کلمه جو
صفحه اصلی

ravenous


معنی : طماع، کلاغ مانند، پر ولع، بسیار گرسنه، حریص در صید
معانی دیگر : (برای خوراک) حریص، بی سیرایی، درنده خوی، ژیان، سبع، (بسیار) مشتاق، خواهان، (بسیار) گرسنه، گرسنگی زده، پر اشتیاق

انگلیسی به فارسی

بسیار گرسنه، پر ولع، پر اشتیاق


بسیار گرسنه، طماع، حریص در صید، پر ولع، کلاغ مانند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: ravenously (adv.), ravenousness (n.)
(1) تعریف: extremely hungry; famished; starved.
مترادف: famished, starved, starving
مشابه: desperate, hungry, rapacious, voracious

- The ravenous soldiers had been living on half rations for weeks.
[ترجمه ترگمان] سربازان گرسنه در عرض چند هفته با نصف جیره غذایی زندگی می کردند
[ترجمه گوگل] سربازان جادوگر هفته ها در معرض نوشیدنی قرار گرفته اند

(2) تعریف: seeking prey; predatory.
مترادف: predacious, predatory
مشابه: rapacious, raptorial

(3) تعریف: very eager for satisfaction.
مترادف: avid, greedy
مشابه: desirous, desperate, eager, hungry

• famished, extremely hungry; gluttonous, voracious; eager, avid
if you are ravenous, you are very hungry indeed.

مترادف و متضاد

طماع (صفت)
avaricious, greedy, covetous, ravenous, vulturine

کلاغ مانند (صفت)
ravenous, corvine

پر ولع (صفت)
ravenous, mournful

بسیار گرسنه (صفت)
ravenous

حریص در صید (صفت)
ravenous

very hungry; desirous


Synonyms: avaricious, could eat a horse, covetous, devouring, edacious, empty, famished, ferocious, gluttonous, grasping, greedy, insatiable, insatiate, omnivorous, predatory, rapacious, ravening, starved, starved to death, starving, voracious, wolfish


Antonyms: full, satisfied


جملات نمونه

a ravenous lion

شیر ژیان


1. a ravenous lion
شیر ژیان

2. like a ravenous wolf
مانند گرگی که سیرایی ندارد

3. she is ravenous for praise
مرده ی تعریف است.

4. The ravenous lions tore at the carcass.
[ترجمه ترگمان]شیر گرسنه در لاشه پاره شد
[ترجمه گوگل]شیرهای کثیف در لاشه شکسته

5. The ravenous children ate everything on the table.
[ترجمه ترگمان]بچه های گرسنه همه چیز را روی میز می خوردند
[ترجمه گوگل]بچه های کثیف همه چیز را روی میز می خوردند

6. I'm ravenous - where's supper?
[ترجمه ترگمان]- شام کجا است؟
[ترجمه گوگل]من عجله دارم - شام کجاست؟

7. The boys ran in, ravenous after their game.
[ترجمه ترگمان]بچه ها بعد از بازی شروع به دویدن کردند
[ترجمه گوگل]پسران فرار می کردند، پس از بازی هایشان خشن بودند

8. He was ravenous, saliva already slopping in his mouth, his stomach quaking with hunger.
[ترجمه ترگمان]او در حالی که شکمش از گرسنگی می لرزید، آب دهانش را پر کرده بود
[ترجمه گوگل]او جوشانده بود، بزاق در دهانش افتاده بود، شکم خود را با گرسنگی می لرزاند

9. I knew I was being devoured by flame ravenous as a dragon, fierce as the sun.
[ترجمه ترگمان]من می دانستم که مانند یک اژدها، مانند یک اژدها، در حال بلعیده شدن است
[ترجمه گوگل]من می دانستم که توسط آتش شعله ور به عنوان یک اژدها، که به شدت به عنوان خورشید است، غرق شد

10. These ravenous companies claim to provide jobs to communities starved of employment following the pit closures.
[ترجمه ترگمان]این شرکت های حریص ادعا می کنند که پس از بسته شدن این حفره، به جوامعی که از گرسنگی تلف می شوند، شغل ایجاد می کنند
[ترجمه گوگل]این شرکت های کثیف ادعا می کنند که مشاغل را به جوامع گمشده از اشتغال پس از بسته شدن گودال

11. I felt the ravenous spell of the place.
[ترجمه ترگمان]افسون پر ولع آن مکان را احساس کردم
[ترجمه گوگل]احساس جادوی جادویی جایی را احساس کردم

12. Two hours later and ravenous, we settled for egg and chips at a motorway service station.
[ترجمه ترگمان]دو ساعت بعد، گرسنه و گرسنه، برای خرید تخم مرغ و چیپس در یک ایستگاه خدمات بزرگراه اقامت کردیم
[ترجمه گوگل]دو ساعت بعد و جوشانده، ما برای تخم مرغ و چیپس در ایستگاه خدمات بزرگراه مستقر شدیم

13. Growing boys have ravenous appetites.
[ترجمه ترگمان] پسرهای بزرگ همیشه اشتهای زیادی دارن
[ترجمه گوگل]پسران رو به رشد اشتها آور هستند

14. The ravenous appetite for fossil fuels traces partly to an economic stimulus program in 199
[ترجمه ترگمان]اشتهای حریصانه سوخت فسیلی تا حدی به یک برنامه محرک اقتصادی در ۱۹۹ حوزه تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]اشتیاق کثیف برای سوخت های فسیلی تا حدی به یک برنامه محرک اقتصادی در سال 199 می رسد

like a ravenous wolf

مانند گرگی که سیرایی ندارد


She is ravenous for praise.

مرده‌ی تعریف است.


پیشنهاد کاربران

حریص


کلمات دیگر: