
[ترجمه ترگمان]رباینده او با موفقیت یک ۱۷۰۰۰ پوند برای آزادی او باج گرفت
[ترجمه گوگل]آدم ربایی او را با موفقیت درخواست کرد 17000 پوند برای آزادی او صادر کند

8. The government refused to pay the ransom .
[ترجمه ترگمان]دولت از پرداخت باج امتناع کرد
[ترجمه گوگل]دولت از پرداخت جریمه اجتناب کرد

9. They are refusing to pay ransom for her release.
[ترجمه ترگمان]آن ها از پرداخت باج برای آزادی وی امتناع می کنند
[ترجمه گوگل]آنها امتناع می کنند که برای آزادی خود پرداخت شود

10. The kidnappers demanded a ransom of £40 000 from his family.
[ترجمه ترگمان]آدم ربایان درخواست باج ۴۰ هزار پوندی از خانواده اش را کرده بودند
[ترجمه گوگل]آدم ربایان تقاضای 40 هزار پوند از خانوادهاش را خواست

11. The government says it is being held to ransom by the actions of terrorist groups.
[ترجمه ترگمان]دولت می گوید که توسط اقدامات گروه های تروریستی برای باجگیری نگه داشته می شود
[ترجمه گوگل]دولت می گوید که از طریق اقدامات گروه های تروریستی به گرو گذاشته شده است

12. A ransom demand has been made for the kidnapped racehorse.
[ترجمه ترگمان]تقاضای باجی برای the ربوده شده انجام شده است
[ترجمه گوگل]تقاضای از دست رفته برای اسباب بازی ربوده شده ساخته شده است

13. He was released on payment of the ransom.
[ترجمه ترگمان]وی در پرداخت باج آزاد شد
[ترجمه گوگل]او در مورد پرداخت جریمه آزاد شد

14. There has still been no ransom demand.
[ترجمه ترگمان]هنوز تقاضایی برای باجگیری وجود نداشته است
[ترجمه گوگل]هنوز تقاضای بازپرداختی وجود ندارد

15. That diamond necklace must have cost a king's ransom.
[ترجمه ترگمان]آن گردن بند الماس باید به بهای فدیه یک پادشاه باشد
[ترجمه گوگل]این گردنبند الماس باید هزینه یک پادشاه را داشته باشد

Kidnappers have demanded a ransom of two million dollars.

آدم‌ربایان باجی به مبلغ دو میلیون دلار مطالبه کرده‌اند.


to pay ransome

باج دادن


The ransom (money) was placed in an envelope.

باج را در یک پاکت گذاشتند.


The old merchant ransomed the captives.

بازرگان پیر با دادن باج اسیران را رهانید.


a ransomed soul

روح از گناه رهانیده


پیشنهاد کاربران

پول گروگان گیری

باج گیری

در چندین دیکشنری مرجع، تنها به معنی زیر است:

پول رهایی یا آزادی فردی از زندان یا اسارت.

ransom
شاید با پارسی هم ریشه باشد :
ransom : rans - om
rans = رَنج
om - = پَس وَند - آم پارسی مانَند ِ تَمام : تَم - آم
تَم = پارسی اَست سورَتی دیگَر اَز هَم ، هَمه و هم ریشه با term , termin , terminator که وات یا هَرف ( حَرف )
" r " با گُذشت ( گُزَشت ) زَمان اُفتاده اَست.
گَرته بَرداری : رَنجام : رَنج - آم
عیسا مَسیح ( اَشا مَشی ) با رَنج های خود ( خون بَها ، فَدیه خود ) باعِث شُد که خُداوَند اَز گُناه آغازین وَ سَرپیچی آدَم و حَوا اَز نَخوردن میوه ی دِرَخت شِناخت یا گَندُم یا سیب یا اَنار بِگُذَرَد.

پولی که گروگان گیر دریافت میکنه که قربانی را نکشه - پولی که پرداخت میشه تا فردی که دزدیده و ربوده و یا گروگان گرفته شده آزاد شود ( n ) / پول باج دادن - پرداخت پول مطالبه شده به جهت آزاد شدن فرد گروگان گرفته شده ( v )

Kidnapping : گروهان گیری
Captured : اسیر


کلمات دیگر: