1. I wish she'd stop being so sanctimonious.
[ترجمه ترگمان]ای کاش دست از اینکه این قدر مقدس نما بازی در بیاره دست بردار نبود
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که او را متقاعد سازم
2. He writes smug, sanctimonious waffle.
[ترجمه ترگمان]اون خودخواه و خرفت می نویسه
[ترجمه گوگل]او می نویسد وفل مقدس، مقدس
3. In the arbitration, the state was repulsively sanctimonious.
[ترجمه ترگمان]در داوری، دولت بسیار عبوس و عبوس بود
[ترجمه گوگل]در داوری، دولت به شدت مقدس بود
4. I wonder what happened to all the sanctimonious talk about putting his family first for the first time in his life?
[ترجمه ترگمان]نمی دانم برای اولین بار در زندگیش چه اتفاقی برای خانواده اش افتاد؟
[ترجمه گوگل]من تعجب می کنم که چه اتفاقی افتاده است برای همه صحبت های مقدس در مورد اولین قرار دادن خانواده اش برای اولین بار در زندگی او؟
5. Don't be so sanctimonious Helen! I'll live my life the way I want to live it.
[ترجمه ترگمان]این قدر دست پاچه نشو، هلن! زندگی من طوری است که دلم می خواهد زندگی کنم
[ترجمه گوگل]هلن خیلی مقدس نباش! من زندگی ام را همانطور که میخواهم زندگی کنم
6. He writes smug, sanctimonious rubbish.
[ترجمه ترگمان]اون خودخواه و کودن مینویسه
[ترجمه گوگل]او می نویسد محبوس، زباله محرمانه
7. Many sanctimonious speeches were made about the need for honesty in government.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی های زیادی در مورد نیاز به صداقت در دولت انجام شده است
[ترجمه گوگل]بسیاری از سخنان محرمانه در مورد نیاز به صداقت در دولت ساخته شده است
8. Moodie looked sanctimonious whilst Scawsby could hardly hide his crows of triumph.
[ترجمه ترگمان]whilst که به زحمت می توانست crows پیروزی خود را پنهان کند، sanctimonious به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]Moodie نگاهی مقدس بود در حالی که Scawsby به سختی می تواند کلاغ های خود را از پیروزی پنهان
9. Nowadays he is a sanctimonious old man seemingly unaware of his own involvement in the problems of his family.
[ترجمه ترگمان]این روزها او مردی عبوس و عبوس است که ظاهرا از دخالت خود در مسائل خانواده اش بی اطلاع است
[ترجمه گوگل]امروزه او یک مرد قدسی است که ظاهرا از مشارکت خود در مشکلات خانواده اش بی اطلاع است
10. This doctor is a dissembler, apparently be sanctimonious, actual begin is cruel - hearted poison.
[ترجمه ترگمان]این دکتر dissembler است که ظاهرا مقدس نما است و شروع به شروع این کار سمی و بی رحما نه است
[ترجمه گوگل]این دکتر یک مخالف است، ظاهرا مقدس است، آغاز واقعی سم بی رحمانه و دلسوز است
11. It's that sanctimonious air that people can't stand.
[ترجمه ترگمان]این همان هوایی است که مردم نمی توانند تحمل کنند
[ترجمه گوگل]این هواپیما مقدس است که مردم نمیتوانند ایستادگی کنند
12. You do not have to be so sanctimonious to prove that you are devout.
[ترجمه ترگمان]لازم نیست اینقدر مقدس نما بازی در بیاری که ثابت کنی تو devout
[ترجمه گوگل]شما لازم نیست که به اندازه کافی مقدس به اثبات رساند که شما مقدس هستید
13. You sanctimonious little hypocrite!
[ترجمه ترگمان]ای ریاکار little!
[ترجمه گوگل]شما ریاکار کوچک!
14. I was about to say, Harry, that I was accused by some friends last night of being sanctimonious.
[ترجمه ترگمان]می خواستم بگم: هری، من دیشب با چند تا از دوستاش رو متهم به این کار کردم
[ترجمه گوگل]هری گفت: 'هری، من بعضی از دوستانم را متهم کردم که شب هنگام مقدس بودن