کلمه جو
صفحه اصلی

salve


معنی : مرهم، ضماد، مرهم تسکین دهنده، ضماد گذاشتن، تسکین دادن
معانی دیگر : هر چیز التیام بخش، مایه ی تسکین، آرامبخش، آرام کردن، خواباندن، التیام دادن، (داروسازی) مرهم، (قدیمی) مرهم گذاشتن (روی سوختگی یا زخم و غیره)، رجوع شود به: salvage، داروی تسکین دهنده

انگلیسی به فارسی

ضماد، مرهم، مرهم تسکین دهنده، (مجازا) داروی تسکین دهنده، ضماد گذاشتن، تسکین دادن


ساندویچ، مرهم، ضماد، مرهم تسکین دهنده، ضماد گذاشتن، تسکین دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an ointment used medicinally to heal or soothe sores and other wounds.
مشابه: ointment, remedy

(2) تعریف: anything that has the effect of healing or soothing, such as a kind word or compliment.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: salves, salving, salved
• : تعریف: to heal or soothe with or as if with a salve.
مشابه: soothe

- We could not salve his wounded feelings.
[ترجمه جلال ابوالمعصومی] ما نمی تونیم بر احساسات جریحه دارشدش مرهمی باشیم .
[ترجمه ترگمان] ما نمی توانیم احساسات wounded را مرهم بگذاریم
[ترجمه گوگل] ما نمی توانستیم احساسات زخمی اش را جبران کنیم

• balm, healing ointment; remedy, curative, anything that soothes or heals
soothe, calm, relieve; remedy, cure, heal; salvage, save from destruction, rescue
if you salve your conscience by doing something, it makes you feel less guilty or worried.

مترادف و متضاد

مرهم (اسم)
plaster, inunction, unction, balm, dressing, balsam, salve, ointment, copaiba, unguent, oil

ضماد (اسم)
compress, plaster, salve, cataplasm, poultice

مرهم تسکین دهنده (اسم)
salve

ضماد گذاشتن (فعل)
salve

تسکین دادن (فعل)
mitigate, appease, soothe, quiet, pacify, propitiate, quell, smooth, salve, mollify, temporalize, palliate, placate, quieten

ointment for relief of pain or illness


Synonyms: aid, balm, cerate, counterirritant, cream, cure, dressing, emolient, help, liniment, lotion, lubricant, medication, medicine, remedy, unction, unguent


soothe


Synonyms: alleviate, ally, assuage, balm, becalm, calm, calm down, cool off, ease, heal, mollify, pacify, pour oil on, quiet, relieve, settle, smooth down, soften, still, take the edge off, take the sting out of, unburden, untrouble


جملات نمونه

1. a salve for his conscience
مایه ی آرامش وجدان او

2. he tried to salve his conscience by giving money to the poor
با دادن پول به فقیران کوشید که وجدان خود را آرام کند.

3. She paid the repair bill as a salve to her conscience.
[ترجمه ترگمان]او صورتحساب را به عنوان مرهم گذاشتن روی وجدان خود پرداخت
[ترجمه گوگل]او لایحه ی تعمیر را به عنوان یارای وجدانش پرداخت کرد

4. Buying his wife flowers helped to salve his conscience.
[ترجمه ترگمان]خریدن گل برای همسرش کمک کرد تا وجدان خود را مرهم بگذارد
[ترجمه گوگل]خرید گلهای همسرش به وجدانش کمک کرد

5. It's too late to salve your conscience by apologizing.
[ترجمه ترگمان]برای مرهم گذاشتن وجدانت خیلی دیر شده
[ترجمه گوگل]خیلی دیر شده است که با عذرخواهی وجدان خود را جبران کنیم

6. He took them presents to salve his conscience.
[ترجمه ترگمان]او آن ها را برای مرهم گذاشتن وجدانش به کار می برد
[ترجمه گوگل]او آنها را هدیه داد تا وجدان خود را حفظ کند

7. We are there to salve their conscience and to administer their guilt money.
[ترجمه ترگمان]ما آنجا هستیم تا وجدان خود را تصفیه کنیم و پول گناه خود را تصفیه کنیم
[ترجمه گوگل]ما آنجا هستیم تا وجدان خود را حفظ کنیم و پول گناهانمان را اداره کنیم

8. Don't think you can salve your consciences by giving us money. We won't forgive you that easily.
[ترجمه ترگمان]فکر نکنید که با دادن پول می توانید وجدان خودتان را درمان کنید به این راحتی نمی forgive
[ترجمه گوگل]فکر نکنید که با پرداختن پول به وجدان خود می توانید از خود بپرسید ما شما را به راحتی نمی بخشیدیم

9. That would be a neat salve for trade friction.
[ترجمه ترگمان]این برای اصطحکاک خوب است
[ترجمه گوگل]این امر برای اصطکاک تجاری می تواند یک شستشوی شسته و رفته باشد

10. Send gloves, if you can, and some salve.
[ترجمه ترگمان]اگه می تونی دستکش هم بیار و یه خورده ضماد درست کن
[ترجمه گوگل]در صورت امکان می توانید دستکش های خود را ارسال کنید و برخی از آنها را بخورید

11. Religion is a salve for confusion and misdirection. Robert F. Kennedy
[ترجمه ترگمان]دین a برای گیج کنندگی و misdirection است رابرت اف کندی
[ترجمه گوگل]دین یک سرخوردگی برای سردرگمی و اشتباه است رابرت اف کندی

12. Our goal is to provide a salve for consumers' fears.
[ترجمه ترگمان]هدف ما فراهم کردن a برای مصرف کنندگان است
[ترجمه گوگل]هدف ما این است که برای ترس از مصرف کنندگان تهیه کنیم

13. Often you can salve their indignation and solve this problem by rewording the sentence.
[ترجمه ترگمان]اغلب می توانید عصبانیت خود را تسکین دهید و این مشکل را با rewording جمله حل کنید
[ترجمه گوگل]اغلب شما می توانید خشم خود را نجات دهید و این مشکل را با اصلاح جمله انجام دهید

14. She felt guilty and tried to salve her conscience by inviting him out for a meal.
[ترجمه ترگمان]احساس گناه می کرد و سعی می کرد وجدان خود را با دعوت او به شام دعوت کند
[ترجمه گوگل]او احساس گناه کرد و سعی کرد او را وادار کند تا او را وادار به غذا کند

a salve for his conscience

مایه‌ی آرامش وجدان او


He tried to salve his conscience by giving money to the poor.

با دادن پول به فقیران کوشید که وجدان خود را آرام کند.


پیشنهاد کاربران

غلام، بنده، اسیر، زر خرید

مرهم و ضماد

مرهم


کلمات دیگر: