کلمه جو
صفحه اصلی

questioner


معنی : پرسشگر
معانی دیگر : سوال کننده

انگلیسی به فارسی

سوال کننده، پرسشگر


انگلیسی به انگلیسی

• inquirer, asker; interrogator, investigator
a questioner is a person who is asking a question.

مترادف و متضاد

پرسشگر (اسم)
questioner

جملات نمونه

1. She fixed her questioner with an icy glare.
[ترجمه ترگمان]چهره سوال کننده را با نگاهی سرد برانداز کرد
[ترجمه گوگل]او پرسشگر خود را با تابش یخ زده ثابت کرد

2. The questioner was heard out in complete silence.
[ترجمه ترگمان]سوال کننده در سکوت کامل به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]پرسشگر در سکوت کامل شنید

3. The questioner entrapped him into an admission of guilt.
[ترجمه ترگمان]سوال کننده او را در مقابل اعتراف به گناه گرفتار کرد
[ترجمه گوگل]پرسشگر او را به پذیرش گناه تبدیل کرد

4. A new police questioner was drafted in.
[ترجمه ترگمان]رئیس پلیس جدیدی که مورد پرسش قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]یک سوال جدید پلیس در

5. He did so, and he looked like the questioner in the studio audience rather than the answerer.
[ترجمه ترگمان]او این کار را کرد، و به نظر او، سوال کننده، تماشاگران در استودیو بود، بیشتر از the
[ترجمه گوگل]او این کار را کرد و به جای پاسخگر به نظر می رسید

6. He agreed with the questioner.
[ترجمه ترگمان]او با سوال کننده موافقت کرد
[ترجمه گوگل]او با پرسشگر موافقت کرد

7. A questioner in the studio audience asked the Labour MP to defend his party's recent statement.
[ترجمه ترگمان]سوال کننده \"سوال کننده\" در استودیو از نماینده پارلمان خواست تا از بیانیه اخیر حزب خود دفاع کند
[ترجمه گوگل]پرسشگر در این استودیو از نماینده کارگری خواسته است که از دفاع اخیر حزب خود دفاع کند

8. A girl in a school frock rapped the questioner from behind for this gross mistake.
[ترجمه ترگمان]دختری که لباس مدرسه اش را پوشیده بود از پشت به سوال کننده بازگشت تا این اشتباه شرم آور را جبران کند
[ترجمه گوگل]یک دختر در یک مدرسه یکی از اعضای شورا را برای این اشتباه کاملا ربوده است

9. Jim Lehrer was the only questioner of the candidates in the debate.
[ترجمه ترگمان]جیم Lehrer تنها سوال کننده بود که در مناظره شرکت می کرد
[ترجمه گوگل]جیم لرر تنها پرسشگر نامزدها در این بحث بود

10. The questioner should move to an empty seat as far away as possible.
[ترجمه ترگمان]\"سوال کننده\" باید تا جایی که ممکن است روی یک صندلی خالی حرکت کند
[ترجمه گوگل]پرسشگر باید به جای صندلی خالی به آنجا برود

11. The questioner is interested in you; he does not mean to be impolite.
[ترجمه ترگمان]سوال کننده به شما علاقمند است؛ قصد بی ادبی ندارد
[ترجمه گوگل]پرسش کننده به شما علاقه مند است؛ او به معنای نادانی نیست

12. Questioner: Is conflict necessary then? It may perhaps, after all, be the natural order of things.
[ترجمه ترگمان]questioner: پس آیا درگیری لازم است؟ شاید به هر حال، نظم طبیعی امور باشد
[ترجمه گوگل]پرسش آیا درگیری ضروری است؟ شاید شاید پس از همه، نظم طبیعی چیزها باشد

13. Avoid a questioner, for he is also a tattler.
[ترجمه ترگمان]از یک سوال کننده اجتناب کنید، چون او نیز یک tattler است
[ترجمه گوگل]از یک متقاضی اجتناب کنید، زیرا او نیز یک کارمند است

14. Questioner: Can one really be free of tradition?
[ترجمه ترگمان]questioner: آیا می تواند واقعا یک سنت باشد؟
[ترجمه گوگل]پرسشی آیا واقعا میتوان از سنت آزاد بود؟

15. Questioner : Is the witness - consciousness permanent or not?
[ترجمه ترگمان]questioner: آیا شهادت شاهد دائمی است یا نه؟
[ترجمه گوگل]سوال آیا شاهد - آگاهی دائمی است یا نه؟

پیشنهاد کاربران

سوال کننده

بازجوکننده

A person who ask Questions


کلمات دیگر: